بَابُ كَرَاهِیَةِ التَّوْقِیتِ
1- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى جَمِیعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ یَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ قَدْ كَانَ كَذَلِكَ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 190 روایت 1@*@
ترجمه:
ابو حمزه ثمالى گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام میفرمود: اى ثابت همانا خداى تبارك و تعالى این امر را هفتاد وقت گذاشت، چون حسین صلوات اللّه علیه كشته شد، خشم خداى تعالى بر اهل زمین سخت گشت، آنرا تا صد و چهل بتأخیر انداخت. سپس كه ما به شما خبر دادیم، آن خبر را فاش كردید و از روى پوشیده پرده برداشتید، بعد از آن خدا براى آن وقتى نزد ما قرار نداد. خدا هر چه را خواهد محو كند و ثابت گذارد اصل كتاب نزد اوست.
ابو حمزه گوید: من این حدیث را بامام صادق علیه السلام عرضكردم، فرمود: چنین بوده است.
شرح :
این روایت از چند نظر اجمال و ابهام دارد كه شارحین دانشمند اصول كافى هم فقط با ذكر احتمالات آنرا توضیح دادهاند: اول از نظر هفتاد و صد و چهل كه معلوم نیست واحدش روز با ماه یا سال یا چیز دیگر است و ثانیاً مبدأش معلوم نیست كه آیا هجرتست یا بعثت و یا زمان دیگر و ثالثاً كلمه هذاالامر اجمال دارد از این نظر كه آیا مقصود ظهور امام زمانست یا ظهور دولت حق بدست امامى از ائمه یا چیز دیگر است، اگر چه در این مورد، چنانچه مرحوم مجلسى هم گوید وجه دوم واضح و روشن بنظر میرسد و رابعاً در اثر اجمال كلمه هذا الامر خبر دادن ائمه علیهم السلام و فاش كردن مردم هم مجمل مىشود و خلاصه این روایت یا از جمله اخبار متشابه و مستصعبى است كه درك و فهم آن منحصر بخواص است و یا آنكه در زمان صدورش قرائن و شواهد معلوم و روشنى نزد امام و مخاطب وجود داشته كه معنى آن براى عموم روشن بوده است و سپس بمرور زمان آن قرائن از میان رفته و لذا فهمیدنش براى زمان ما دشوار و متعسر گشته است.
2- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِیرٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ مِهْزَمٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِی نَنْتَظِرُ مَتَى هُوَ فَقَالَ یَا مِهْزَمُ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 191 روایت 2@*@
ترجمه:
عبدالرحمن بن كثیر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم كه مهزم وارد شد و عرض كرد: قربانت: بمن خبر دهید: این امرى كه در انتظارش هستیم كى واقع میشود؟ فرمود: اى مهزم! دروغ گفتند وقت گزاران و هلاك شدند شتاب كنندگان و نجات یافتند تسلیم شوندگان.
شرح :
ظهور امام زمان علیه السلام از جمله اموریستكه وقتش معلوم نیست لذا در این روایت تصریح شده است كه كسانیكه براى آن وقت معین كنند دروغگویند. و كسانیكه درباره ظهور آنحضرت شتاب زده شوند یعنى بخدا اعتراض و اشكال كنند كه چرا آنحضرت را ظاهر نمیكند، خدا را نشناخته و بقضاء و قدر او راضى نگشته و در نتیجه بشقاوت و هلاكت رسیدهاند. و اما انتظار فرج و دعا كردن براى ظهور آنحضرت و در عین حال راضى بودن بخواست و قضاء خدا و تسلیم در برابر فرمانش مقتضاى عبودیت و بندگى و محبوب خداى متعال و موجب نجاتست.
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ ع فَقَالَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 191 روایت 3@*@
ترجمه:
ابو بصیر گوید: از امام صادق علیه السلام راجع بقائم علیه السلام پرسیدم، فرمود: وقت گزاران دروغگویند، ما خانوادهئى هستیم كه تعیین وقت نكنیم.
4- أَحْمَدُ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِینَ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 191 روایت 4@*@
ترجمه:
احمد باسناد خود گوید: آنحضرت فرمود: خدا نخواهد جز آنكه با وقتیكه وقت گزاران تعیین كنند مخالفت كند (پس هر كه براى ظهور آنحضرت وقتى معین كند، واقع و حقیقت و زمانیكه خدا آنحضرترا ظاهر كند بر خلاف آنست).
5- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْكَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِیِّ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قُلْتُ لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ فَقَالَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّ مُوسَى ع لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَى رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِینَ یَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَى الثَّلَاثِینَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَى فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا فَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِیثَ فَجَاءَ عَلَى مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَ إِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِیثَ فَجَاءَ عَلَى خِلَافِ مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَیْنِ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 191 روایت 5@*@
ترجمه:
فضیل بن یسار گوید: بامام باقر علیه السلام عرضكردم: براى این امر وقتى هست؟ فرمود وقت گزاران دروغ گویند، وقت گزاران دروغ گویند، وقت گزاران دروغ گویند. همانا موسى علیه السلام چون (در طور سینا) بپروردگار خود براى پیغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز دارد، و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده كرد، و كردند آنچه كردند (یعنى گوساله پرست شدند) پس اگر ما خبرى بشما گفتیم و طبق گفته ما واقع شد، بگوئید: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گیرید.
شرح :
راجع بوعدهایكه خدایتعالى با موسى كرد: در سوره بقره مىفرماید. «زمانیكه با موسى چهل شب وعده گذاشتیم آیه 51 -» و در سوره اعراف فرماید «و با موسى سى شب وعده كردیم و آنرا بده (شب دیگر) كامل كردیم آیه 142 -» بعضى از مفسرین گفتهاند: وعده خدایتعالى با موسى علیه السلام همان چهل شب بوده كه باید سى روزش را روزه بگیرد و عبادت كند و ده روز دیگر هم صبر كند تا وقت مناجات رسد و بعضى گفتهاند در آن ده روز تورات بر او نازل شد. و بعضى دیگر از مفسرین گفتهاند این موضوع مربوط ببداء است و براى امتحان قوم موسى بوده است، یعنى مدت میعاد در حقیقت همان چهل شب بود ولى موسى مأمور بود كه سى شب آنرا بقومش بگوید و ده شب در آمدن تأخیر كند تا میعاد حقیقى كامل شود و هم بدینوسیله امتش آزمایش شوند و مؤمنین راسخ و ثابت آنها از منافقین و متزلزلین ممتاز و مشخص گردند، تا اگر در روز قیامت یكدسته از آنها در عالیترین درجات بهشت و دسته دیگر در نازلترین درجات و یا گرفتار كیفر و عقاب بودند انتقاد نكنند و عدالت و واقع بینى خدا براى آنها روشن گردد، همچنین است موضوع ظهور امام زمان علیه السلام و تعیین وقت براى آن، كه اگر ائمه علیهم السلام درباره آن وقتى معین كنند و در آنوقت ظهور نكند مربوط بموضوع بداء و امتحان خدایتعالى از بندگان است تا مؤمنین واقعى و حقیقى آنها از منافقین و ریاكاران ظاهرى مشخص و ممتاز گردند و كسى كه اخبار بدائیه را تصدیق كند بواسطه صعوبت آن بر نفس انسان، خدا اجر و پاداش او را مضاعف و دو برابر میدهد.
6- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّیَّارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَخِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ ع الشِّیعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِیِّ مُنْذُ مِائَتَیْ سَنَةٍ قَالَ وَ قَالَ یَقْطِینٌ لِابْنِهِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ مَا بَالُنَا قِیلَ لَنَا فَكَانَ وَ قِیلَ لَكُمْ فَلَمْ یَكُنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ إِنَّ الَّذِی قِیلَ لَنَا وَ لَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَیْرَ أَنَّ أَمْرَكُمْ حَضَرَ فَأُعْطِیتُمْ مَحْضَهُ فَكَانَ كَمَا قِیلَ لَكُمْ وَ إِنَّ أَمْرَنَا لَمْ یَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِیِّ فَلَوْ قِیلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَكُونُ إِلَّا إِلَى مِائَتَیْ سَنَةٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَ تَقْرِیباً لِلْفَرَجِ
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 192 روایت 6@*@
ترجمه:
على بن یقطین گوید: موسى بن جعفر علیه السلام بمن فرمود: دویست سالست كه شیعه بآرزوها تربیت میشود: (چون على این خبر را براى پدرش نقل كرد) یقطین كه در دستگاه سفاح و منصور خدمت میكرد) به پسرش على بن یقطین گفت: چرا آنچه درباره ما گویند (از پیشرفت دولت بنى عباس) واقع شود و آنچه درباره شما گوید (از ظهور دولت حق) واقع نشود؟ على به پدرش گفت: آنچه درباره ما و شما گفته شده از یك منبع است، (و آن منبع وحى است كه به توسط جبرئیل و پیغمبر و ائمه علیهم السلام به مردم مىرسد) جز اینكه امر شما چون وقتش رسیده بود خالص و واقعش به شما عطا شد، و مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت، ولى امر ما وقتش نرسیده است، لذا به آرزوها دلگرم گشتهایم. اگر به ما بگویند: این امر (ظهور دولت حق) تا دویست یا سیصد سال دیگر واقع نمىشود، دلها سخت شود بیشتر مردم از اسلام برگردند، ولى مىگویند: چقدر زود مىآید، چقدر به شتاب مىآید، براى اینكه دلها گرم شود و گشایش نزدیك گردد.
