تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 2
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

اشاره و نص بر صاحب خانه (امام زمان عجل الله تعالى فرجه و) علیه السلام‏

بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ إِلَى صَاحِبِ الدَّارِ ع
1- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ قَبْلِ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 117 روایة 1@*@
شرح :
مقصود از خانه، خانه پدر و حد آن حضرت است كه در آنجا غایب گشته است و چون تصریح به اسم آن حضرت حایز نبوده با كلمه (صاحب الدار - صاحب خانه) به آن حضرت اشاره مى‏كرده‏اند.
ترجمه:
محمد بن على بن بلال گوید: از جانب امام حسن عسكرى، دو سال پیش از وفاتش پیامى به من رسید كه از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتش، پیامى رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد.
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی مُحَمَّدٍ ع جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِی مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَسْأَلَكَ فَقَالَ سَلْ قُلْتُ یَا سَیِّدِی هَلْ لَكَ وَلَدٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَیْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ قَالَ بِالْمَدِینَةِ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 118 روایة 2@*@
ترجمه:
ابوهاشم جعفرى گوید: به امام حسن عسكرى علیه السلام عرض كردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش از شما باز مى‏دارد، اجازه مى‏فرمائید از شما سؤالى كنم؟ فرمود، بپرس، عرض كردم: آقاى من! شما فرزندى دارید؟ فرمود: آرى، عرض كردم: اگر براى شما پیش آمدى كند، در كجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه از آنجا بشنود و ممكن است مقصود از مدینه همان شهر سامره باشد.
3- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِیِّ قَالَ أَرَانِی أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِی‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 118 روایة 3@*@
ترجمه:
عمر و أهوازى گوید: امام حسن عسكرى پسرش را به من نشان داد و فرمود، این است صاحب شما بعد از من.
4- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِیِّ قَالَ قُلْتُ لِلْعَمْرِیِّ قَدْ مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ لِی قَدْ مَضَى وَ لَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِیكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 118 روایة 4@*@
ترجمه:
حمدان قلانسى گوید: به عمرى (به فتح عین نامش عثمان بن سعید است و او اولین كس از نواب أربعه امام زمان علیه السلام است) گفتم: امام حسن عسكرى در گذشت، به من گفت: او در گذشت ولى جانشینى در میان شما گذاشت كه گردنش به این حجم است - و با دست اشاره كرد.
شرح :
علامه مجلسى (ره) گوید: یعنى انگشت ابهام و سبابه از هر دو دست را گشود و میان آنها را باز كرد تا اشاره به اندازه حجم گردن آن حضرت كند، چنانچه در میان عرب و عجم مرسومست و مقصودش این است كه گردن آن حضرت قوى و زیباست (و ممكن است با همین اشاره سن آن حضرت را هم تا حدى معین كرده باشد).
5- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ خَرَجَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ ع حِینَ قُتِلَ الزُّبَیْرِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ هَذَا جَزَاءُ مَنِ اجْتَرَأَ عَلَى اللَّهِ فِی أَوْلِیَائِهِ یَزْعُمُ أَنَّهُ یَقْتُلُنِی وَ لَیْسَ لِی عَقِبٌ فَكَیْفَ رَأَى قُدْرَةَ اللَّهِ فِیهِ وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ سَمَّاهُ محمد فِی سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِینَ وَ مِائَتَیْنِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 118 روایة 5@*@
ترجمه:
احمد بن عبدالله گوید: چون زبیرى ملعون كشته شد، از طرف امام حسن عسكرى علیه السلام چنین جملاتى صادر شد: «این است كیفر كسیكه بر خدا نسبت به اولیائش گستاخى كند، گمان مى‏كرد مرا خواهد كشت و بدون نسل مى‏مانم، چگونه نیروى حق را درباره خود مشاهده كرد؟!! و براى آن حضرت در سال 256 پسرى متولد شد كه نامش را «م ح م د» گذاشت.
