تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 2
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

كسیكه خداى عزوجل را بدون امامى از جانب او دیندارى كند

بَابٌ فِیمَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَیْرِ إِمَامٍ مِنَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ
1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ قَالَ یَعْنِی مَنِ اتَّخَذَ دِینَهُ رَأْیَهُ بِغَیْرِ إِمَامٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 203 روایت 1@*@
ترجمه:
ابن ابى نصر گوید: حضرت ابوالحسن علیه السلام درباره خداى عزوجل «گمراه‏تر از آنكه هوس خویش را بدون هدایت خدا پیروى كند كیست؟- 50 سوره 28 -» فرمود: یعنى كسیكه رأیش دینش باشد بدون امامى از ائمه هدى. (یعنى امامى را كه خدا رهبر و هادى او قرار داده رها كند و طبق رأى سلیقه خویش براى خود امامى بتراشد و در اصول و فروع دین بقیاس و استحسان و نظرات شخصى خویش اكتفا كند).
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ یُجْهِدُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْیُهُ غَیْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَیِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِیهَا وَ قَطِیعِهَا فَهَجَمَتْ ذَاهِبَةً وَ جَائِیَةً یَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا اللَّیْلُ بَصُرَتْ بِقَطِیعٍ مَعَ غَیْرِ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِی رَبَضَتِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِی قَطِیعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَیِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِیَهَا وَ قَطِیعَهَا فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِیهَا فَحَنَّتْ إِلَیْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِی الْحَقِی بِرَاعِیكِ وَ قَطِیعِكِ فَإِنَّكِ تَائِهَةٌ مُتَحَیِّرَةٌ عَنْ رَاعِیكِ وَ قَطِیعِكِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَیِّرَةً نَادَّةً لَا رَاعِیَ لَهَا یُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ یَرُدُّهَا فَبَیْنَا هِیَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَیْعَتَهَا فَأَكَلَهَا وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ ظَاهِراً عَادِلًا أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ مِیتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِینِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِی یَعْمَلُونَهَا كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لَا یَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَیْ‏ءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 203 روایت 2@*@
ترجمه:
محمد بن مسلم گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام مى‏فرمود: هر كه دیندارى خدا كند با عبادتى كه خود را در آن بزحمت افكند ولى پیشوائى از جانب خدا براى خود نگرفته باشد، كوشش او پذیرفته نیست و او گمراهست و سرگردان و خدا كردار او را ناپسند دارد و حكایت او حكایت گوسفندى است كه از چوپان و گله خویش گم شود و تمام روز را با تلاش در رفت و آمد باشد و چون شب بر او پرده افكند، گله‏ئى را كه از چوپان خودش نیست ببیند، بسوى آن گراید و بآن فریب خورد و در خوابگاه آن گله بخوابد. هنگامیكه چوپان گله خود را حركت دهد، آن چوپان و گله ناشناس بیند، باز با شتاب و سرگردانى در جستجوى چوپان و گله خود برآید، گوسفندانى را با چوپانش به بیند، بسوى آن گراید و بدان فریفته شود، چوپان هم او را فریاد زند كه بیا و بچوپان و گله خود پیوند كه تو از چوپان و گله خود گم گشته و سرگردانى، آن گوسفند هراسان و سرگردان و تنها باین سو و آن سو زند و چوپانى هم ندارد كه بچراگاهش رهبرى كند یا بمنزلش رساند.
در همین هنگام گرگ گمشدن او را مغتنم شمارد و او را بخورد، چنین است بخدا اى محمد! حال كسیكه از جمله این امت باشد و او را امامى آشكار (یعنى امامتش با دلیل متقن ثابت شده) و عادل از طرف خداى عزوجل نباشد، او گمشده و گمراهست اگر بر این حال بمیرد، با كفر و نفاق مرده است.
بدان اى محمد! كه پیشوایان ستمگرى و پیروانشان از دین خدا بركنارند، خود گمراه گشته و مردم را گمراه كرده‏اند، اعمالیكه بجا مى‏آورند، مانند خاكسترى باشد كه تند بادى در روز طوفانى بدو زند چیزى از آنچه كسب كرده‏اند بدستشان نیاید، اینست همان گمراهى دور.