شرح :
على بن یقطین در سال 182 یعنى یك سال پیش از وفات موسى بن جعفر علیه السلام وفات یافته است. و هر وقت امام علیه السلام این حدیث را به او فرموده باشد، از دویست سال كمتر است ولى پیداست كه در هر لغتى رؤوس اعداد مانند ده، صد، دویست، سیصد، هزار در ألسنه و افواه معروف است و به كسور آن توجهى نمىشود، در اینجا هم امام علیه السلام طبق همین اصطلاح و معمول لغت تكلم فرموده است.
و امام آنچه على بن یقطین به پدرش گفت مطلبى است صحیح و متین كه مضمون آن را هم مرحوم صدوق در علل الشرایع خود از حدیثى نقل مىكند، و توضیحش این است كه: موضوع امید و آرمان در اخبار و روایت و هم در علم روانشناسى امروز از مؤثرترین موجبات پیشرفت و ترقى انسان به شمار آمده است، و بر عكس یأس و نومیدى از بزرگترین بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفى شده است تا آنجا كه یأس از رحمت خدا در ردیف گناهان كبیره قرار گرفته است. امر ظهور و فرج امام زمان علیه السلام و پیشرفت دولت حق و عزت مؤمنین، امریست قطعى و مسلم و ضرورى نزد شیعه، ولى مصلحت و واقع بینى خداى تعالى چنین اقتضاء كرده است كه به آن سرعتى كه اصحاب ائمه علیهم السلام، انتظارش را داشتند واقع نشود، بلكه براى مدت مدید و نا معلومى به طول انجامید، تا مؤمنین راسخ از منافقان ظاهرى مشخص گردند و نیز همه شیعیان با آرزو و امیدى كه نسبت به ظهور آن حضرت دارند، چون وقتش را نمىدانند و احتمال مىدهند در زندگى آنها آن حضرت ظهور فرماید، از این جهت با روحى زنده و با نشاط وظایف دینى و اجتماعى خود را انجام مىدهند و نزدیك بودن علاوه بر آن كه امریست نسبى، از نظر علم شامل و محیط خداى تعالى، هر دورى نزدیك است چنانچه راجع به روز قیامت هم مىفرماید «اقتربت الساعة» به خلاف آنكه اگر به آنها بگوید ظهور دولت حق تا دویست یا سیصد یا هزار و بیشتر به طول مىانجامد كه در آن صورت ملال و افسردگى همه را فرا گیرد و بلكه از آن جهت كه انسان طبعاً به آروز و امید راغبتر و شایقتر است، دینى كه او را ملول و افسرده كند، رها مىكند و در پى كسى مىرود كه به او وعدههاى زود و خوش ظاهر دهد. اگر چه پوشالى و توخالى باشد.
7- الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْأَنْبَارِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذَكَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوكَ آلِ فُلَانٍ فَقَالَ إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَایَةً یَنْتَهِی إِلَیْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ یَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَ لَمْ یَسْتَأْخِرُوا
@@اصول كافى جلد 2 صفحه 194 روایت 7@*@
ترجمه:
مهزم پدر ابراهیم مىگوید: خدمت امام صادق علیه السلام از سلاطین آل فلان (بنى عباس) سخن به میان آوردیم حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براى این امر هلاك گشتند. همانا خدا براى شتاب بندگان، شتاب نمىكند، براى این امر پایانى است كه باید به آن برسد، و اگر مردم به آن پایان رسیدند ساعتى پیش و پس نیفتند.