تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد17
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

تو چراغ فروزانی !

در این آیات روی سخن به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم ) است ولی نتیجه آن برای مؤمنان است و به این ترتیب آیات گذشته را که پیرامون بخشی از وظایف مؤمنان بحث می کرد تکمیل می کند.

در دو آیه اول از این چهار آیه پنج توصیف برای پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده و در دو آیه دیگر بیان پنج وظیفه است که همه به یکدیگر مربوط و مکمل

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 362@@@

یکدیگر می باشد.

نخست می فرماید: ((ای پیامبر ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم )) (یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا).

او از یکسو گواه اعمال امت است، چرا که اعمال آنها را می بیند چنانکه در جای دیگر می خوانیم : و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون بگو عمل کنید خداوند و رسول او و مؤمنان (امامان معصوم ) اعمال شما را می بینند)) (توبه - 105) و این آگاهی از طریق مساله عرض ‍ اعمال امت بر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و امامان (علیهم السلام ) تحقق می پذیرد که شرح آن ذیل همان آیه (جلد هشتم صفحه 124) آمده است .

و از سوی دیگر شاهد و گواه بر انبیای پیشین است که آنها خود گواه امت خویش بودند فکیف اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنابک علی هؤلاء شهیدا: ((حال آنها چگونه است آن روز که برای هر امتی گواهی بر اعمالشان می طلبیم و تو را گواه بر اعمال اینها قرار خواهیم داد)) (نساء41).

و از سوی سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت با برنامه های سازنده ات با سوابق درخشانت و با عملکردت شاهد و گواه بر حقانیت مکتبت، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است .

سپس به توصیف دوم و سوم پرداخته می فرماید: ((ما تو را بشارت دهنده و انذار کننده قرار دادیم )) (و مبشرا و نذیرا).

بشارت دهنده نیکوکاران به پاداش بی پایان پروردگار، به سلامت و سعادت جاودان، به پیروزی و موفقیت پر افتخار.

و انذار کننده کافران و منافقان از عذاب دردناک الهی، از خسارت تمام سرمایه های وجودی، و از سقوط در دامان بدبختی در دنیا و آخرت .

و همانگونه که قبلا هم گفته ایم بشارت و انذار همه جا باید تواءم با هم

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 363@@@

و متعادل با یکدیگر باشد چرا که نیمی از وجود انسان را علاقه جلب منفعت و نیم دیگری را دفع مضرت تشکیل می دهد، ((بشارت )) انگیزه بخش اول است و ((انذار)) انگیزه بخش دوم، و آنها که در برنامه های خود تنها روی یک قسمت تکیه می کنند انسان را به حقیقت نشناخته اند و انگیزه های حرکت او را مورد توجه قرار نداده اند.**در جلد اول ذیل آیه 119 سوره بقره بحث مشروحی در این زمینه تحت عنوان دو اصل مهم تربیتی آورده ایم(جلد اول طبع جدید صفحه 435)***

آیه بعد به چهارمین و پنجمین وصف پیامبر اشاره کرده می گوید: ((ما تو را دعوت کننده به سوی الله به فرمان او قرار دادیم، و هم چراغ روشنی بخش )) (و داعیا الی الله باذنه و سراجا منیرا).

در اینجا به چند نکته باید توجه کرد:

1 - مقام ((شهود)) و گواه بودن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) قبل از همه اوصاف او ذکر شده چرا که این مقام، نیاز به مقدمه ای جز وجود پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و رسالت او ندارد و همینکه به این مقام منصوب گشت شاهد بودن او از تمام جهاتی که در بالا گفتیم مسلم می شود، ولی مقام بشارت و انذار برنامه هائی است که بعد از آن تحقق می یابد.

2 - دعوت به سوی خداوند مرحله ای است بعد از بشارت و انذار، چرا که بشارت و انذار وسیله ای است برای آماده ساختن افراد به منظور پذیرش ‍ حق، هنگامی که از طریق تشویق و تهدید آمادگی پذیرش حاصل شد، دعوت به سوی خداوند شروع می شود، تنها در اینجا است که دعوت مؤثر خواهد افتاد.

3 - با اینکه همه کارهای پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به اذن و فرمان خدا است در اینجا

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 364@@@

تنها برنامه دعوت مقید به اذن پروردگار شده، و این به خاطر آن است که مشکلترین و مهمترین کار پیامبران همان دعوت به سوی خدا است چرا که باید مردم را در مسیری بر خلاف هوسها و شهوات سیر دهد و در این مرحله باید اذن و فرمان و یاری خدا باشد تا به انجام رسد، ضمنا روشن شود که پیامبر از خود چیزی ندارد و آنچه می گوید به اذن خدا است .**این احتمال وجود دارد که قید (باذنه) به تمام اوصاف گذشته بازگردد ولی ظاهر آیه این است که فقط به مساله داعیا الی الله باز می گردد***

4 - سراج منیر بودن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) با توجه به اینکه سراج به معنی چراغ و منیر به معنی نورافشان است اشاره به معجزات و دلائل حقانیت و نشانه های صدق دعوت پیامبر است، او چراغ روشنی است که خودش گواه خویش است، تاریکیها و ظلمات را می زداید، و چشمها و دلها را به سوی خود متوجه می کند، و همانگونه که آفتاب آمد دلیل آفتاب وجود او نیز دلیل حقانیت او است .