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی أُخَالِطُ النَّاسَ فَیَكْثُرُ عَجَبِی مِنْ أَقْوَامٍ لَا یَتَوَلَّوْنَكُمْ وَ یَتَوَلَّوْنَ فُلَاناً وَ فُلَاناً لَهُمْ أَمَانَةٌ وَ صِدْقٌ وَ وَفَاءٌ وَ أَقْوَامٌ یَتَوَلَّوْنَكُمْ لَیْسَ لَهُمْ تِلْكَ الْأَمَانَةُ وَ لَا الْوَفَاءُ وَ الصِّدْقُ قَالَ فَاسْتَوَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً فَأَقْبَلَ عَلَیَّ كَالْغَضْبَانِ ثُمَّ قَالَ لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَایَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ قُلْتُ لَا دِینَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ قَالَ نَعَمْ لَا دِینَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ ثُمَّ قَالَ أَ لَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ یَعْنِی مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَى نُورِ التَّوْبَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ لِوَلَایَتِهِمْ كُلَّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَالَ وَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ إِنَّمَا عَنَى بِهَذَا أَنَّهُمْ كَانُوا عَلَى نُورِ الْإِسْلَامِ فَلَمَّا أَنْ تَوَلَّوْا كُلَّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَرَجُوا بِوَلَایَتِهِمْ إِیَّاهُ مِنْ نُورِ الْإِسْلَامِ إِلَى ظُلُمَاتِ الْكُفْرِ فَأَوْجَبَ اللَّهُ لَهُمُ النَّارَ مَعَ الْكُفَّارِ فَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 205 روایت 3@*@
ترجمه:
عبدالله بن ابى یعفور گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم: من كه با مردم آمیزش دارم بسیار تعجب مى‏كنم از مردمیكه از شما پیروى نمى‏كنند و بدنبال فلان و فلان مى‏روند ولى امین و راستگو و باوفایند، و مردمى هستند كه بدنبال شمایند، ولى امانت و وفاء و راستگوئى آنها را ندارند.
امام صادق علیه السلام راست نشست و مانند خشمناكى به من متوجه شد، سپس فرمود: هر كه خدا را با پیروى از امام ستمگریكه از جانب خدا نیست دیندارى كند، دین ندارد و سرزنش نیست بر كسیكه با پیروى از امام عادل از جانب خدا دیندارى كند، عرض كردم: آنها دین ندارند و براینها سرزنشى نیست؟!! فرمود: آرى آنها دین ندارند و بر اینها سرزنشى نیست، سپس فرمود: مگر قول خداى عزوجل را نمى‏شنوى؟ «خدا كار ساز كسانیست كه ایمان آورده‏اند و از ظلمات بنورشان مى‏برد 257 سوره 2 -) یعنى از ظلمات گناهان بنور توبه و آمرزششان مى‏برد، بواسطه پیرویشان از هر امام عادلیكه از جانب خداست. و باز فرموده است: «و كسانى كه كافر شده‏اند كارسازشان طغیانگران سركشند كه نور بظلمتشان مى‏برند» مقصود از این آیه اینست كه آنها نور اسلام داشتند، ولى چون از هر امام ستمگرى كه از جانب خدا نبود پیروى كردند، بواسطه پیروى او از نور اسلام بظلمات كفر گرائیدند، سپس خدا براى ایشان همراه بودن با كفار را در دوزخ واجب ساخت (آنها دوزخیانند و در آن جاودان باشند).
شرح در آیه شریفه نور را بلفظ مفرد و ظلمات را بلفظ جمع ذكر فرمود، براى اینكه نور كه دین اسلام و راه حق و صوابست یكى است و انحراف كه موجب اختلاف و تعدد است در آن راه ندارد ولى دینهاى باطل و بدعتها و وساوس شیطانى كه در آیه شریفه از آن تعبیر به ظلمات شده است و در اطراف راه مستقیم حق قرار دارد متعدد و بى‏شمار است.
4- وَ عَنْهُ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 206 روایت 4@*@
ترجمه:
امام باقر علیه السلام فرمود: خداى تبارك و تعالى فرموده است: هر آینه عذاب میكنم هر رعیتى را كه در اسلام با پیروى از امام ستمگرى كه از جانب خدا نیست دیندارى كند، اگر چه آن رعیت نیست باعمال خود نیكوكار و پرهیزگار باشد و هر آینه در مى‏گذرم از هر رعیتى كه در اسلام با پیروى از امام عادل از جانب خدا دیندارى كند، اگر چه آن رعیت نیست بخود ستمگر و بدكردار باشد.
5- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَیَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 206 روایت 5@*@
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرمود: خدا شرم نمى‏كند كه عذاب كند هر امتى را كه با امامیكه از جانب خدا نیست دیندارى كند اگر چه نسبت؟ باعمالش نیكوكار و پرهیزگار باشد، همانا خدا شرم مى‏كند امتى را عذاب كند كه با امام از جانب خدا دیندارى كند، اگر چه نسبت به اعمالش ستمگر و بدكردار باشد.
