تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 4
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

باب صفت نفاق و منافق‏

بَابُ صِفَةِ النِّفَاقِ وَ الْمُنَافِقِ
1- قَالَ وَ النِّفَاقُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الْهَوَى وَ الْهُوَیْنَا وَ الْحَفِیظَةِ وَ الطَّمَعِ فَالْهَوَى عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْبَغْیِ وَ الْعُدْوَانِ وَ الشَّهْوَةِ وَ الطُّغْیَانِ فَمَنْ بَغَى كَثُرَتْ غَوَائِلُهُ وَ تُخُلِّیَ مِنْهُ وَ قُصِرَ عَلَیْهِ وَ مَنِ اعْتَدَى لَمْ یُؤْمَنْ بَوَائِقُهُ وَ لَمْ یَسْلَمْ قَلْبُهُ وَ لَمْ یَمْلِكْ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ لَمْ یَعْذِلْ نَفْسَهُ فِى الشَّهَوَاتِ خَاضَ فِى الْخَبِیثَاتِ وَ مَنْ طَغَى ضَلَّ عَلَى عَمْدٍ بِلَا حُجَّةٍ وَ الْهُوَیْنَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْغِرَّةِ وَ الْأَمَلِ وَ الْهَیْبَةِ وَ الْمُمَاطَلَةِ وَ ذَلِكَ بِأَنَّ الْهَیْبَةَ تَرُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ الْمُمَاطَلَةَ تُفَرِّطُ فِى الْعَمَلِ حَتَّى یَقْدَمَ عَلَیْهِ الْأَجَلُ وَ لَوْ لَا الْأَمَلُ عَلِمَ الْإِنْسَانُ حَسَبَ مَا هُوَ فِیهِ وَ لَوْ عَلِمَ حَسَبَ مَا هُوَ فِیهِ مَاتَ خُفَاتاً مِنَ الْهَوْلِ وَ الْوَجَلِ وَ الْغِرَّةَ تَقْصُرُ بِالْمَرْءِ عَنِ الْعَمَلِ وَ الْحَفِیظَةُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْكِبْرِ وَ الْفَخْرِ وَ الْحَمِیَّةِ وَ الْعَصَبِیَّةِ فَمَنِ اسْتَكْبَرَ أَدْبَرَ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ فَخَرَ فَجَرَ وَ مَنْ حَمِیَ أَصَرَّ عَلَى الذُّنُوبِ وَ مَنْ أَخَذَتْهُ الْعَصَبِیَّةُ جَارَ فَبِئْسَ الْأَمْرُ أَمْرٌ بَیْنَ إِدْبَارٍ وَ فُجُورٍ وَ إِصْرَارٍ وَ جَوْرٍ عَلَى الصِّرَاطِ وَ الطَّمَعُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ الْفَرَحِ وَ الْمَرَحِ وَ اللَّجَاجَةِ وَ التَّكَاثُرِ فَالْفَرَحُ مَكْرُوهٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْمَرَحُ خُیَلَاءُ وَ اللَّجَاجَةُ بَلَاءٌ لِمَنِ اضْطَرَّتْهُ إِلَى حَمْلِ الْ‏آثَامِ وَ التَّكَاثُرُ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ شُغُلٌ وَ اسْتِبْدَالُ الَّذِى هُوَ أَدْنَى بِالَّذِى هُوَ خَیْرٌ فَذَلِكَ النِّفَاقُ وَ دَعَائِمُهُ وَ شُعَبُهُ وَ اللَّهُ قَاهِرٌ فَوْقَ عِبَادِهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ جَلَّ وَجْهُهُ وَ أَحْسَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ وَ انْبَسَطَتْ یَدَاهُ وَ وَسِعَتْ كُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَتُهُ وَ ظَهَرَ أَمْرُهُ وَ أَشْرَقَ نُورُهُ وَ فَاضَتْ بَرَكَتُهُ وَ اسْتَضَاءَتْ حِكْمَتُهُ وَ هَیْمَنَ كِتَابُهُ وَ فَلَجَتْ حُجَّتُهُ وَ خَلَصَ دِینُهُ وَ اسْتَظْهَرَ سُلْطَانُهُ وَ حَقَّتْ كَلِمَتُهُ وَ أَقْسَطَتْ مَوَازِینُهُ وَ بَلَّغَتْ رُسُلُهُ فَجَعَلَ السَّیِّئَةَ ذَنْباً وَ الذَّنْبَ فِتْنَةً وَ الْفِتْنَةَ دَنَساً وَ جَعَلَ الْحُسْنَى عُتْبَى وَ الْعُتْبَى تَوْبَةً وَ التَّوْبَةَ طَهُوراً فَمَنْ تَابَ اهْتَدَى وَ مَنِ افْتُتِنَ غَوَى مَا لَمْ یَتُبْ إِلَى اللَّهِ وَ یَعْتَرِفْ بِذَنْبِهِ وَ لَا یَهْلِكُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا هَالِكٌ اللَّهَ اللَّهَ فَمَا أَوْسَعَ مَا لَدَیْهِ مِنَ التَّوْبَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْبُشْرَى وَ الْحِلْمِ الْعَظِیمِ وَ مَا أَنْكَلَ مَا عِنْدَهُ مِنَ الْأَنْكَالِ وَ الْجَحِیمِ وَ الْبَطْشِ الشَّدِیدِ فَمَنْ ظَفِرَ بِطَاعَتِهِ اجْتَلَبَ كَرَامَتَهُ وَ مَنْ دَخَلَ فِى مَعْصِیَتِهِ ذَاقَ وَبَالَ نَقِمَتِهِ وَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:107 روایة:1@*@
ترجمه :
(و هم امیرالمؤمنین علیه السلام) فرمود: و نفاق بر چهار ستون استوار است: بر هوى (و هوس) و سهل انكارى (در امر دین)، و خشم ورزى، و طمع.
و هوى پرستى بر چهار شعبه است: بر ستم، و زورگویى و تجاوز، و شهوت رانى، و سركشى، پس هر كه ستم كرد بلاها و گرفتاریهایش زیاد شود، و او را واگذارند و از كمك باو خوددارى شود، و هر كه تجاوز كند و زور بگوید از سختیها نیاساید، و دلش آرام نباشد، و از شهوترانیها خوددارى نتواند، و هر كه شهوت خود را تعدیل نكند در پلیدیها فرو رود، و هر كه سركشى كند بدون برهان و از روى عمد خود را گمراه كند.
و سهل‏انگارى بر چهار شعبه است: بر فریب (خوردن برحمت حق سبحانه و غفلت از شیطان)، و آرزو، و ترس و بیم (از غیر خدا) و امروز و فردا كردن، و این براى آنستكه ترس و بیم (از غیر خدا) راه حق را ببندد، و امروز و فردا كردن موجب كوتاهى در عمل گردد تا (آنگاه كه) مرگ او برسد، و اگر آرزو نباشد (شخص) بحساب خود برسد، و اگر حساب كار خود را بداند و ار هراس و ترس بمرگ ناگهانى بمیرد، (و فریب رحمت حق خوردن) دست انسان را از عمل كوتاه كند.
مجلسى (ره) در شرح «حسب ما فیه...» گوید: «حسب» بتحریك بمعناى رسیدن بحساب و اندازه و شماره و آنچه در آنست از عمر و عمل و این اشاره است بگفتار پیغمبر (ص) كه فرمود: بحساب خودتان برسید پیش از آنكه بحساب شما برسند، تا آنكه گوید: و حاصل اینكه اگر آرزو و غفلتى كه لازمه اوست در كار نبود بحساب عمر خود و آنچه از آن صرف كرده و گناهانى كه كسب كرده مى‏رسید، و مى‏اندیشید كه ممكن است بزودى مرگش فرا رسد و دست خالى از عمل و توشه بآخرت رود، و درباره سختیهاى مرگ و هراسهاى پس از آن و دشواریهاى قیامت و كیفرهاى سختى كه در انتظار اوست اندیشه و تفكر مى‏كرد، حقش این بود كه از ترس و دهشت فجأه كند و ناگهان بمیرد چنانچه همام آنگاه كه اوصاف مؤمنین را شنید ناگهان (بروى زمین افتاد) و جان داد این آرزو استكه انسان را از تمام این افكار و اندیشه‏ها باز دارد، و از اینجا روشن شود كه در مقدارى از آرزو و غفلت حكمت نظام نوع انسان و بقاء عالم نهفته است ولى زیاده روى در آن موجب شقاوت در آخرت گردد، و بر گردیم بدنباله حدیث كه امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:).
