تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 4
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

باب نفرین بر دشمن‏

بَابُ الدُّعَاءِ عَلَى الْعَدُوِّ
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ شَكَوْتُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جَاراً لِی وَ مَا أَلْقَى مِنْهُ قَالَ فَقَالَ لِیَ ادْعُ عَلَیْهِ قَالَ فَفَعَلْتُ فَلَمْ أَرَ شَیْئاً فَعُدْتُ إِلَیْهِ فَشَكَوْتُ إِلَیْهِ فَقَالَ لِیَ ادْعُ عَلَیْهِ قَالَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ فَعَلْتُ فَلَمْ أَرَ شَیْئاً فَقَالَ كَیْفَ دَعَوْتَ عَلَیْهِ فَقُلْتُ إِذَا لَقِیتُهُ دَعَوْتُ عَلَیْهِ قَالَ فَقَالَ ادْعُ عَلَیْهِ إِذَا أَدْبَرَ وَ إِذَا اسْتَدْبَرَ فَفَعَلْتُ فَلَمْ أَلْبَثْ حَتَّى أَرَاحَ اللَّهُ مِنْهُ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 276 روایة: 1@*@
ترجمه :
1- اسحاق بن عمار گوید: به حضرت صادق (ع) از دست همسایه‏اى كه داشتم و آزارى كه او از بمن مى‏رسید شكایت كردم؟ گوید: بمن فرمود: بر او نفرین كن، پس من نفرین كردم ولى نتیجه‏اى ندیدم، پس دوباره خدمتش رفتم و شكایت كردم؟ فرمود: بر او نفرین كن گوید: عرضكردم: فدایت گردم من نفرین كردم و نتیجه‏اى ندیدم، فرمود: چگونه نفرین كردى؟ عرضكردم: هرگاه باو برخوردم نفرینش كردم، گوید: فرمود: چون بتو پشت كند و رو گرداند نفرینش كن، پس من اینكار را كردم و زمانى نگذشت كه خدا مرا از شر او آسوده كرد.
شرح:
ظاهر این خبر با ذیل حدیث اول از باب قبل كمى منافات دارد زیرا در آنجا فرمود نفرین در حق همسایه صحیح نیست و مستجاب نشود چون انسان مى‏تواند خانه خود را بفروشد و از وى خلاص شود و در اینجا فرمود نفرین با چنین شرطى (یعنى هنگام پشت كردن و روگرداندنش) پذیرفته گردد و رفع و تنافى به قرینه عنوان باب بدین است كه در حدیث قبل مراد نفرین در حق همسایه ایست كه صدمه‏اش به انسان تنها از جهت همسایگى نه از راه دشمنى. و در این خبر مراد نفرین بد دشمنى است كه در همسایگى انسان است نه همسایه فقط.
2- وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع قَالَ إِذَا دَعَا أَحَدُكُمْ عَلَى أَحَدٍ قَالَ اللَّهُمَّ اطْرُقْهُ بِبَلِیَّةٍ لَا أُخْتَ لَهَا وَ أَبِحْ حَرِیمَهُ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 277 روایة: 2@*@
ترجمه :
2- و از حضرت ابى الحسن علیه السلام روایت شده كه فرمود: هرگاه یكى از شماها بر دشمن نفرین كند بگوید: «اللهم اطرقه ببلیة لا اخت لها و ابح حریمه» (یعنى بار خدایا او را ببلاى شبانه كه مانند ندارد دچار كن، و دشمن را بر او چیره ساز).
3- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِی جَاراً مِنْ قُرَیْشٍ مِنْ آلِ مُحْرِزٍ قَدْ نَوَّهَ بِاسْمِی وَ شَهَرَنِی كُلَّمَا مَرَرْتُ بِهِ قَالَ هَذَا الرَّافِضِیُّ یَحْمِلُ الْأَمْوَالَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ فَقَالَ لِی فَادْعُ اللَّهَ عَلَیْهِ إِذَا كُنْتَ فِی صَلَاةِ اللَّیْلِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ فِی السَّجْدَةِ الْأَخِیرَةِ مِنَ الرَّكْعَتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَجِّدْهُ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ قَدْ شَهَرَنِی وَ نَوَّهَ بِی وَ غَاظَنِی وَ عَرَضَنِی لِلْمَكَارِهِ اللَّهُمَّ اضْرِبْهُ بِسَهْمٍ عَاجِلٍ تَشْغَلْهُ بِهِ عَنِّی اللَّهُمَّ وَ قَرِّبْ أَجَلَهُ وَ اقْطَعْ أَثَرَهُ وَ عَجِّلْ ذَلِكَ یَا رَبِّ السَّاعَةَ السَّاعَةَ قَالَ فَلَمَّا قَدِمْنَا الْكُوفَةَ قَدِمْنَا لَیْلًا فَسَأَلْتُ أَهْلَنَا عَنْهُ قُلْتُ مَا فَعَلَ فُلَانٌ فَقَالُوا هُوَ مَرِیضٌ فَمَا انْقَضَى آخِرُ كَلَامِی حَتَّى سَمِعْتُ الصِّیَاحَ مِنْ مَنْزِلِهِ وَ قَالُوا قَدْ مَاتَ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 277 روایة: 3@*@
ترجمه :
3- یونس بن عمار گوید: به حضرت صادق (ع) عرض كردم: من گرفتار همسایه‏اى از قریش از آل محرز شده‏ام كه نام مرا فاش كرده و مرا شهره مردم ساخته (كه همه مرا بشناسند) هرگاه به او بگذرم گوید: این را فضى است و مالها را به نزد جعفر بن محمد مى‏برد؟ گوید: حضرت به من فرمود: در نماز شب به او نفرین كن آنگاه كه به سجده روى در سجده آخر از ركعت اول، پس خداى عزوجل را حمد كن و تمجید نما و بگو: (آنچه ترجمه‏اش اینست:) بار خدایا فلان پسر فلان مرا شهره مردم كرده، و نام مرا فاش كرده و مرا بخشم آورده و در معرض خطرها قرار داده بار خدایا او را با تیر شتابانى بزن كه او را از من باز دارى، بار خدایا مرگش را نزدیك كن و اثرش را از میان بردار، و پروردگارا در آن شتاب كن، الساعة. الساعة (یعنى هم اكنون)، گوید: همینكه به كوفه آمدیم شبانه وارد شدیم، و از خانواده خود از حال آن مرد پرسیدم و گفتم: فلانى چه كرد؟ گفتند: مریض و بیمار است، و هنوز سخنم را به پایان نرسانده بودم كه صداى شیون از خانه‏اش بلند شد و گفتند: مرد.
4- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُوفِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّیْمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ الْعَلَاءُ بْنُ كَامِلٍ إِنَّ فُلَاناً یَفْعَلُ بِی وَ یَفْعَلُ فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ هَذَا ضَعْفٌ بِكَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَكْفِی مِنْ كُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لَا یَكْفِی مِنْكَ شَیْ‏ءٌ فَاكْفِنِی أَمْرَ فُلَانٍ بِمَ شِئْتَ وَ كَیْفَ شِئْتَ وَ مِنْ حَیْثُ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 278 روایة: 4@*@
ترجمه :
4- یعقوب بن سالم گوید: خدمت حضرت صادق (ع) بودم پس علاء بن كامل به آن حضرت عرض كرد: همانا فلان كس به من (آزار) مى‏كند (و هر چه خواهد) مى‏كند؟ اگر صلاح مى‏دانید بدرگاه خداى عزوجل بر او نفرین كنید؟ فرمود: این از ضعف (و ناتوانى) تو است بگو: «بار خدایا تو از هر چیز كفایت كنى و چیزى از تو كفایت نكند كار فلان كس را درباره من كفایت فرما بدانچه خواهى و هر گونه خواهى و از هر راهى كه و از آنجا كه خواهى».
