تربیت
Tarbiat.Org

اصول کافی جلد 2
ابی‏جعفر محمد بن یعقوب کلینی مشهور به شیخ کلینی

حقوق واجب امام بر رعیت و رعیت بر امام علیه السلام‏

بَابُ مَا یَجِبُ مِنْ حَقِّ الْإِمَامِ عَلَى الرَّعِیَّةِ وَ حَقِّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْإِمَامِ
1- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ الْإِمَامِ عَلَى النَّاسِ قَالَ حَقُّهُ عَلَیْهِمْ أَنْ یَسْمَعُوا لَهُ وَ یُطِیعُوا قُلْتُ فَمَا حَقُّهُمْ عَلَیْهِمْ قَالَ یَقْسِمَ بَیْنَهُمْ بِالسَّوِیَّةِ وَ یَعْدِلَ فِی الرَّعِیَّةِ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فِی النَّاسِ فَلَا یُبَالِی مَنْ أَخَذَ هَاهُنَا وَ هَاهُنَا
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 261 روایت 1@*@
ترجمه:
ابو حمزه گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: حق امام مردم چیست! فرمود: حق او بر آنها اینستكه: سخنش را بشنوند وفرمانش برند. عرض كردم: حق مردم بر امام چیست؟ فرمود: اینكه (بیت المال را) میان آنها برابر تقسیم كند و با رعیت به عدالت رفتار كند، و چون این دو اصل در میان مردم عملى گشت. امام باك ندارد از آنكه كسى این سو و آن سو زند. (چنانكه امیرالمؤمنین علیه السلام این دو اصل را در میان رعیتش جارى نمود و از سركشى مانند طلحه و زبیر پروا نكرد، زیرا خدا آنها را كیفر بخشید، و بعضى گفته‏اند: معنى جمله اخیر روایت این است امامى كه به وظیفه خود عمل كند، و آن دو اصل را جارى سازد، احتیاجى به موافقت مردم ندارد، هر كسى بهر راه خواهد برود، امام در برابر خدا مسؤلیت دیگرى ندارد).
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ هَكَذَا وَ هَكَذَا وَ هَكَذَا وَ هَكَذَا یَعْنِی مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 262 روایت 2@*@
ترجمه:
(در روایت دیگرى كه بعضى از رواتش غیر از روات آن است) ابو حمزه همین گونه از امام باقر نقل كرده است جز اینكه (به جاى این سو و آن سو) گفته است: این چنین و این چنین و این چنین و این چنین یعنى پیش رو و پشت سر و طرف راست و سمت چپ، (ولى پیداست كه از لحاظ معنى فرق ندارد و مقصود از این اطراف و جوانب، جدا شدن از امام و احداث عقاید مختلف است).
3- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لَا تَخْتَانُوا وُلَاتَكُمْ وَ لَا تَغُشُّوا هُدَاتَكُمْ وَ لَا تَجْهَلُوا أَئِمَّتَكُمْ وَ لَا تَصَدَّعُوا عَنْ حَبْلِكُمْ فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُكُمْ وَ عَلَى هَذَا فَلْیَكُنْ تَأْسِیسُ أُمُورِكُمْ وَ الْزَمُوا هَذِهِ الطَّرِیقَةَ فَإِنَّكُمْ لَوْ عَایَنْتُمْ مَا عَایَنَ مَنْ قَدْ مَاتَ مِنْكُمْ مِمَّنْ خَالَفَ مَا قَدْ تُدْعَوْنَ إِلَیْهِ لَبَدَرْتُمْ وَ خَرَجْتُمْ وَ لَسَمِعْتُمْ وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا وَ قَرِیباً مَا یُطْرَحُ الْحِجَابُ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 262 روایت 3@*@
ترجمه:
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: با والیان خود خیانت نورزید و با رهبران خود دغلى نكنید و پیشوایان خود را نادان نخوانید و از رشته پیوند خود (جماعت مسلمین) پراكنده مشوید كه سست شوید و شوكت و دولت شما برود. پایه كارهاى شما باید روى این مبنى باشد، و ملازم این روش باشید، زیرا اگر شما مشاهده مى‏كردید آنچه را مردگان از شما كه مخالف دعوت شما بودند، مشاهده كرده‏اند، شما هم شتاب مى‏كردید و بیرون مى‏آمدید و فرمان مى‏بردید (یعنى مردم پیش از شما را به جهاد و اطاعت دعوت كردند، ولى آنها مخالفت كردند و اكنون عذاب خدا را مشاهده مى‏كنند، شما هم اگر مشاهده كنید، به سوى جهاد مى‏شتابید و فرمان مى‏برید) ولى آنچه را آنها مشاهده كردند، از شما پوشیده شده و به زودى پرده برداشته شود (و شما هم عذاب را مشاهده كنید).
4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ نُعِیَتْ إِلَى النَّبِیِّ ص نَفْسُهُ وَ هُوَ صَحِیحٌ لَیْسَ بِهِ وَجَعٌ قَالَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ قَالَ فَنَادَى ص الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارَ بِالسِّلَاحِ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَصَعِدَ النَّبِیُّ ص الْمِنْبَرَ فَنَعَى إِلَیْهِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ قَالَ أُذَكِّرُ اللَّهَ الْوَالِیَ مِنْ بَعْدِی عَلَى أُمَّتِی أَلَّا یَرْحَمَ عَلَى جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِینَ فَأَجَلَّ كَبِیرَهُمْ وَ رَحِمَ ضَعِیفَهُمْ وَ وَقَّرَ عَالِمَهُمْ وَ لَمْ یُضِرَّ بِهِمْ فَیُذِلَّهُمْ وَ لَمْ یُفْقِرْهُمْ فَیُكْفِرَهُمْ وَ لَمْ یُغْلِقْ بَابَهُ دُونَهُمْ فَیَأْكُلَ قَوِیُّهُمْ ضَعِیفَهِمْ وَ لَمْ یَخْبِزْهُمْ فِی بُعُوثِهِمْ فَیَقْطَعَ نَسْلَ أُمَّتِی ثُمَّ قَالَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاشْهَدُوا وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا آخِرُ كَلَامٍ تَكَلَّمَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى مِنْبَرِهِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 263 روایت 4@*@
ترجمه:
سدیر صیرفى گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى‏فرمود: به پیغمبر صلى اللّه علیه وآله خبر وفاتش داده شد، در صورتى كه تن درست بود و دردى نداشت این خبر را جبرئیل آورد حضرت براى نماز همگانى جار زد و مهاجر و انصار را دستور داد تا سلاح برگیرند، مردم جمع شدند و پیغمبر صلى اللّه علیه وآله بر منبر بر آمد و خبر وفات خود را به آنها داد و سپس فرمود:
«خدا را بوالى بعد از خود بیاد مى‏آورم، از اینكه مبادا بر جماعت مسلمین رحم نكند، باید بزرگشان را احترام كند و به ضعیفشان رحم كند و عالمشان را بزرگ شمرد و به آنها زیان نرساند تا خوارشان كند و نیازمندشان نسازد تا از دینشان به در برود و در خانه خود را به روى آنها نبندد (و از حال آنها بى‏خبر نماند) تا توانایى آنها ناتوانشان را بخورد و در لشگركشى آنها سختى روا ندارد (همه را در مرزها نگه ندارد) تا نسل امتم را قطع نكند، سپس فرمود: شاهد باشید كه من ابلاغ كردم و خیر خواهى نمودم».
امام صادق علیه السلام فرمود: این آخرین سخنى بود كه پیغمبر صلى اللّه علیه وآله بالاى منبرش فرمود:.