و خشم ورزى بر چهار شعبه است، بر كبر، و فخر (كردن بحسب و نسب و غیر اینها)، پس هر كه كبر ورزد بحق پشت كند، و هر كه فخر كند (بر خود بنازد) نافرمانى كرده (یا دروغ گفته و خلاف كرده) و هر كه حمیت كشد بگناهان اصرار ورزد (و بواسطه حمیت بنظائر و فحاشى و آدمكشى و جنایات دیگر دچار گردد) و هر كه تعصب او را فرا گیرد ستم كند (یا از راه راست منحرف شود)، پس چه بدچیز است خشم‏ورزى كه میان پشت كردن بحق و نافرمانى و اصرار بر گناه و انحراف را از راه راست قرار گرفته است. (این معنى بنا بر توضیحى استكه آخر حدیث بیاید).
و طمع بر چهار شعبه است: شادى و شادكامى و تبختر، و سرسختى، و فزون‏طلبى، پس شادى نزد خداوند خوش نیست (و بد است) و شادكامى و تبختر خودپسندى است، و سرسختى بلائى استكه اگر كسى دچار شد او را بكشیدن بار گناهان وادار مى‏سازد، و فزون‏طلبى (و برترى جوئى) بازى و سرگرمى و (موجب) باز داشتن دل (از یاد خداى تعالى) است و پذیرفتن چیزیست (یعنى دنیا و سرگرمى‏هاى آن) بجاى آنچه بهتر است (یعنى آخرت و نعمتهاى آن مى‏باشد).
پس این بود نفاق و ستونها و شعبه‏هاى آن، و خداوند بر تمام بندگان خود غالب است نامش بلند و ذاتش والا است، و زیبا و نیكو ساخته است خلقت هر چیز را، دو دست جودش گشاده است، و رحمتش همه چیز را فرا گرفته، امر او عیان و نورش تابان است، بركتش بسیار و حكمتش نورانى است، كتابش پابرجا و حجتش پیروز و هویدا است، دینش پاك و سلطنتش محكم و پیروز است، سخنش حق، و موازینش عادلانه و رسولانش رساننده بودند، بدكردارى را گناه دانسته، و گناه را فتنه، و فتنه را چركى شمرده، و كار نیك را بازگشت دانسته، و بازگشت را توبه، و توبه را پاك كنده قرار داده، پس هر كه توبه كند براه راست هدایت یافته، و هر كه گرفتار فتنه گمراه شده تا مادامیكه بخدا بازگشت نكند و بگناهش اعتراف ننماید، بر خدا دلیرى نكند مگر هلاك شونده. از خدا بترسید، از خدا بترسید! كه چه اندازه باب توبه و رحمت و بشارت و بردبارى بزرگ در درگاهش و وسیع است، و چه اندازه سخت است آن شكنجه‏ها و دوزخ و سختیگرى او، پس هر كه باطاعتش دست یابد كرامتش را بخود جلب كند، و هر كه در نافرمانیش درآید ناگوارى و سختى پاداش كیفر او را چشد و بزودى زود روز پشیمانیش فرا رسد.
توضیح :
و شرح: مواردى از این بحث شریف محتاج بشرح و توضیح است كه قسمتى از آنها در ضمن ترجمه ما بین پرانتز ذكر شد، و پاره‏اى از آن موكول بپایان حدیث گردید، یكى در جمله: «فبئس الامر بین ادبار و فجور....!» كه آنچه ترجمه شد بنابر شرحى است كه مجلسى علیه الرحمه فرموده است باینكه كلمه «على» در جمله «على الصراط» بمعناى «عن» باشد، و مقصود از «صراط» هم معناى لغوى آن باشد، اما بنابر احتمال دیگر كه «على» بمعناى حقیقى آن و «صراط» هم مقصود صراط در قیامت باشد معنى چنین است «پس بد وضعى است وضعیكه میان پشت كردن حق و نافرمانى و اصرار بگناه و ستم است هنگام عبور از «صراط» ولى معناى اول ظاهرتر است و احتیاج آن بارتكاب خلاف ظاهر و تصرفات در عبادت كمتر از دومى است.
