تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 4
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

باب كسیكه مسلمانان را آزار كند و خوارشان شمارد

بَابُ مَنْ آذَى الْمُسْلِمِینَ وَ احْتَقَرَهُمْ
1- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیَأْذَنْ بِحَرْبٍ مِنِّى مَنْ آذَى عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ لْیَأْمَنْ غَضَبِی مَنْ أَكْرَمَ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ وَ لَوْ لَمْ یَكُنْ مِنْ خَلْقِى فِى الْأَرْضِ فِیمَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَاحِدٌ مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ لَاسْتَغْنَیْتُ بِعِبَادَتِهِمَا عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقْتُ فِى أَرْضِى وَ لَقَامَتْ سَبْعُ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِینَ بِهِمَا وَ لَجَعَلْتُ لَهُمَا مِنْ إِیمَانِهِمَا أُنْساً لَا یَحْتَاجَانِ إِلَى أُنْسِ سِوَاهُمَا
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:51 روایة:1@*@
ترجمه :
هشام بن سالم گوید: شنیدم حضرت صادق علیه السلام مى‏فرمود: خداى عزوجل فرماید: بجنگ بامن اعلان دهد آنكس كه بنده مؤمن مرا بیازارد، و از خشم من آسوده خاطر باشد آنكس كه بنده مؤمن مرا گرامى دارد، و اگر در میانه شرق و مغرب زمین آفریده از آفریده هایم جز یك مؤمن و یك پیشواى عادلى با او نباشد، من بعبادت آندو از تمامى آنچه در زمینم آفریدم بى‏نیاز باشم و هر آینه هفت آسمان و هفت زمین بخاطر او برپا باشند، و براى آندو از ایمانى كه دارند آرامشى فراهم سازم كه نیازى به آرامش دیگرى نداشته باشند.
شرح:
مجلسى (ره) گوید: مقصود از بى‏نیازى خداوند بعبادت یكمؤمن و یك امام از عبادت دیگران پذیرفتن عبادت آندو است و گرنه خداى متعال غنى بالذات است و نیازى بعبادت هیچكس ندارد، و نیز مقصود از بودن یك مؤمن و یك پیشوا اعم است از اینكه بالفعل آن مؤمن موجود باشد یا بالقوه، زیرا چه بسا پیمبرانى كه مبعوث شدند و تا مدتى كسى بآنها ایمان نیاورد چنانچه در باب كمى عدد مؤمنین گذشت كه حضرت ابراهیم علیه السلام یك تنه عبادت خداى را میكرد و كسى با او نبود تا آنكه خداوند او را به اسمعیل و اسحاق مأنوس كرد، و بعضى گفته‏اند مقصود بیان حال این امت است پس منافاتى با تنهائى پیمبران گذشته ندارد.
2- عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُنْذِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَیْنَ الصُّدُودُ لِأَوْلِیَائِى فَیَقُومُ قَوْمٌ لَیْسَ عَلَى وُجُوهِهِمْ لَحْمٌ فَیُقَالُ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ آذَوُا الْمُؤْمِنِینَ وَ نَصَبُوا لَهُمْ وَ عَانَدُوهُمْ وَ عَنَّفُوهُمْ فِى دِینِهِمْ ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:52 روایة:2@*@
ترجمه :
مفضل بن عمر گوید: كه حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون روز قیامت شود یك منادى ندا كند: كجایند روگردانان از دوستان من؟ پس دسته‏اى كه صورت آنها گوشت ندارد برخیزند، پس گفته شود: اینهایند آنكسانى كه مؤمنین را آزردند، و با آنان دشمنى كردند، و عناد ورزیدند، و آنها را در دینشان با درشتى سرزنش كردند، سپس فرمان شود كه آنان را بدوزخ برند.
3- أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْ أَهَانَ لِى وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِى‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:52 روایة:3@*@
ترجمه :
از حضرت صادق علیه السلام حدیث شده كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: خدایتعالى فرموده است: هر كه بیك دوستى از من اهانت كند، بتحقیق بجنگ با من كمین كرده است.
4- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْكِیناً أَوْ غَیْرَ مِسْكِینٍ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَاقِراً لَهُ مَاقِتاً حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِیَّاهُ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:52 روایة:4@*@
ترجمه :
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه مؤمنى را خوار شمارد چه (آن مؤمن) مستمند باشد یا غیر مستمند، پیوسته خداى عزوجل او را خوار و دشمن دارد تا آنگاه كه از خوار شمردن آن مؤمن برگردد.
5- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى یَقُولُ مَنْ أَهَانَ لِى وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِى وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:53 روایة:5@*@
ترجمه :
معلى بن خنیس گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام مى‏فرمود: خداى تبارك و تعالى فرماید: هر كه بیكدوست من اهانت كند بجنگ بامن كمین كرده، و من بیارى دوستانم از هر چیز شتابان ترم.
6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِى‏عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ نَابَذَنِى مَنْ أَذَلَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:53 روایة:6@*@
ترجمه :
و نیز گوید: از آنحضرت شنیدم كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: خداى عزوجل فروموده: آشكارا بجنگ با من برخاسته آنكس كه بنده مؤمن مرا خوار كند.
7- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِى وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِى وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِى یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِى یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَیْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ یَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:53 روایة:7@*@
ترجمه :
حماد بن بشیر گوید: شنیدم از حضرت صادق علیه السلام كه فرمود: رسول خدا (ص) فرموده خداى عزوجل فرماید: هر كه بدوستى از من اهانت كند بتحقیق براى جنگ با من كمین كرده است، و هیچ بنده بچیزى بمن تقرب نجوید كه نزد من محبوب‏تر از آنچه بر او واجب كرده‏ام باشد، و همانا او بوسیله نماز نافله بمن نزدیك شود تا آنجا كه من او را دوست بدارم، و هنگامى‏كه او را دوست بدارم گوش او شوم همان گوشى كه با آن میشنود و چشم او گردم همان چشمى كه با آن ببیند، و زبانش شوم همان زبانى كه با آن سخن گوید، و دست او گردم، همان دستى كه با آن بگیرد، اگر مرا بخواند اجابتش كنم، و اگر از من خواهشى كند باو بدهم، و من در كاریكه انجام دهم هیچگاه تردید نداشته‏ام مانند تردیدیكه در مرگ مؤمن دارم، (زیرا) او مرگ را خوش ندارد، و من ناخوش كردن او را.
توضیح:
شر این حدیث و پاره توضیحات مربوط بآن در ذیل حدیث 8 بیاید.
8- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِى سَعِیدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ ص قَالَ یَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِى وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِى بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِى عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ یَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِى یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِى یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِى یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِى یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَیْتُهُ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:54 روایة:8@*@
ترجمه :
حضرت باقر علیه السلام فرمود: چون پیغمبر (ص) را بآسمان بردند عرض كرد: پروردگارا حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ فرمود: اى محمد هر كه بدوستى از من اهانت كند آشكارا بجنگ من آمده و من بیارى دوستانم از هر چیزى شتابانترم، و من در هر كارى كه انجام دهم آن اندازه تردید ندارم كه در باره وفات مؤمن تردید دارم، او از مرگ بدش آید، و من ناراحت كردن او را خوش ندارم، و براستى برخى از بندگان مؤمن من هستند كه جز توانگرى آنانرا اصلاح نكند (و حالشان را نیكو نسازد) و اگر بحال دیگرى او را در آورم نابود و هلاك گردد، و برخى از بندگان مؤمن من هستند كه جز ندارى و فقر آنانرا اصلاح نكند، و اگر او را بحال دیگرى بگردانم هر آینه هلاك گردد، و هیچیك از بندگانم بمن تقرب نجوید با عملیكه نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب كرده‏ام، و بدرستیكه بوسیله نماز نافله بمن تقرب جوید تا آنجا كه من دوستش دارم، و چون دوستش دارم آنگاه گوش او شوم كه بدان بشنود، و چشمش شوم كه بدان ببیند، و زبانش گردم كه بدان بگوید، و دستش شوم كه بدان برگیرد، اگر بخواندم اجابتش كنم، و اگر خواهشى از من كند باو بدهم.