قابل توجه اینکه در قرآن مجید چهار بار واژه ((سراج )) آمده که در سه مورد به معنی ((خورشید)) است، از جمله در سوره نوح آیه 16 می فرماید: و جعل القمر فیهن نورا و جعل الشمس سراجا: ((خداوند ماه را نور آسمانها و خورشید چراغ فروزنده آن قرار داد)).

گفتیم ((سراج )) در اصل به معنی چراغ است که در سابق با استفاده از فتیله و ((روغن قابل اشتعال )) و امروز با نیروی برق و مانند آن منبع نور و روشنائی است، ولی به گفته ((راغب )) در ((مفردات )) این کلمه تدریجا به هر منبع نور و روشنائی اطلاق شده است . و اطلاق آن به خورشید به خاطر آن است که نور آن از درونش می جوشد، و همچون ماه اکتساب نور از منبع دیگری نمی کند.

وجود پیامبر همچون خورشید تابانی است که ظلمتهای جهل و شرک و کفر

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 365@@@

را از افق آسمان روح انسانها می زداید ولی همانگونه که نابینایان از نور آفتاب استفاده نمی کنند و خفاشانی که چشمشان توانائی دیدن این نور را ندارد خود را از آن پنهان می دارند، کوردلان لجوج نیز از این نور هرگز استفاده نکرده و نمی کنند، و ابوجهل ها دست در گوش می کردند که آهنگ قرآن او را نشنوند.

همیشه ظلمت و تاریکی مایه اضطراب و وحشت است و نور سبب آرامش، دزدان از تاریکی شب استفاده می کنند، و حیوانات درنده بیابان غالبا در تاریکی شب از لانه خود بیرون می آیند.

تاریکی مایه پراکندگی است، و نور سبب جمعیت و اجتماع است، به همین دلیل اگر چراغی را در یک شب تاریک در میان بیابانی روشن کنیم در مدت کوتاهی انواع حشرات دور آن جمع می شوند.

روشنائی و نورمایه نمو درختان، پرورش گلها، رسیدن میوه ها، و خلاصه تمام فعالیتهای حیاتی است، و تشبیه وجود پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به یک منبع نور همه این مفاهیم را در ذهن تداعی می کند.

وجود پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) مایه آرامش، و فرار دزدان دین و ایمان، و گرگان بیرحم ستمگر جامعه ها، و موجب جمعیت خاطر، و پرورش و نمو روح ایمان و اخلاق، و خلاصه مایه حیات و جنبش و حرکت است، و تاریخ زندگی او شاهد و گواه زنده این موضوع است .

گفتیم در دو آیه دیگر از آیات مورد بحث بیان پنج وظیفه از وظائف مهم پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به دنبال بیان اوصاف پنجگانه او است نخست می فرماید: ((به مؤمنان بشارت ده که برای آنها از سوی خدا فضل و پاداش بزرگی است )) (و بشر المؤمنین بان لهم من الله فضلا کبیرا).

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 366@@@

اشاره به اینکه مساله ((تبشیر)) پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) تنها محدود به پاداش اعمال نیک مؤمنان نمی شود، بلکه خداوند آنقدر از فضل خود به آنها می بخشد که موازنه میان عمل و پاداش را به کلی بر هم میزند، چنانکه آیات دیگر قرآن شاهد گویای این مدعا است .

در یک جا می فرماید: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها: ((کسی که کار نیکی کند ده برابر به او پاداش داده می شود)) (انعام - 160).

در جای دیگر می گوید: مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة ماءة حبة و الله یضاعف لمن یشاء (بقره 261) که بر طبق آن گاه پاداش انفاق هفتصد برابر، و گاه بیش از هزاران برابر خواهد بود.

و گاه از این هم فراتر می رود و می گوید: فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین : ((هیچکس نمی داند چه پاداشهائی که موجب روشنائی چشمها است برای او پنهان داشته شده (الم سجده - 17).

به این ترتیب ابعاد فضل کبیر الهی را از آنچه در وهم و تصور بگنجد دورتر و فراتر می برد.

بعد از آن به دستور دوم و سوم پرداخته می گوید: ((از کافران و منافقان اطاعت مکن )) (و لا تطع الکافرین المنافقین ).

بدون شک رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) هرگز اطاعتی از کافران و منافقان نداشت، اما اهمیت موضوع به قدری است که به عنوان تاکید برای شخص پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و هشدار و سرمشقی برای دیگران، روی این موضوع مخصوصا تکیه کند، چه اینکه از خطرات مهمی که بر سر راه رهبران راستین قرار دارد به سازش و تسلیم کشیدن در اثناء مسیر است که گاه از طریق تهدید، و گاه از طریق دادن امتیازات، زمینه های

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 367@@@

آن فراهم می شود، تا آنجا که گاهی انسان به اشتباه می افتد و گمان می کند راه وصول به هدف تن دادن به چنین سازش و تسلیمی است، همان سازش ‍ و تسلیمی که نتیجه اش عقیم ماندن همه تلاشها و کوششها و خنثی شدن همه مجاهدات است .

