تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد17
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

ده وصف از اوصاف پروردگار

در شش آیه فوق مجموعه ای از صفات خداوند بیان شده است که در حقیقت ده صفت عمده یا ده اسم از اسماء الحسنی را بیان می کند:

غنی، حمید، عزیز، حکیم، سمیع، بصیر، خبیر، حق، علی و کبیر.

این از یک نظر، و از سوی دیگر در آیه نخست از ((خالقیت )) خداوند سخن می گوید و در آیه دوم از ((مالکیت مطلقه )) او در آیه سوم از ((علم بی انتهایش )) بحث می کند و در آیه چهارم و پنجم از ((قدرت نامتناهیش ))

و در آخرین آیه نتیجه می گیرد کسی که دارای این صفات است ((حق )) است و غیر از او همه باطل و هیچ و پوچند.

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 73@@@

با توجه به این بحث اجمالی، به شرح آیات باز گردیم :

نخست می فرماید: ((اگر از آنها سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است بطور قطع در پاسخ می گویند ((الله )) (و لئن سالتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله ).

این تعبیر که در آیات دیگر قرآن نیز دیده می شود (سوره عنکبوت آیه 6361، زمر 38، زخرف 9) از یک سو دلیل بر این است که مشرکان هرگز منکر توحید خالق نبودند، و نمی توانستند خالقیت را برای بتها قائل شوند، تنها به شرک در عبادت و شفاعت بتها معتقد بودند.

و از سوی دیگر دلیل بر فطری بودن توحید و تجلی این نور الهی در سرشت همه انسانها است .

سپس می گوید حال که آنها به توحید خالق معترفند: ((بگو حمد و ستایش ‍ مخصوص الله است که خالق همه چیز می باشد نه بتها که خود مخلوق اویند، ولی اکثر آنها نمی دانند و نمی فهمند که عبادت باید منحصر به خالق جهان باشد)) (قل الحمد لله بل اکثرهم لا یعلمون ).

سپس به مساله ((مالکیت )) حق می پردازد چرا که بعد از ثبوت خالقیت نیاز به دلیل دیگری بر مالکیت او نیست، می فرماید: ((از آن خدا است آنچه در آسمان و زمین است )) (لله ما فی السموات و ما فی الارض ).

بدیهی است آن کس که ((خالق )) و ((مالک )) است مدبر امور جهان نیز می باشد و به این ترتیب بخشهای سه گانه توحید (توحید خالقیت، توحید مالکیت و توحید ربوبیت ) ثابت می گردد.

و کسی که چنین است از همه چیز بی نیاز و شایسته هر گونه ستایش است به همین دلیل در پایان آیه می افزاید: ((خداوند غنی و حمید است )) (ان الله هو

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 74@@@

الغنی الحمید).

او غنی علی الاطلاق، و حمید از هر نظر است، چرا که هر موهبتی در جهان است به او باز می گردد، و هر کس هر چه دارد از او دارد، و خزائن همه خیرات به دست او است و این دلیل زنده غنای او می باشد.

و از آنجا که ((حمد)) به معنی ستایش بر کار نیکی است که به اختیار از کسی سر می زند و هر نیکی در جهان می بینیم از سوی پروردگار است پس ‍ همه ستایشها از آن او است، حتی اگر ما زیبائی گل را می ستائیم و جاذبه عشقهای ملکوتی را توصیف می کنیم و عظمت کار یک ایثارگر جانباز را ارج می نهیم باز در حقیقت او را می ستائیم که این زیبائی و آن جاذبه و عظمت نیز از او است، پس او ((حمید علی الاطلاق )) است .

آیه بعد ترسیمی از علم بی پایان خدا است، که با ذکر مثالی بسیار گویا و رسا مجسم شده است :

قبلا ذکر این نکته را لازم می دانیم که مطابق آنچه در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است : ((گروهی از یهود، هنگامی که پیرامون مساله روح از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) سؤال کردند و قرآن در پاسخ آنها گفت : قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا: ((روح از فرمان پروردگار من است، و بهره شما از علم جز اندکی بیش نیست )) این سخن بر آنان گران آمد و از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) پرسیدند که آیا این فقط در باره ما است، فرمود: نه، همه را شامل می شود (حتی ما را).