شرح :
علامه مجلسى (ره) فرماید: چنانكه از اخبار دیگر استفاده مى‏شود این خطبه پیغمبر صلى اللّه علیه وآله مفصل و طولانى بود و آن حضرت فضائل اهل بیتش را در آنجا یاد آور شده است و امام را تعیین فرموده است و چون منافقین پیمان بسته بودند كه جانشینى آن حضرت را از خاندانش بگردانند و زمینه فتنه و شورش آماده بود، پیغمبر صلى اللّه علیه وآله دستور داد مهاجر و انصار سلاح پوشند و به حال آماده باش در آیند.
5- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ غَیْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ قَالَ جَاءَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع عَسَلٌ وَ تِینٌ مِنْ هَمْدَانَ وَ حُلْوَانَ فَأَمَرَ الْعُرَفَاءَ أَنْ یَأْتُوا بِالْیَتَامَى فَأَمْكَنَهُمْ مِنْ رُءُوسِ الْأَزْقَاقِ یَلْعَقُونَهَا وَ هُوَ یَقْسِمُهَا لِلنَّاسِ قَدَحاً قَدَحاً فَقِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا لَهُمْ یَلْعَقُونَهَا فَقَالَ إِنَّ الْإِمَامَ أَبُو الْیَتَامَى وَ إِنَّمَا أَلْعَقْتُهُمْ هَذَا بِرِعَایَةِ الْ‏آبَاءِ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 263 روایت 5@*@
ترجمه:
حبیب بن ابى ثابت گوید: از همدان و حلوان (شهریست نزدیك بغداد) براى امیرالمؤمنین علیه السلام عسل و انجیر آوردم، حضرت به نقیبان و رؤساء أصحابش دستور داد تا یتیمان را حاضر كنند، سپس سرمشكهاى عسل را در اختیار آنها گذاشت تا بلیسند و خود عسلها را قدح،قدح، به مردم تسلیم مى‏كرد به حضرت عرض شد: اى امیرمؤمنان؟ چرا باید یتیمان سر مشكها را بلیسند؟ فرمود: زیرا امام پدر یتیمان است و من به حساب پدرها لیسیدن آنها را به ایشان وا گذاشتم.
6- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِیٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِی فَقِیلَ لَهُ مَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ قَوْلُ النَّبِیِّ ص مَنْ تَرَكَ دَیْناً أَوْ ضَیَاعاً فَعَلَیَّ وَ مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ فَالرَّجُلُ لَیْسَتْ لَهُ عَلَى نَفْسِهِ وِلَایَةٌ إِذَا لَمْ یَكُنْ لَهُ مَالٌ وَ لَیْسَ لَهُ عَلَى عِیَالِهِ أَمْرٌ وَ لَا نَهْیٌ إِذَا لَمْ یُجْرِ عَلَیْهِمُ النَّفَقَةَ وَ النَّبِیُّ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مَنْ بَعْدَهُمَا أَلْزَمَهُمْ هَذَا فَمِنْ هُنَاكَ صَارُوا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مَا كَانَ سَبَبُ إِسْلَامِ عَامَّةِ الْیَهُودِ إِلَّا مِنْ بَعْدِ هَذَا الْقَوْلِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّهُمْ آمَنُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ عَلَى عِیَالَاتِهِمْ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 264 روایت 6@*@
ترجمه:
امام صادق علیه السلام فرماید: پیغمبر صلى اللّه علیه وآله فرمود: من از هر مؤمنى به خود او سزاوارترم و اولویت دارم و پس از من این سزاوارى را على دارد، به حضرت عرض شد: معنى این سخن چیست؟ فرمود: فرمایش خود پیغمبر است كه: هر كسى و بمیرد و از خود یا بازماندگانى بى‏سرپرست بجا گذارد بر عهده من است (كه دینش را ادا كند و از باز ماندگانش سرپرستى نماید) و هر كه بمیرد و مالى از خود بجا گذارد از آن ورثه اوست، پس هرگاه مردى مالى نداشته باشد، بر خود ولایت ندارد و چون مخارج عیال خود را نپردازد بر آنها حق امر و نهى را ندارد، و پیغمبر و امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان بعد از ایشان بدان ملزم هستند (كه مخارج آنها را بپردازند) از این رو ایشان نسبت به خود مردم اولویت دارند. و تنها چیزى كه موجب شد همه یهود اسلام آورند، همین سخن رسول خدا صلى اللّه علیه وآله بود، زیرا ایشان نسبت به خود و عیالات خود آسوده خاطر شدند. (زیرا دانستند كه نگهدارى و كفالت خود آنها اگر بى‏سرپرست باشند، و نیز خانواده آنها پس از مرگشان، اگر مخارج و سرپرستى نداشته باشند، به عهده شخص پیغمبر صلى اللّه علیه وآله و پس از آن حضرت به عهده جانشین اوست.)