شرح :
زبیرى لقب یكى از اشقیاء زمان آن حضرت و از اولاد زبیر بوده است كه آن حضرت را تهدید به قتل مى‏كرده و خدا او را به دست خلیفه وقت یا دیگرى كشته است، بعضى آن را به فتح «ز» و كسر «ب» قراءت كرده‏اند كه بدون یاء نسبت، به معنى مرد زیرك و مكار است و گفته‏اند: مقصود خود مهتدى عباسى است كه به دست تركان دربارى كشته شد و تقطیع حروف اسم مبارك امام زمان علیه السلام كه همنام جدش پیغمبر صلى اللّه علیه و آله است، به جهت این است كه نام او را بردن جایز نیست. و اما راجع به سال ولادت آن حضرت كه در این روایت 256 ذكر شده است، خود مرحوم كلینى در باب مولد امام علیه السلام در سال 255 ذكر مى‏كند، ولى این یك سال اختلاف به جهت این است كه چون هجرت پیغمبر اكرم صلى اللّه علیه و آله در ماه ربیع الاول بوده بعضى همان سال را سال اول هجرى دانسته و بعضى هجرت را از محرم سال بعد به حساب آورده‏اند، چنانچه هجرت شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام را هم بعضى به سال 60 و بعضى به سال 61 گفته‏اند.
6- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدٍ ابْنَیْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَبْدِیِّ مِنْ عَبْدِ قَیْسٍ عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِیٍّ الْعِجْلِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ أَتَیْتُ سَامَرَّاءَ وَ لَزِمْتُ بَابَ أَبِی مُحَمَّدٍ ع فَدَعَانِی فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمْتُ فَقَالَ مَا الَّذِی أَقْدَمَكَ قَالَ قُلْتُ رَغْبَةٌ فِی خِدْمَتِكَ قَالَ فَقَالَ لِی فَالْزَمِ الْبَابَ قَالَ فَكُنْتُ فِی الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِی لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَیْهِمْ مِنْ غَیْرِ إِذْنٍ إِذَا كَانَ فِی الدَّارِ رِجَالٌ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَ هُوَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَكَةً فِی الْبَیْتِ فَنَادَانِی مَكَانَكَ لَا تَبْرَحْ فَلَمْ أَجْسُرْ أَنْ أَدْخُلَ وَ لَا أَخْرُجَ فَخَرَجَتْ عَلَیَّ جَارِیَةٌ مَعَهَا شَیْ‏ءٌ مُغَطًّى ثُمَّ نَادَانِیَ ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَ نَادَى الْجَارِیَةَ فَرَجَعَتْ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهَا اكْشِفِی عَمَّا مَعَكِ فَكَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْیَضَ حَسَنِ الْوَجْهِ وَ كَشَفَ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَیْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ ع‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 119 روایة 6@*@
ترجمه:
ضوء بن على از مردى از اهل فارس كه نامش را برده نقل، مى‏كند كه: به سامرا آمدم و بدر خانه امام حسن عسكرى علیه السلام چسبیدم، حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام كردم فرمود: پس دربان ما باش، من همراه خادمان در خانه حضرت بودم، گاهى مى‏رفتم، هر چه احتیاج داشتند از بازار مى‏خریدم، و زمانیكه در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد مى‏گشتم.
روزى (بدون اجازه) بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حركت و صدائى شنیدم، سپس به من فریاد زد: بأیست، حركت مكن: من جرأت در آمدن و بیرون رفتن نداشتم، سپس كنیزكى كه چیز سرپوشیدئى همراه داشت، از نزد من گذشت: آنگاه مرا صدا زد كه درآى، من وارد شدم و كنیز را هم صدا زد، كنیز نزد حضرت بازگشت، حضرت به كنیز فرمود: از آنچه همراه دارى، روپوش بردار، كنیز از روى كودكى سفید و نیكو روى پرده برداشت، و خود حضرت روى شكم كودك را باز كرد، دیدم موى سبزى كه بسیاهى آمیخته نبود از زیر گلو تا نافش روئیده است، پس فرمود: این است صاحب شما و بكنیز امر فرمود كه او را ببرد، سپس من آن كودك را ندیدم، تا امام حسن علیه السلام وفات كرد