ولی آنها افزودند ای محمد! تو در مورد خود گمان می کنی بهره کمی از علم داری در حالی که قرآن به تو داده شده، و به ما هم تورات، در قرآنت آمده است ((کسی که حکمت به او داده شده خیر کثیر به او داده شده است )) این سخنان با هم سازگار نیست !

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 75@@@

در اینجا آیه و لو ان ما فی الارض من شجرة اقلام ... (آیه مورد بحث ) نازل شد، و روشن ساخت که علم انسان هر قدر هم گسترده باشد در برابر علم خداوند ذره بی مقداری بیش نیست، و آنچه نزد شما بسیار است نزد خدا بسیار کم است .**(تفسیر برهان) جلد 3 صفحه 279***

نظیر این روایت را از طریق دیگری در ذیل آیه 109 سوره کهف بیان کردیم .

به هر حال قرآن مجید برای ترسیم علم نامتناهی خداوند چنین می گوید: ((اگر آنچه روی زمین از درختان است قلم شوند، و دریا برای آن مرکب گردد، و هفت دریا بر این دریا افزوده شود، تا علم خدا را بنویسند، اینها همه تمام می شوند اما کلمات خدا پایان نمی گیرد، خداوند عزیز و حکیم است )) (و لو ان ما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم ).

((یمده )) از ماده ((مداء)) به معنی مرکب یا ماده رنگینی است که با آن می نویسند، و در اصل از ((مد)) به معنی کشش گرفته شده زیرا خطوط به وسیله کشش قلم بر صفحه کاغذ پیدا می شود.

بعضی از مفسران معنی دیگری نیز برای آن نقل کرده اند و آن روغنی است که در چراغ می ریزند و سبب روشنائی چراغ است، و هر دو معنی در واقع به یک ریشه باز می گردد.

((کلمات )) جمع ((کلمه )) است و در اصل به معنی الفاظی است که انسان با آن سخن می گوید، سپس به معنی گسترده تری اطلاق شده، و آن هر چیزی است که می تواند بیانگر مطلبی باشد، و از آنجا که مخلوقات گوناگون این جهان هر کدام بیانگر ذات پاک خدا و علم و قدرت اویند، به هر موجودی ((کلمة الله ))

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 76@@@

اطلاق شده، مخصوصا در مورد موجودات شریفتر و باعظمت تر، این تعبیر به کار رفته، چنانکه در باره مسیح (علیه السلام ) در آیه 171 سوره نساء می خوانیم : انما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته (نظیر همین معنی در آیه 45 سوره آل عمران نیز آمده است ).

سپس به همین مناسبت ((کلمات الله )) به معنی علم و دانش پروردگار به کار رفته است .

اکنون باید درست بیندیشیم که برای نوشتن تمام معلومات یک انسان، گاه یک قلم با مقداری مرکب کفایت می کند، حتی ممکن است با همین یک قلم انسانهای دیگری نیز مجموعه معلوماتشان را بر صفحه کاغذ بیاورند ولی قرآن می گوید: اگر تمام درختان روی زمین قلم شوند، می دانیم گاه از یک درخت تنومند از ساقه و شاخه هایش، هزاران بلکه میلیونها قلم به وجود می آید، و با در نظر گرفتن حجم عظیم درختان روی زمین و جنگلهائی که بسیاری از کوهها و دشتها را پوشانیده است، و تعداد قلمهائی که از آن به وجود می آید، و همچنین اگر تمام اقیانوسهای روی زمین که تقریبا سه چهارم صفحه کره زمین را با عمق و ژرفای بسیار پوشانیده است مرکب شوند، چه وضع عجیبی را برای نوشتن ایجاد می کند و چقدر علوم و دانشها را با آن می توان نوشت .

مخصوصا با توجه به افزوده شدن هفت دریای دیگر به آن که هر کدام از آنها معادل تمام اقیانوسهای روی زمین باشد، و بالاخص با توجه به اینکه عدد هفت در اینجا به معنی تعداد نیست بلکه برای تکثیر است و اشاره به دریاهای بی حساب می کند، روشن می شود که وسعت دامنه علم خداوند تا چه حد گسترده است و تازه همه اینها پایان می گیرد و باز علوم او پایان نخواهد گرفت .

آیا ترسیمی برای بی نهایت از این جالبتر و زیباتر به نظر می رسد؟ این عدد به قدری زنده و گویا است که امواج فکر انسان را در افقهای بیکران و نامحدود

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 77@@@

با خود همراه می برد، و غرق در حیرت و ابهت می کند.