شرح:
ایندو حدیث از لحاظ معنى از احادیث مشكله است كه چند جاى آن احتیاج بشرح و توضیح دارد و دانشمندان بزرگوار شیعه هر كدام در خور فهم مردمان شرحى بر آن نگاشته و توضیحاتى داده‏اند، و ما نیز بنوبه خود با رعایت كمال اختصار ملخصى از آن كلمات را در چند مورد نقل مى‏كنیم:
از جاهائى كه مورد بحث در این دو حدیث قرار گرفته است. آنجا كه فرماید: «و ما یتقرب الى عبد بشى‏ء احب...» كه از آن استفاده شود كه عمل واجب همیشه از لحاظ فضیلت و ثواب برتر از عمل مستحب است لكن مرحوم شهید در قواعد فرموده است: ما جاهائى داریم كه از تحت این قاعده خارج است، مانند برى‏ء كردن ذمه بدهكار در مقابل مهلت دادن باوكه اولى مستحب است و دومى واجب و اولى فضیلتش در ثواب زیادتر است، و مانند اعاده نماز واجبى كه مكلف خوانده است با جماعت كه دومى با اینكه مستحب است بیست و هفت درجه برتر از نماز فراداى واجب است، و مانند نماز در بقاع شریفه كه برتر از غیر آن است بعد هزار برابر تا دوازده برابر دیگر موارد، و در حل آن گفته است: ولى در تمام این موارد در حقیقت مستحب با خود واجب نیست، و فزونى ثواب بخاطر اینست كه مشتمل بر مصلحتى زائد برانجام واجب است نه بخاطر آن قید، و مجلسى (ره) پس از مناقشاتى در این كلام گوید: ممكن است این اخبار و نظائر آن كه دلالت بر برترى واجب بر مستحب كند مخصوص بنوع خودش باشد مانند برترى نماز واجب بر مستحب، و بنابراین لازم نیاید كه رد سلام واجب (مثلاً) برتر باشد از یك حج مستحب یا نماز جعفر و یا ساختن پل یا مدرسه بزرگى.
2- در آنجا كه فرماید: «و ما ترددت فى شى‏ء... در هیچ چیز تردید نكردم مانند تردید در مرگ مؤمن...» كه نسبت تردید به خداى سبحان احتیاج به تأویل دارد و در تأویل آن وجوهى گفته‏اند یكى اینكه ممكن است تردید اشاره بمحو و اثبات در لوحشان باشد، زیرا اجل و زمان مرگش در یك زمان معینى در لوح نوشته شده، و آن بنده دعاى در تأخیر آن كند یا صدقه بدهد، و خداوند آنرا محو كرده و مرگش زا بزمان دیگرى اندازد، پس این كار همانند كار شخص متردد است و بطور استعاره بر او تردید اطلاق شده.
وجه دیگر اینكه مقصود از تردد در حدیث برطرف كردن كراهتى است كه بنده از مرك دارد و رفع علاقه او از دنیا كه این احتیاج به پیش آوردن حالاتى از جانب پروردگار دارد كه یكسره علاقه او را از دنیا بكند و كراهتش را از مرك زائل كند، مانند مرض. پیرى. زمینگیرى. فقر. و احتیاج. بلاهاى ناگهانى و شدید و امثال اینها كه تدیجاً مرك را بر بنده خدا آسان كند و مشتاق آن گردد و در این حدیث از این معنى تعبیر به تردید شده چون از جهت وصف با كار شخص متردد شبیه است.