شرح:
مجلسى (ره) گوید: اینكه امام (علیه السلام) فرمود: «این از ضعف تو است» چند احتمال دارد (1) اشاره به اینست كه ضرر زدن به دشمن بسبب نفرین بواسطه ضعف تقوى و ورع و ضعف دعا و توكل بر خدا است. (2) اینكه مقصود ضعف یقین تو است كه بخدا پناه نبردى و بدرگاه او نرفته و به نزد من آمده‏اى و از من در خواست دعا كنى. (3) مقصود ضعف در تقیه و كیفیت معاشرت است كه نتوانسته‏اى دشمن را راضى نگهدارى. (4) اشاره به چیزى كه از سخنان آن حضرت در ضمن معلوم مى‏شود، كه چنین استفاده شود كه دعا كرده و چون دعایش مستجاب نشده اینك بدان حضرت توسل جسته، و معناى فرمایش حضرت بنابراین چنین است: كه مستجاب نشدن دعاى تو بخاطر ضعف (و كمى) دانش تو درباره دعا و آداب و شرائط آنست، سپس این دعا را به او آموخت.
5- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْمِسْمَعِیِّ قَالَ لَمَّا قَتَلَ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَیْسٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَى مَنْ قَتَلَ مَوْلَایَ وَ أَخَذَ مَالِی فَقَالَ لَهُ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ إِنَّكَ لَتُهَدِّدُنِی بِدُعَائِكَ قَالَ حَمَّادٌ قَالَ الْمِسْمَعِیُّ فَحَدَّثَنِی مُعَتِّبٌ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ یَزَلْ لَیْلَتَهُ رَاكِعاً وَ سَاجِداً فَلَمَّا كَانَ فِی السَّحَرِ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ هُوَ سَاجِدٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ الْقَوِیَّةِ وَ بِجَلَالِكَ الشَّدِیدِ الَّذِی كُلُّ خَلْقِكَ لَهُ ذَلِیلٌ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى سَمِعْنَا الصَّیْحَةَ فِی دَارِ دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع رَأْسَهُ وَ قَالَ إِنِّی دَعَوْتُ اللَّهَ بِدَعْوَةٍ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ مَلَكاً فَضَرَبَ رَأْسَهُ بِمِرْزَبَةٍ مِنْ حَدِیدٍ انْشَقَّتْ مِنْهَا مَثَانَتُهُ فَمَاتَ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 278 روایة: 5@*@
ترجمه :
5- مسمعى گوید: همینكه داود بن على (كه از جانب خلفاى عباسى حاكم مدینه بود) معلى بن خنیس را (كه آزاد كرده امام صادق علیه السلام و از نزدیكان آن حضرت بود) كشت، و آن حضرت علیه السلام فرمود: هر آینه نفرین كنم بدرگاه خدا كسیكه آزاد شده من (معلى) را كشته، و مال مرا ربوده است؟ داود بن على گفت: آیا مرا به نفرین خود تهدید مى‏كنى؟ حماد (كه راوى حدیث است) گوید:
مسمعى گفت: معتب (خادم امام صادق علیه السلام ) براى من حدیث كرد امام صادق علیه السلام در آن شب پیوسته در ركوع و سجود بود، پس همینكه سحر شد شنیدم كه در سجده مى‏فرمود: «بار خدایا از تو به نیروى نیرومندت و بجلالت سختت كه همه آفریده‏هایت در برابر آن خوراند درخواست كنم كه بر محمد و خاندانش رحمت فرستى و او را هم اكنون الساعه بگیرى» (معتب گوید:) آن حضرت سر از سجده بر نداشته بود كه فریاد شیون از خانه داود بن على شنیدیم، پس حضرت صادق (ع) سر (از سجده) برداشت و فرمود: من خدا را به دعائى خواندم و خداى عزوجل فرشته‏اى فرستاد كه با میلى آهنین چنان بر سر او زد كه مثانه‏اش از آن ضربت شكافت و مرد.
شرح:
معلى بن غلام آزاد كرده حضرت صادق (ع) بوده و از روى هم رفته اخبار استفاده شود كه از نزدیكان آن حضرت و جزء محرمان اسرار بوده است، داود بن على عباسى او را گرفته به زندان افكند و از او خواست كه نام اصحاب حضرت صادق (ع) را فاش كند و آنها را معرفى نماید و معلى نپذیرفت و در پاسخ گفت: اگر در زیر پایم باشند تو را از نامشان آگاه نكنم، پس داود بن على دستور داد گردنش را زدند و به دارش آویختند.