با توجه به این بیان گویا و روشن، انسان احساس می کند که معلوماتش در برابر آنچه در علم خدا است همچون یک صفر در برابر بی نهایت است، و شایسته است فقط بگوید: ((دانش من به آنجا رسیده که به نادانی خود پی برده ام )) حتی تشبیه به قطره و دریا برای بیان این واقعیت نارسا به نظر می رسد.

از جمله نکات لطیفی که در آیه به چشم می خورد این است که ((شجره )) به صورت مفرد، و ((اقلام )) به صورت جمع آمده، تا بیانگر تعداد فراوان قلمهائی باشد که از یک درخت با تمام ساقه و شاخه هایش به وجود می آید.

و نیز تعبیر ((البحر)) به صورت مفرد و ((الف و لام جنس )) برای آن است که تمام اقیانوسهای روی زمین را شامل شود، بخصوص اینکه تمام اقیانوسهای جهان با هم مربوط و متصلند و در واقع در حکم یک دریای پهناورند.

و جالب اینکه در باره ((قلمها)) سخن از قلمهای اضافی و کمکی نمی کند اما در باره اقیانوسها سخن از هفت دریای دیگر به میان می آورد، چرا که به هنگام نوشتن قلم بسیار کم مصرف می شود آنچه بیشتر مصرف می گردد مرکب است .

انتخاب کلمه ((سبع )) (هفت ) در لغت عرب برای تکثیر شاید از این نظر باشد که پیشینیان عدد کرات منظومه شمسی را هفت می دانستند (و در واقع آنچه از منظومه شمسی امروز نیز با چشم غیر مسلح دیده می شود هفت کره بیش نیست ) و با توجه به اینکه ((هفته )) به صورت یک دوره کامل زمان هفت روز بیشتر نیست و تمام کره زمین را نیز به هفت منطقه تقسیم می کردند و نام هفت اقلیم بر آن گذارده بودند، روشن می شود که چرا هفت به عنوان یک عدد کامل در میان آحاد و برای بیان کثرت به کار رفته است .**در زمینه (علم بی پایان پروردگار) در جلد 12 ذیل آیه 109 سوره کهف (صفحه 574) نیز سخن گفته ایم***

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 78@@@

بعد از ذکر علم بی پایان پروردگار، سخن از قدرت بی انتهای او به میان می آورد و می فرماید: ((آفرینش همه شما و نیز برانگیخته شدن شما بعد از مرگ همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است )) (ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحدة ان الله سمیع بصیر).

بعضی از مفسران گفته اند که جمعی از کفار قریش از روی تعجب و استبعاد در مساله معاد می گفتند: خداوند ما را به گونه های مختلفی آفریده است و در طی مراحل گوناگون، روزی نطفه بودیم و سپس علقه شدیم، بعد مضغه گشتیم، و سپس تدریجا به صورتهای گوناگون در آمدیم، چگونه خداوند همه ما را در یکساعت آفرینش جدیدی می دهد؟

آیه مورد بحث نازل شد و به سخن آنها پاسخ گفت .

در حقیقت آنها از این نکته غافل بودند که مفاهیمی همچون ((سخت )) و ((آسان )) و ((کوچک )) و ((بزرگ )) برای موجوداتی همچون ما که قدرت محدودی داریم، قابل تصور است، ولی در برابر قدرت بی پایان حق، همگی یکسان و برابر می باشند، آفرینش یک انسان با آفرینش همه انسانها هیچ تفاوتی ندارد، و آفرینش یک موجود در یک لحظه یا در طول سالیان دراز در پیشگاه قدرت او یکسان است .

اگر تعجب کفار قریش از این بوده است که چگونه این طبایع مختلف، و اشکال گوناگون و شخصیتهای متنوع، آن هم بعد از آنکه بدن انسان خاک شد و خاکها پراکنده گشتند و به هم آمیختند، چگونه ممکن است از هم جدا شوند و هر کدام به جای خود باز گردند؟ پاسخ آن را علم بی پایان، و قدرت بی انتهای خداوند می دهد.

او چنان روابطی در میان موجودات بر قرار ساخته که یک واحد همچون یک مجموعه، و یک مجموعه همانند یک واحد است .

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 79@@@

اصولا انسجام و به هم پیوستگی این جهان، آنچنان است که هر کثرتی در آن به وحدت باز می گردد، و خلقت مجموع انسانها از همان اصولی تبعیت می کند که خلقت یک انسان تبعیت دارد.