و دیگرى در مورد صفاتى كه امیر المؤمنین علیه السلام درباره نفاق و منافق بیان فرمود، مجلسى علیه الرحمه از بعضى نقل كند كه گفته‏اند: احادیث این باب دلالت دارد بر اینكه مؤمن كمیابتر است از كبریت احمر زیرا هیچیك از علما و صالحین نیستند كه گرفتار برخى از این صفات (كه حضرت براى نفاق و منافق بیان فرمود) نباشند تا چه رسد بدیگران، و روى این جهت تأویلاتى از دانشمندان براى حدیث ذكر فرموده كه بازگشت جملگى آنها باینست كه هركس این گناهان را مرتكب شود از روى بى‏اعتنایى بدین و این كار عادت او گردد و از دین خارج گشته و در زمره منافقین صدر اسلام درآید. ولى اگر گاهى پاره‏اى از آنها از بعضى از مؤمنین بواسطه غلبه شهوت و هواى نفس سرزد موجب خروج از دین نگشته گرچه در اسم با منافقین مشاركت دارد.
و در جمله «تعالى ذكره» گوید: یعنى از نقائص یا از اینكه مانند ذكر مخلوق باشد، یا از اینكه كسى آنطور كه شاید ذكرش كند. و تأیید وجه دوم است آنچه در دعاء آمده «تعالى ذكرك عن المذكورین».
و «جل وجه» گوید: یعنى ذات او اجل است از این كه بكنهش برسند، یا مقصود از وجه انبیاء و حجتهاى اویند، و یا دین او است.
و در «وانبسطت یداه» گوید: اشاره است بگفتار خداى تعالى (در سوره مائده آیه 64) «و یهود گفتند دست خدا بسته است، بسته باد دستهاى آنان و لعنت بر آنها باد بدانچه گفتند بلكه دست‏هاى او باز است مى‏بخشد و هر گونه بخواهد» و گفته‏اند: اینكه «ید» را تثنیه آورد، و دو دست فرمود براى مبالغه در رد یهود و نفى بخل از خداى تعالى و براى اثبات غایت جود است، زیرا نهایت سخاوت براى سخى باینست كه با هر دو دست بخشش كند، طبرسى (ره) گوید: لفظ «ید» در لغت بر پنج وجه آمده است: (1) عضو بدن (2) نعمت (3) قوت (4) ملك و سلطنت (5) براى اسناد فعل بفاعل. سپس گفته است، و چون شخص سخاوتمند بدست بخشد و شخص بخیل دستش را از بخشش نگهدارد جود و بخل را بدست نسبت داده‏اند، و بشخص سخاوتمند گویند: دست باز، و به بخیل گویند: دست بسته.... تا آنجا كه خود مجلسى (ره) گوید و متحمل است دو دست در اینجا كنایه از نعمت و بلا باشد...
و در «ظهر امره» گوید: یعنى وجود و علم و قدرت و حكمتش بسبب آنچه در آفاق و انفس آشكار كرده، یا مقصود دین و شریعت اوست در میان بندگان تا بعبودیت او اعتراف كنند، یا مقصود امر تكوینى استكه دلالت بر كمال قدرتش كند.
«و اشرف نوره» یعنى اضافه فرمود نور و جود علم و كمالات را بر جمیع مواد قابله بحسب قابلیت و استعدادشان، و گفته شده: مقصود از علم نور اوست كه در دلهاى عارفان انداخته، و یا برهانهایى استكه راهنمایى بر وحدانیت و بزرگى ذات و صفاتش كنند، یا نبوت محمد (ص) است و یا نور ولایت است كه در قرآن بدان اشاره شده است كه فرماید «مى‏خواهند با دهانهاى خویش نور خدا را خاموش كنند و خدا تمام كننده است نور خویش را اگر چه بد دارند كافران» (سوره صف آیه 8).
