تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد17
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

2 - ماجرای غزوه بنی قریظه

گفتیم پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بلافاصله بعد از پایان جنگ احزاب، مامور شد حساب یهود بنی قریظه را روشن سازد، می نویسند: آنچنان مسلمانان برای حضور در منطقه دژهای بنی قریظه عجله کردند که حتی بعضی از نماز عصرشان غافل شدند و بناچار آن را بعدا قضا کردند، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور محاصره دژهای آنها را صادر کرد، بیست و پنج روز محاصره به طول کشید، خداوند رعب و وحشت شدیدی - همانگونه که قرآن می گوید - به دلهای آنها افکند.

((کعب بن اسد)) که از سران یهود بود، گفت : من یقین دارم که محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) ما را رها نخواهد کرد، تا با ما پیکار کند، من به شما یکی از سه پیشنهاد را می کنم هر کدام را خواستید برگزینید:

پیشنهاد اولم این است که دست در دست این مرد بگذاریم و به او ایمان بیاوریم و پیروی کنیم، زیرا برای شما ثابت شده است که او پیامبر خدا است، و نشانه های او را در کتب خود می یابید در این صورت جان و مال و فرزندان و زنان شما محفوظ خواهد بود.

گفتند: ما هرگز دست از حکم تورات بر نخواهیم داشت و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت .

گفت : اکنون که این پیشنهاد را نپذیرفتید بیائید و کودکان و زنان خود را با دست خود به قتل برسانید تا فکر ما از ناحیه آنها راحت شود! سپس ‍ شمشیر بر کشید و با محمد و یارانش بجنگیم، تا ببینیم خدا چه می خواهد؟ اگر کشته شدیم از ناحیه زن و فرزند نگرانی نداریم، و اگر پیروز شویم زن و فرزند بسیار است !

گفتند ما این بیچارهها را با دست خود بقتل برسانیم ؟! بعد از اینها زندگی

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 274@@@

برای ما ارزش ندارد.

((کعب بن اسد)) گفت حال که این را هم نپذیرفتید امشب شب شنبه است محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) و یارانش گمان می کنند امشب حمله ای نخواهیم کرد بیائیم و آنها را غافلگیر کنیم، شاید پیروز شویم .

گفتند این کار را هم نخواهیم کرد ما هرگز احترام شنبه را ضایع نمی کنیم .

((کعب )) گفت هیچ یک از شما از آن روزی که از مادر متولد شده حتی یک شب آدم عاقلی نبوده است !

بعد از این ماجرا آنها از پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) تقاضا کردند ((ابو لبابه )) را نزد آنان فرستد تا با او مشورت کنند.

هنگامی که ((ابو لبابه )) نزد آنان آمد زنان و بچه های یهود در مقابل او به گریه افتادند، او تحت تاثیر قرار گرفت، مردان گفتند: صلاح می دانی ما تسلیم حکم محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) شویم ؟ ابو لبابه گفت آری ولی در همین حال اشاره به گلوی خود کرد، یعنی همه شما را خواهد کشت !

((ابو لبابه )) می گوید همین که از آنجا حرکت کردم به خیانت خود متوجه شدم به سوی پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) نیامد مستقیما به مسجد رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت از جای خود حرکت نمی کنم تا خداوند توبه مرا بپذیرد.

سرانجام خداوند گناه او را بخاطر صداقتش بخشید و آیه (و آخرون اعترفوا بذنوبهم ...) در این باره نازل شد (سوره توبه آیه 102).

سرانجام یهود بنی قریظه ناچار بدون قید و شرط تسلیم شدند پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ در باره شما حکم کند اجرا نمایم ؟ (آنها راضی شدند).

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 275@@@

((سعد بن معاذ)) گفت : اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامت کنندگان حکم خدا را بیان کند.

سعد هنگامی که از یهود مجددا اقرار گرفت که هر چه او حکم کند خواهند پذیرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) ایستاده بود کرد عرض کرد شما هم حکم مرا می پذیرید؟ فرمود: آری، گفت : من می گویم آنها که آماده جنگ با مسلمانان بودند (مردان بنی قریظه ) باید کشته شوند، و فرزندان و زنانشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد، اما گروهی از آنان اسلام را پذیرفتند و نجات یافتند.**سیره ابن هاشم جلد 3 صفحه 244 به بعد و کامل ابن اثیر ج2 صفحه 185 به بعد (با تلخیص)***