و اگر تعجب آنها از کوتاهی زمان بوده که چگونه مراحلی را که انسان از حال نطفه تا دوران جوانی طی سالیان دراز طی می کند ممکن است در لحظات کوتاهی طی شود؟ پاسخ آن را نیز قدرت پروردگار می دهد، ما در جهان جانداران اطفال انسان را می بینیم که باید مدتها طول بکشد تا راه رفتن را به خوبی یاد بگیرند یا قادر به استفاده از هر نوع غذا شوند، در حالی که جوجه ها را می بینیم همینکه سر از تخم بیرون آوردند و متولد شدند برمی خیزند و راه می روند و حتی بدون نیاز به مادر غذا می خورند، اینها نشان می دهد که این گونه مسائل در برابر قدرت خداوند، تاثیری ندارد.

ذکر ((سمیع )) و ((بصیر)) بودن خداوند در پایان این آیه، ممکن است پاسخ به ایراد دیگری از ناحیه مشرکان باشد که به فرض همه انسانها با تنوع خلقتی که دارند و با تمام ویژگیهایشان در ساعت معینی برانگیخته شوند، ولی اعمال آنها و سخنانشان چگونه مورد حساب قرار می گیرد؟ اعمال و گفتار اموری هستند که بعد از وجود نابود می شوند.

قرآن پاسخ می دهد خداوند شنوا و بینا است، تمام سخنان آنها را شنیده و همه اعمالشان را دیده (بعلاوه فنا و نابودی مطلق در این جهان مفهوم ندارد، بلکه اعمال و اقوالشان همواره موجود خواهد بود).

از این گذشته جمله فوق تهدیدی است نسبت به این بهانه جویان که خداوند از گفتگوهای شما برای سمپاشی در افکار عمومی بی خبر نیست، و حتی از آنچه در دل دارید و بر زبان جاری نکرده اید نیز آگاه است .

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 80@@@

آیه بعد تاءکید و بیان دیگری است برای قدرت واسعه خداوند، روی سخن را به پیامبر کرده، می گوید: آیا ندیدی که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل می کند))؟ (الم تر ان الله یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل ).

و نیز آیا ندیدی که ((خداوند خورشید و ماه را در مسیر منافع انسانها مسخر ساخته ))؟ (و سخر الشمس و القمر).

و هر کدام تا سرآمد معینی به حرکت خود ادامه می دهند (کل یجری لاجل مسمی )

((و اینکه خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است ))؟ (و ان الله بما تعملون خبیر).

((ولوج )) در اصل به معنی ((دخول )) است، و داخل کردن شب در روز و روز در شب ممکن است اشاره به افزایش تدریجی و کوتاه شدن شب و روز در طول سال باشد که تدریجا از یکی کاسته، و به صورت نامحسوسی بر دیگری می افزاید، تا فصول چهار گانه سال با ویژگیها و آثار پر برکتش ‍ ظاهر گردد (تنها در دو نقطه از روی زمین است که این تغییر تدریجی و فصول چهارگانه نیست یکی نقطه حقیقی قطب شمال و جنوب است که در طول سال، ششماه شب، و ششماه روز می باشد، و دیگری خط باریک و دقیق استوا است که در تمام سال، شب و روز یکسان است .

و یا اشاره به این باشد که تبدیل شب به روز، و روز به شب به خاطر وجود جو زمین بطور ناگهانی صورت نمی گیرد تا انسان و همه موجودات زنده را در برابر خطرات مختلف قرار دهد، بلکه نخستین اشعه آفتاب از هنگام طلوع فجر در اعماق تاریکی نفوذ کرده، کم کم نفوذ بیشتری پیدا می کند، تا تمام صفحه آسمان را بگیرد، درست بعکس چیزی که به هنگام پایان روز و دخول شب تحقق می یابد.

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 81@@@

این انتقال تدریجی و کاملا منظم و حساب شده از مظاهر قدرت خدا است . البته این دو تفسیر با هم منافاتی ندارند و ممکن است جمعا در معنی آیه منظور باشند.