«و همین كتابه» یعنى كتابش حافظ و شاهد و رقیب بر همه چیز است زیرا بیان هر چیزى در آن است، یا اینكه بر دیگر كتابها ناظر و رقیب است زیرا گواه بر صحت آنها است، و این معناى دوم روشن است زیرا اشاره است بگفتار خداى تعالى: «و فرستادیم بر تو كتاب را بحق تصدیق كننده آنچه پیش روى اوست از كتاب و نگهبانى بر آن....» (سوره مائده آیه 48) كه بیضاوى گوید: یعنى رقیب بر سایر كتابها كه آنها را از تغییر نگهدارد و بثبات و درستى آنها گواهى دهد.
«و الذنب فتنة» یعنى گمراهى از حق، یا امتحان و آزمایش است، زیرا همه تكالیف وسیله آزمایش بندگان است یا سبب مفتون شدن بدنیا و تسلط شیطان بر او است، و در قاموس گفته است: «فتنه بمعناى آزمایش و دلدادن بچیزى و گمراهى. و گناه، و كفر. و فضیحت. و عذاگوید: و گمراه كردن. و دیوانگى و محنت. و مال و اولاد، و اختلاف مردمان در آراء است» و بیشتر این معانى (كه در قاموس گفته) در اینجا مناسب است.
این بود شرح قسمتى از این حدیث شریف و براى اطلاع از شرح تمامى حدیث بمرآة العقول مراجعه شود.
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِى الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَكَتَبَ إِلَیَّ إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِكَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا لَیْسُوا مِنَ الْكَافِرِینَ وَ لَیْسُوا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَیْسُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ یُظْهِرُونَ الْإِیمَانَ وَ یَصِیرُونَ إِلَى الْكُفْرِ وَ التَّكْذِیبِ لَعَنَهُمُ اللَّهُ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:111 روایة:2 @*@
ترجمه :
محمد بن فضیل گوید: بحضرت أبى الحسن علیه السلام نوشتم و از مسئله‏اى از او پرسش كردم در پاسخ بمن نوشت: «همانا منافقان نیرنگ ورزند با خدا و اوست فریب دهنده ایشان و هرگاه برخیزند بسوى نماز برخیزید سرگران خود نمایى كنند بمردم و یاد نكنند خدا را جز اندكى، در این میانه سرگردانند نه بسوى اینانند و نه بسوى آنان و هر كه را خدا گمراه سازد براى او راهى نیابى» (سوره نساء آیه 142 143) اینها نه از كفارند و نه از مسلمانان، اظهار ایمان كنند و بسوى كفر و تكذیب روند، خدا آنها را لعنت كند.
شرح:
فیض (ره) گوید: اما از كفار نیستند چون اظهار ایمان كنند و شهادتین بر زبان جارى سازند، و از مسلمانان نیستند چون در دل انكار كنند. و مجلسى (ره) در مرآة العقول از بعضى نقل كند كه گفته‏اند: شاید ذكر نشدن اصل مسئله در حدیث بجهت تقیه بوده است، و شاید سؤال از حال مأمون بوده زیرا او از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود و براى مصلحت اظهار تشیع مى‏كرد، و مقصود حضرت در پاسخ او و شیعه مآبان منافق اطراف او چون ذوالریاستین باشد.
3- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ وَاقِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِى حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ص قَالَ قَالَ إِنَّ الْمُنَافِقَ یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِى وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِى وَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ اعْتَرَضَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا الِاعْتِرَاضُ قَالَ الِالْتِفَاتُ وَ إِذَا رَكَعَ رَبَضَ یُمْسِى وَ هَمُّهُ الْعَشَاءُ وَ هُوَ مُفْطِرٌ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ النَّوْمُ وَ لَمْ یَسْهَرْ إِنْ حَدَّثَكَ كَذَبَكَ وَ إِنِ ائْتَمَنْتَهُ خَانَكَ وَ إِنْ غِبْتَ اغْتَابَكَ وَ إِنْ وَعَدَكَ أَخْلَفَكَ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 111 روایة: 3 @*@
ترجمه :
ابو حمزه از حضرت على بن الحسین علیهما السلام حدیث كند كه فرمود: همانا منافق (آنكس است) كه (از كارى) نهى كند ولى خود او (از آن كار) دست نمى‏كشد، و فرمان مى‏دهد بدانچه خود نمى‏كند، و چون بنماز ایستد اعتراض كند، عرضكردم: اى فرزند رسولخدا اعتراض چیست؟ فرمود: روبراست و چپ گردانیدن، و چون ركوع كند خود را (مانند گوسفند) بزمین اندازد (یعنى بعد از ركوع نایستد و بهمان حال بسجده رود) روزش را شب كند و اندوهى جز خوردن شام ندارد با اینكه روزه هم نبوده است، و چون بامداد كند اندوهى جز خوابیدن ندارد با اینكه شب را بیدار نبوده، اگر براى تو حدیثى گوید دروغ گوید و اگر نزدش چیزى بامانت گذارى بتو خیانت كند، اگر از او پنهان باشى تو را غیبت كند (و بدگوئى كند) و اگر بتو وعده بدهد وفا نكند.
4- عَنْهُ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ بَحْرٍ رَفَعَهُ مِثْلَ ذَلِكَ وَ زَادَ فِیهِ إِذَا رَكَعَ رَبَضَ وَ إِذَا سَجَدَ نَقَرَ وَ إِذَا جَلَسَ شَغَرَ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 112 روایة: 4 @*@
ترجمه :
عبدالملك بن بحر مانند همین حدیث را بطور مرفوع از آنحضرت حدیث كرده و در آن افزوده است: چون ركوع كند چون گوسفند بزمین افتد، و چون سجده كند نوك بزمین زند (چون كلاغى كه دانه از زمین برچیند، یعنى سجده را بسیار كوتاه بجا آورد) و چون بنشیند چون سگى است كه بر سر دم نشیند.
شرح:
محتمل است این تعبیر اشاره بترك جلسه استراحت باشد، و مجلسى (ره) گوید: ظاهرتر نزد من آنست كه این تعبیر اشاره است بآنچه بیشتر مخالفین در تشهد مستحب دانند كه بر ورك چپ نشینند و پاى راست را روى پاى چپ اندازند و قدم راست را بلند كنند بطورى كه سر انگشتان بطرف قلب قرار گیرد.
5- أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْكُوفِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَثَلُ الْمُنَافِقِ مَثَلُ جِذْعِ النَّخْلِ أَرَادَ صَاحِبُهُ أَنْ یَنْتَفِعَ بِهِ فِى بَعْضِ بِنَائِهِ فَلَمْ یَسْتَقِمْ لَهُ فِى الْمَوْضِعِ الَّذِى أَرَادَ فَحَوَّلَهُ فِى مَوْضِعٍ آخَرَ فَلَمْ یَسْتَقِمْ لَهُ فَكَانَ آخِرُ ذَلِكَ أَنْ أَحْرَقَهُ بِالنَّارِ
@@اصول كافى ج: 4 صفحه: 113 روایة: 5 @*@
ترجمه :
رسولخدا (ص) فرمود: منافق بمانند تنه درخت خرما است كه صاحب آن بخواهد در قسمتى از ساختمانش از آن بهره‏مند گردد و در آنجا كه خواهد (بواسطه كجى) قرار نگیرد، پس بجاى دیگرش برد (آنجا نیز) قرار نگیرد، و سرانجامش اینست كه آنرا به آتش بسوزاند.
6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا زَادَ خُشُوعُ الْجَسَدِ عَلَى مَا فِى‏الْقَلْبِ فَهُوَ عِنْدَنَا نِفَاقٌ
@@اصول كافى ج: 4 صفحه: 113 روایة: 6 @*@
ترجمه :
و نیز آنحضرت (ص) فرمود: آنچه از خشوع بدن بر آنچه در دل است بچربد آن در نزد ما نفاق است. شرح:
مجلسى (ره) گوید: این حدیث دلالت دارد بر انیكه زیادى خشوع بدن بر خشوع قلب از روى ریا و نفاق است، و در گفتارش كه فرمود: «عندنا» اشاره است باینكه نفاق حقیقتى نیست بلكه خصلت بدى است كه شبیه بنفاق است.