شرح چون راوى معنى اولویت پیغبر صلى اللّه علیه وآله را نسبت بمردم ندانست، از امام صادق علیه السلام سئوال كرد. حضرت معنى ولایت را در ضمن مثالى بیانى فرمود و توضیح داد. آنچه از مثال حضرت استفاده مى‏شود اینستكه: ولایت داشتن شخصى بر دیگرى بمعنى اختیار دارى و تصرف در امور و حكومت نسبت به اوست و ثبوت حق ولایت اشخاص بر دیگران (با وجود آنكه در اصل حلقت و مقتضاى تصاوى و عدالت همه افراد بشر برابرند) جهات و اسباب مختلفى دارد كه یكى از آنها انفاق مى‏كند و خرجى آنها را مى‏پردازد، بر آنها ولایت پیدا مى‏كند كه تا حدى ایشان را امر و نهى كند و در برخى از امور مربوط به ایشان تصرف و اختیاردارى كند، ولى اگر خودش مالى نداشته باشد كه به آنها انفاق كند، قهراً این ولایت از او سبب مى‏شود، تا آنجا كه اگر از عهده مخارج خویش هم عاجز باشد، ولایت و اختیارى كه بر خود دارد، از لحاظ اینكه در انتخاب غذا و لباس و مسكن و پیشه آزاد است، قهراً از او سبب مى‏شود و بدیگرى كه باو پرداخت كند، عطا مى‏شود، چنانچه حق ولایت بر صغار، در زمان حیات پدر، براى خود پدر و بعد از وفاتش، براى وصى یا قیم و یا امامیستكه مخارج آنها را عهده‏دار است.
و خلاصه از مثالى كه حضرت صادق علیه السلام از قول خود پیغمبر صلى اللّه علیه وآله بیان مى‏كند، اولا معنى ولایت دانسته مى‏شود ثانیاً استفاده مى‏شود كه چون سرپرستى افراد تهى دست و بى‏سرپرست به عهده پیغمبر و امام علیهم السلام است، حق ولایت بر آنها هم براى ایشان است، و البته چنان كه گفتیم ممكن است ولایت را اسباب و جهات زیادى باشد كه تكفل مخارج، یكى از آنجهات باشد.
7- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیُّمَا مُؤْمِنٍ أَوْ مُسْلِمٍ مَاتَ وَ تَرَكَ دَیْناً لَمْ یَكُنْ فِی فَسَادٍ وَ لَا إِسْرَافٍ فَعَلَى الْإِمَامِ أَنْ یَقْضِیَهُ فَإِنْ لَمْ یَقْضِهِ فَعَلَیْهِ إِثْمُ ذَلِكَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى یَقُولُ إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِینِ الْ‏آیَةَ فَهُوَ مِنَ الْغَارِمِینَ وَ لَهُ سَهْمٌ عِنْدَ الْإِمَامِ فَإِنْ حَبَسَهُ فَإِثْمُهُ عَلَیْهِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 265 روایت 7@*@
ترجمه:
رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود: هر مؤمن و یا مسلمانى كه بمیرد و بدهى داشته باشد كه از بابت فساد و اسراف نباشد، بر امامست كه آن را بپردازد و اگر نپردازد، گناهش بگردن اوست، همانا خداى تبارك و تعالى مى‏فرماید: «صدقات از آن فقیران و بى‏چیزان است تا آخر 60سوره‏9-» و او از قرض داران است و نزد امام سهمى دارد (كه بعد از فقیران و بى‏چیزان در آیه شریفه ذكر شده است) و اگر امام آنرا نگهدارد گناهش بر اوست.