شرح این چند روایت دو اصل تولى و تبرى را در اسلام استوار و تثبیت مى‏كند، ما تحت عنوان توضیح ذیل حدیث 537 (ج 1 ص 300) مستدل و مبرهن ثابت نمودیم كه خدایتعالى بعد از پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه وآله براى رهبرى و پیشوائى خلق دوازده نفر معین و مشخص را انتخاب نموده و منصوب ساخته است، علم رهبرى و مقررات و قوانین دین خود را تنها به آنها عنایت فرموده و استعداد و قابلیت دعوت و تبلیغ دین خویش را در وجود ایشان از نظر فطرت و اكتساب تكمیل نموده است، بنابراین هر فردى غیر ایشان كه دعوى پیشوائى و امامت كند دروغگو نیرنگ باز است، خود گمراه است و دیگران را گمراه مى‏كند و نسبت به خود و پیروانش ستمى بزرگ مرتكب مى‏شود، بدینجهت در این دو روایت از ایشان به كلمه جائر «ستمگر و منحرف» تعبیر شده است.
در تاریخ اسلام پس از وفات پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه وآله چنین افرادى با دعا برخاسته و پس از اندكى حكمفرمائى با زور و سرنیزه، خویشتن و پیروان خویش را مفتضح و رسوا نموده و لعنت و نفرین را از بازماندگان براى خود بیادگار گذاشته‏اند. مردمیكه در حزب چنین افراد نام نویسى كنند و در شمار آنها درآیند و بر عده آنها بیفزایند و موجب مزید شوكت و قدرتشان گردند، اگر چه از نظر وظیفه شخصى، مردمى نیكوكار و با تقوى باشند، باین معنى كه فقط اسم خود را در لیست آنها نوشته و بمرام نامه و اساسنامه و مقررات حزبى آنها رفتار نمیكنند، بلكه در وظایف شخصى و اجتماعى پیرو مقررات اسلامند، اینگونه افراد بحكم این چند روایت در نظر خدا منفور و مبغوض و محكوم بعذاب و عقوبت مى‏باشند، زیرا همان یك عمل بظاهر كوچك وسیله ترویج باطل و مسلط ساختن شخص غاصب و ستمگر را بر افراد مسلمان و پایمال نمودن حقوق و حدود خدا و مسلمین و در نتیجه موجب ضعف و اضمحلال مقررات دین اسلام و خانه نشستن پیشواى بر حق میگردد، پیداست كه معاویه و یزید و هشام و منصور اگر تنها مى‏بودند، هیچگاه آن همه جنایت و ستم مرتكب نمى‏شدند، بلكه اگر اطرفیان و حواشى آنها منحصر بیك عده كارگردان و مأمور هم مى‏بود جرأت چنان هتاكیها را نمیداشتند، بطور مسلم آن ستمگران از ثبت نام افراد بسیار در حزب خود استفاده مى‏كردند و غرور و نخوت بیشترى بكار مى‏بردند و در ظلم و تعدى خویش گامهاى فراترى میگذاشتند. تا اینجا بیان و توضیح قسمت اول از این روایت شریف بود.
و اما راجع بقسمت دوم یعنى كسیكه از امام بحق پیروى كند و در اعمال شخصى خود مرتكب گناه و آلودگى شود، پیداست كه او بواسطه اینكه در مقدمه و سرلوحه اعمالش سطر درخشانى بنام ولایت و تعهد پیروى از امامان عادل و منصوب از جانب خدا را ثبت كرده، و از پیشواى گمراه كننده و منحرف روگردان شده است، در نتیجه بر عده مؤمنین افزوده و از اهل باطل كاسته و باندازه یك تن نیروى اسلام و عفو و بخشش را تقویت نموده، و نیروى نفاق و باطل را تضعیف و تخریب كرده است، و شایسته و سزاوار است كه عفو و بخشش الهى آلودگیهاى كوچكش را فرا گیرد، و خداوند حكیم و مهربان بواسطه یك عمل مهم و با ارزش او از چندین خطا و لغزش دیگرش در گذرد. براى این دو فرد در تشكیلات اجتماعى مى‏توانم بدو بنده و نوكرى مثال بزنیم كه یكى از آنها در خانه آقا وولینعمت خویش را انتخاب كرده و در آنجا سر سپرده و بیعت كرده است، ولى گاهى هم از او خطا و لغزش و سرپیچى و تمرد مشاهده میشود. و دیگرى از آقا وولینعمت خود رو گردان شده و در خانه دشمن او سر سپرده و ثبت نام كرده ولى كردار و رفتارش را آنجا با دستورات ولینعمتش مطابق و موافق است، شما خود بیندیشید و قضاوت كنید.