3- در معنى جمله كه فرماید: «فاذا أحببته كنت سمعه... چون او را دوست داشتم گوش او گردم كه بدان بشنود...»كه به ظاهر آن نمى‏شود چنگ زد و نیاز به تأویل دارد و برخى از صوفیه به ظاهر آن تمسك كرده و قائل به اتحاد و حلول شده‏اند و از استعارات لطیفه كه در بواطن این الفاظ است روى بر تافته و به گمراهى افتاده‏اند و دیگران را نیز گمراه ساخته‏اند، با اینكه حلول و اتحاد نزد تمام خردمندان محال است، و چگونه ممكن است چیزى كه با تمام اشیائ در حقیقت و آثار متباین است متحد گردد، در صورتیكه اینان در كفر صریحى كه گفته‏اند از اتحاد و حلول با خصوص عارفان و محبین اكنفا نكرده‏اند، و خداى سبحان را با همه موجودات حتى سگان و خوكان و قاذورات متحد دانسته‏اند و پروردگار سبحان منزه است از این گفتار سخیف كه هیچ خردمندى حتى قائلین به این گفتار به اتحاد خودشان با این موجودات پست تن در ندهند و اتحاد بوجود ناتوان پستى چون خود را با آنها نپذیرند و خود را برتر از آن دانند تا چه رسد به آفریدگار جهانیان، و در تأویل این اخبار كه بر طریق استعاره و مجاز وارد شده و مانند آن در قرآن و حدیث و سخنان دانشمندان عرب بسیار است و جوهى گفته‏اند: اول آنكه اینگونه تعبیرات براى مبالغه در قرب بخدا است و بخاطر بیان تسلط محبت بر ظاهر و باطن و عیان و نهان بنده است، پس مقصود، واللّه اعلم اینست كه چون بنده‏ام را دوست دارم او را بمقام انس خود بكشم، و داخل عالم قدس گردانم و اندیشه‏اش را غرق در اسرار ملكوت كنم، و حواسش را در تصرف نورانیت انوار جبروت در آورم، پس قدمش در مقام قرب ثابت گردد، و گوشت و خونش بمحبت آمیخته گردد تا آنجا كه یكسره از نفس خود غافل گردد، و اغیار از نظر او پراكنده شوند و من بمنزله گوش و چشمش شوم، چنانچه در مبالغه محبت بین دو دوست گویند: تو گوش و چشم و دل منى... دوم آنكه مقصود این باشد كه بواسطه شدت محبت بحق تعالى و تخلق باخلاق خدا جلو علام از خود اراده و محبتى ندارد، و نشنود جز آنكه خدا خواهد، و نگاه نكند جز بآنچه خدا دوست دارد... سوم اینكه خداوند سبحان در بدن انسان و قلب و روحش قواى ضعیفه بودیعت نهاده كه تمامى آنها در معرض زوال و فنا است، پس اگر آنها را در پیروى هواى نفس و شهوات جسمانى صرف كرد دستخوش زوال گردد و جز حسرت و ندامت اثرى از آنها بجاى نماند، و اگر در اطاعت پروردگار و پیروى او بكار برد خداوند آنها را نیرو دهد و تقویت كند تا آنجا كه یكسره كامل گردد و ابدى شود و امثال مرگ و كرى و كورى و گنگى در او نقصى نیاورد، و چنان شود كه در قبر و قیامت نیز همانند این عالم بشنود و ببیند و سخن گوید، چنانچه در حدیث شریفه نبوى است: «ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة بل بقوة ربانیه» و این وجوه را شیخ بهائى قدس سره فرموده و دیگران از او نقل كرده‏اند.
9- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنِ اسْتَذَلَّ مُؤْمِناً وَ اسْتَحْقَرَهُ لِقِلَّةِ ذَاتِ یَدِهِ وَ لِفَقْرِهِ شَهَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه: 56 روایة:9@*@
ترجمه :
حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كه مؤمنى را بخاطر ندارى و فقرش پست و كوچك شمارد، خداوند روز قیامت او را در برابر خلائق رسوا كند ( و بزشتى شهره سازد)
10- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَقَدْ أَسْرَى رَبِّى بِى فَأَوْحَى إِلَیَّ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ مَا أَوْحَى وَ شَافَهَنِی إِلَى أَنْ قَالَ لِی یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَذَلَّ لِى وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَنِى بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَنْ حَارَبَنِى حَارَبْتُهُ قُلْتُ یَا رَبِّ وَ مَنْ وَلِیُّكَ هَذَا فَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّ مَنْ حَارَبَكَ حَارَبْتَهُ قَالَ لِى ذَاكَ مَنْ أَخَذْتُ مِیثَاقَهُ لَكَ وَ لِوَصِیِّكَ وَ لِذُرِّیَّتِكُمَا بِالْوَلَایَةِ
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:56 روایة:10@*@
ترجمه :
و از آن حضرت روایت شده كه رسول خدا (ص) فرمود: همانا پروردگار من مرا بآسمان بالا برد، و از پس پرده حجاب بمن وحى كرد آنچه كرد، و بى‏واسطه با من سخن گفت تا آنكه بمن فرمود: اى محمد هر كه دوستى از من خوار كند بجنگ با من كمین كرده، و آنكه با من جنگ كند با او بجنگم، گفتم: پروردگارا این دوست تو كیست؟ من دانستم كه هر كه با تو بجنگد تو با او بجنگى؟ بمن فرمود: او آن كسى است كه من براى تو و وصیت و فرزندانت بولایت و دوستى از او پیمان گرفته‏ام.
توضیح:
مجلسى (ره) گوید: مقصود از حجاب و پرده همان حجاب معنوى است كه امكان بنده خداو ممكن بودن اوست كه مانع از درك حقیقت ربوبیت است، و بعضى گفته‏اند: مقصود از حجاب فرشته است، مقصود از «مشافهه»بدون وساطت فرشته است.
11- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنِ اسْتَذَلَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنَ فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِى شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِی فِی عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ إِنِّی أُحِبُّ لِقَاءَهُ فَیَكْرَهُ الْمَوْتَ فَأَصْرِفُهُ عَنْهُ وَ إِنَّهُ لَیَدْعُونِى فِى الْأَمْرِ فَأَسْتَجِیبُ لَهُ بِمَا هُوَ خَیْرٌ لَهُ‏
@@اصول كافى جلد 4 صفحه:57 روایة:11@*@
ترجمه :
و نیز از آنحضرت روایت شده كه رسول خدا (ص) فرمود: خداى عزوجل فرموده است: هر كه بنده مؤمن مرا خوار پندارد بجنگ آشكار با من برخاسته، و من تردید نكنم در كارى كه انجام دهم مانند تریدیكه درباره بنده مؤمنم دارم، زیرا من دیدار او را دوست دارم و او از مرگ كراهت دارد، پس من مرگ را از او بگردانم، و بدرستیكه او مرا در كارى مى‏خواند و من برایش اجابت كنم بچیزى كه بهتر است براى او (از آنچه خواسته بود)
شرح:
یعنى در برابر دعایش آنچه بصلاح او است باو دهم و همین است معناى اجابت دعا نه اینكه عطاى خداوند مطابق خواسته او باشد، زیرا هر چه خواهد براى خیر خود خواهد منتهى گاهى در تشخیص خطا مى‏كند و آخر كار مى‏فهمد كه آنچه خداوند باو داده خیر بوده نه آنچه خودش خواسته بود. و معناى آن جمله كه فرماید: «و من تردید نكنم...» در ذیل حدیث 8 گذشت مراجعه شود.