تاریخ اسلام نشان می دهد که بارها کافران و یا گروههائی از منافقان کوشیدند پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) را به چنین موضعی بکشانند، گاه پیشنهاد کردند که نام بتها را به بدی نبرد و از آنها انتقاد نکند، و گاه گفتند اجازه ده یکسال معبود تو را بپرستیم و یکسال هم تو معبودان ما را پرستش کن و گاه می گفتند به ما مهلت ده تا یکسال دیگر به برنامه های خود ادامه دهیم و بعد ایمان بیاوریم، گاه پیشنهاد کردند تهیدستان و مؤمنان فقیر را از گرد خود دور کن تا ما ثروتمندان متنفذ با تو همصدا شویم، و گاه اعلام آمادگی برای دادن امتیازات مالی و پست و مقام حساس و زنان زیبا و مانند آن کردند!

مسلم است همه اینها دامهای خطرناکی بود بر سر راه پیشرفت سریع اسلام و ریشه کن شدن کفر و نفاق، و اگر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) در برابر یکی از این پیشنهادها انعطاف و نرمشی به خرج می داد پایه های انقلاب اسلامی فرو می ریخت و تلاشها هرگز به نتیجه نمی رسید.

سپس در چهارمین و پنجمین دستور چنین می گوید: اعتنائی به آزارهای آنها مکن، بر خدا توکل نما و همین بس که خدا حامی و مدافع تو است (و دع اذاهم و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا).

این قسمت از آیه نشان می دهد که آنها برای تسلیم ساختن پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طریق زخم زبان و بدگوئی و جسارت، و چه از طریق آزار بدنی، و چه محاصره اقتصادی نسبت به او و یارانش روا می داشتند، البته در دوران مکه به صورتی، و در دوران مدینه به صورت دیگر، زیرا اذی واژهای است که همه انواع آزار را شامل می شود.

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 368@@@

((راغب )) در ((مفردات )) می گوید: ((اذی به معنی هر گونه ضرری است که به یک موجود زنده برسد، چه در جان، یا در جسم، یا وابستگان به او، خواه دنیوی یا اخروی )).

البته این کلمه گاه در آیات قرآن در خصوص ایذاء زبانی به کار رفته، مانند آیه 61 سوره توبه و منهم الذین یؤذون النبی و یقولون هو اذن : ((بعضی از آنها پیامبر را ایذاء می کنند و می گویند او آدم خوشباوری است و به حرف هر کس گوش می دهد)).

ولی در آیات دیگر در مورد آزار بدنی نیز به کار رفته، مانند آیه 16 سوره نساء و اللذان یاتیانها منکم فاذوهما: ((مردان و زنانی که اقدام به ارتکاب آن عمل زشت (زنا) می کنند آنها را آزار دهید (و حد شرعی را بر آنها جاری نمائید) )).

تاریخ می گوید پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و مؤمنان نخستین همچون کوه در مقابل انواع آزارها ایستادگی به خرج دادند و هرگز ننگ تسلیم و شکست را نپذیرفتند، و سرانجام در اهداف خود پیروز شدند.

دلیل این مقاومت و پیروزی همان توکل بر خدا و اعتماد بر ذات پاک او بود، خدائی که همه مشکلات در برابر اراده اش سهل و آسان است، و ((اگر تیغ عالم بجنبد ز جای - نبرد رگی تا نخواهد خدای آری کافی است که پشتیبان و پناهگاه انسان چنین خدائی باشد.

از آنچه گفتیم این حقیقت روشن شد که محتوای آیه فوق چیزی نیست که به وسیله نزول حکم جهاد نسخ شده باشد - آنچنان که بعضی از مفسران پنداشته اند - بلکه ظاهر این است که این آیات مدتها بعد از حکم جهاد و در ردیف حوادث مربوط به سوره احزاب نازل شده، این حکمی است برای همه اعصار و قرون که پیشوایان الهی نیروهای زنده خود را صرف اعتنا به اعمال ایذائی

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 369@@@

مخالفان نکنند که اگر اعتنا کنند و نیروهای فعال خود را صرف مقابله با این امور نمایند دشمن به هدف خود رسیده، چرا که او می خواهد فکر طرف را به خود مشغول دارد و نیروهای او را از این طریق به هدر دهد، اینجا است که بی اعتنائی و فرمان ((دع اذاهم )) تنها راه حل است .

این نیز قابل توجه است که دستورات پنجگانه فوق که در دو آیه اخیر آمده مکمل یکدیگر و مربوط به هم هستند، بشارت دادن به مؤمنان برای جذب نیروهای با ایمان، عدم سازش و تسلیم در مقابل کفار و در برابر منافقان، بی اعتنائی به آزارهای آنها، و توکل بر خدا مجموعه ای را تشکیل می دهد که راه وصول به مقصد در آن نهفته است و دستور العمل جامعی برای همه رهروان راه حق است .

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 370@@@