در مورد تسخیر ((شمس )) و ((قمر)) و سایر کرات آسمانی برای انسانها - چنانکه قبلا هم گفته ایم - منظور تسخیر در راه خدمت به انسان است، و به تعبیر دیگر لام در ((سخر لکم )) لام نفع است، نه لام اختصاص، و این تعبیر در قرآن مجید در مورد خورشید و ماه و شب و روز و نهرها و دریاها و کشتیها آمده است، و همه اینها بیانگر عظمت شخصیت انسان و گستردگی نعمتهای خداوند در مورد او است که تمام موجودات زمین و آسمان به فرمان خدا سرگشته و فرمانبردار او هستند و با اینحال شرط انصاف نیست که او فرمان نبرد.**در مورد (تسخیر خورشید و ماه و موجودات دیگر برای انسان) در جلد 10 ذیل آیه 2 سوره رعد (صفحه 120) و آیه 32 سوره ابراهیم (صفحه 350) بحث مشروحی داشتیم***

جمله ((کل یجری لاجل مسمی )) اشاره به این است که این نظام حساب شده و دقیق تا ابد ادامه نمی یابد، و پایان و سرانجامی دارد که همراه با پایان گرفتن دنیا است، همان چیزی که در سوره ((تکویر)) چنین از آن یاد شده است : اذا الشمس کورت و اذا النجوم انکدرت : ((هنگامی که خورشید بی فروغ گردد و ستارگان به تیرگی گرایند...)).

ارتباط جمله ((ان الله بما تعملون خبیر)) با توجه به آنچه در بالا گفتیم با این بحث روشن می شود، چرا که خداوندی که خورشید و ماه با عظمت را با آن حساب دقیق به کار گرفته، و شب و روز را با آن نظم مخصوص هزاران و میلیونها سال وارد یکدیگر می کند، چنین پروردگاری چگونه ممکن است از اعمال انسانها بی خبر بماند، آری او هم اعمال را می داند و هم نیات و اندیشه ها را.

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 82@@@

و در آخرین آیه مورد بحث به صورت یک نتیجه گیری جامع و کلی می فرماید: ((اینها دلیل بر آن است که خداوند حق است، و آنچه غیر از او می خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است )) (ذلک بان الله هو الحق و ان ما یدعون من دونه الباطل و ان الله هو العلی الکبیر).**(باء) در (بان الله هو الحق) گرچه در بدو امر (باء سببیة) به نظر می آید و شاید به همین دلیل بعضی از مفسران (آلوسی) در (روح المعانی) مضمون این آیه را سبب مطالب گذشته گرفته ولی سیاق آیات و ذکر صفات گذشته یعنی خالقیت و مالکیت و علم و قدرت و نشانه های آن در عالم آفرینش ظاهر در این است که آنها همه گواه برای این نتیجه بوده است بنابراین محتوای این آیه نتیجه آیات قبل است نه سبب آنها***

مجموع بحثهائی که در آیات قبل پیرامون خالقیت و مالکیت و علم و قدرت بی انتهای پروردگار آمده بود، این امور را اثبات کرد که ((حق )) تنها او است و غیر او زائل و باطل و محدود و نیازمند است، و ((علی و کبیر)) که از هر چیز برتر و از توصیف بالاتر است ذات پاک او می باشد و به گفته شاعر:

الا کل شی ء ما خلا الله باطل - و کل نعیم لا محالة زائل :

((آگاه باشید هر چه جز خدا است باطل است و هر نعمتی سرانجام، زوال پذیر است )).

این سخن را به تعبیر فلسفی می توان چنین بیان کرد:

حق اشاره به وجود حقیقی و پایدار است، و در این جهان آن وجود حقیقی که قائم بالذات و ثابت و بر قرار و جاودانی باشد تنها او است، و بقیه هر چه هست در ذات خود وجودی ندارد و عین بطلان است که هستی خود را از طریق وابستگی به آن وجود حق پایدار پیدا می کند، و هر لحظه نظر لطفش ‍ را از آنها بر گیرد در ظلمات فنا و نیستی، محو و ناپدید می شود.

به این ترتیب هر قدر ارتباط موجودات دیگر به وجود حقتعالی بیشتر گردد

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 83@@@

به همان نسبت حقانیت بیشتری کسب می کند.

به هر حال همانگونه که گفتیم این آیات مجموعه ای از ده صفت از صفات برجسته خدا، و ده اسم از اسماء حسنای او است، و مشتمل بر دلائل قوی و انکار ناپذیری بر بطلان هر گونه شرک و لزوم توحید در تمام مراحل عبودیت است .

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 84@@@