شرح :
مقصود از فساد گناه است مانند كسیكه بدهیش بابت آشامیدن شراب و برگزارى مجالس فسق و فجور باشد، و اسراف آنستكه: در مخارج زیاده روى كند، اگر چه در راه مباح باشد، پس پرداختن این دیون از بیت المال واجب نیست، و اما اینكه فرمود: اگر امام نپردازد گناهش به گردن او است، مطلبى است كه بصورت فرضى محال براى بیان واقع و حقیقت بنحو قضیه شرطیه بیان شده است و هیچ گونه اشاره و دلالتى به وقوع آن ندارد، چنانچه فرموده است: اگر دخترم فاطمه علیهم السلام هم دزدى كند، دستش را میبرم.
8- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ حِلْمٌ یَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَایَةِ عَلَى مَنْ یَلِی حَتَّى یَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ‏
وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى حَتَّى یَكُونَ لِلرَّعِیَّةِ كَالْأَبِ الرَّحِیمِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 266 روایت 8@*@
ترجمه:
رسولخدا صلى اللّه علیه وآله فرمود. امامت شایسته، جز براى مردیكه داراى سه خصلت باشد: 1 تقوى و ورعیكه او را از نافرمانى خدا باز دارد، 2 خویشتن دارى كه خشمش را آن كنترل كند. 3 نیكو حكومت كردن بر افراد زیر فرمانش، تا آنجا كه نسبت به ایشان مانند پدرى مهربان باشد.
و در روایت دیگر چنین است: تا آنجا كه نسبت برعیت مانند پدرى مهربان باشد.
9- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُكَیْمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ رَجُلٍ مِنْ طَبَرِسْتَانَ یُقَالُ لَهُ مُحَمَّدٌ قَالَ قَالَ مُعَاوِیَةُ وَ لَقِیتُ الطَّبَرِیَّ مُحَمَّداً بَعْدَ ذَلِكَ فَأَخْبَرَنِی قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى ع یَقُولُ الْمُغْرَمُ إِذَا تَدَیَّنَ أَوِ اسْتَدَانَ فِی حَقٍّ الْوَهْمُ مِنْ مُعَاوِیَةَ أُجِّلَ سَنَةً فَإِنِ اتَّسَعَ وَ إِلَّا قَضَى عَنْهُ الْإِمَامُ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ‏
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 268 روایت 9@*@
ترجمه:
سهل بن زیاد از معاویة بن حكیم نقل كند، و او از محمد بن اسلم، و او از مردى طبرستانى بنام محمد معاویه گوید: سپس خودم هم محمد طبرى را دیدم و او بمن خبر داد كه شنیدم على بن موسى الرضا علیه السلام مى‏فرمود: هرگاه بدهكارى براى راه حقى قرض كرده باشد، تا یكسال مهلتش دهند، اگر برایش گشایشى شد، خودش میپردازد و گرنه باید امام از جانب او از بیت المال بپردازد.
شرح :
مهلت دادن قرضدار را بمدت یكسال بعضى از علماء مستحب و بعضى واجب دانسته‏اند، و كلمه تدین یا استدان كه در متن روایت ذكر شده است، هر دو بمعنى قرض گرفتن است، ولى چون معاویة بن حكیم یادش نبوده كه امام هشتم علیه السلام كدامیك از آن دو كلمه را فرموده است، سهل بن زیاد، آن تردید و اشتباه را از او نقل میكند.