تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد17
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

عظمت قرآن، و مبدء و معاد

باز در این سوره با حروف مقطعه (الف - لام - میم ) روبرو می شویم و این پانزدهمین بار است که در آغاز سوره های قرآنی این گونه حروف را می یابیم .

در آغاز سوره های بقره (جلد اول ) و آل عمران (جلد دوم ) و اعراف (جلد ششم ) پیرامون تفاسیر مختلف این حروف به طور مشروح بحث کرده ایم، بحثی که درباره اهمیت قرآن بلافاصله بعد از این حروف آمده است بار دیگر بیانگر این حقیقت است که الم اشاره به عظمت قرآن و قدرتنمائی عظیم پروردگار است که چنین کتاب بزرگ و پر محتوا که معجزه جاویدان محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلّم )

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 108@@@

است از حروف ساده الفبا که در دسترس همگان قرار دارد به وجود آورده است .

می فرماید: این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدی در آن راه ندارد (تنزیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین ).**(تنزیل الکتاب) خبر است برای مبتدای محذوفی که (هذا) بوده باشد و جمله (لاریب فیه) صفت آن است و (من رب العالمین) صفتی دیگر بعضی نیز احتمال داده اند که هر سه خبرهائی پشت سر هم بوده باشند ولی معنی اول مناسبتر است و به هر حال (تنزیل) مصدری است که به معنی اسم مفعول آمده است و اضافه آن به (کتاب) از قبیل اضافه صفت به موصوف است این احتمال نیز وجود دارد که مصدر همان معنی اصلی بوده باشد و معنی مبالغه را برساند***

این آیه در واقع پاسخ به دو سوال است، گوئی نخست از محتوای این کتاب آسمانی سوال می شود، در پاسخ می گوید: محتوای آن حق است و جای کمترین شک و تردید نیست، سپس سوال درباره ابداع کننده آن به میان می آید، در پاسخ می گوید این کتاب از سوی ((رب العالمین )) است .

این تفسیر نیز محتمل است که جمله من ((رب العالمین )) دلیلی باشد برای جمله لا ریب فیه گوئی کسی سوال می کند به چه دلیل این کتاب حق است و جای تردید ندارد، می گوید به دلیل اینکه از سوی پروردگار جهانیان است که هر حق و واقعیتی از وجودش می جوشد.

ضمنا تکیه بر صفت ((رب العالمین )) از میان اوصاف خدا ممکن است اشاره به این باشد که این کتاب، مجموعه ای است از شگفتیهای جهان هستی و عصاره ای است از حقایق عالم وجود، چرا که از سوی پروردگار جهانیان است . توجه به این نکته نیز لازم است که قرآن نمی خواهد در اینجا به صرف

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 109@@@

ادعا قناعت کند بلکه می خواهد بگوید چیزی که عیانست چه حاجت به بیان است، محتوای این کتاب خود گواه حقانیت و صحت آنست .

سپس به تهمتی که بارها مشرکان و منافقان بی ایمان به این کتاب بزرگ آسمانی بسته بودند اشاره کرده می فرماید: آنها می گویند: محمد اینها را به دروغ بر خدا بسته است و از ناحیه پروردگار جهانیان نیست (ام یقولون افتراه ).**(ام) در اینجا به معنی (بل) می باشد بعضی نیز احتمال داده اند که در جمله تقدیری است و در اصل چنین بوده: ایعترفون به ام یقولون افتراه (تفسیر فخر رازی و ابوالفتوح) ولی این احتمال بعید به نظر می رسد***

در پاسخ ادعای بی دلیل آنها می گوید: این افترا نیست، بلکه سخن حقی است از سوی پروردگارت (بل هو الحق من ربک ).

و دلیل حقانیت آن در خود آن آشکار و نمایان است :

سپس به هدف نزول آن پرداخته می گوید: هدف این بوده که گروهی را انذار کنی که پیش از تو انذار کننده ای برای آنها نیامده است، شاید پند گیرند و هدایت شوند (لتنذر قوما ما آتاهم من نذیر من قبلک لعلهم یهتدون ).

گر چه دعوت پیامبر اسلام هم بشارت است و هم انذار و پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) بیش از آنچه نذیر است بشیر است ولی در برابر قومی گمراه و لجوج باید بیشتر روی انذار تکیه کرد.

جمله ((هو الحق من ربک ))باز اشاره به این است که دلیل حقانیتش در خود آن مشهود است .

و جمله ((لعلهم یهتدون )) اشاره به این است که قرآن زمینه ساز هدایت است ولی تصمیم گیری نهائی به هر حال با خود انسان می باشد. در اینجا دو سوال پیش می آید:

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 110@@@

1 - منظور از این قوم که هیچ بیم دهنده ای قبل از پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) برای آنها نیامده بود چه قومی است ؟

2 - بعلاوه مگر قرآن نمی گوید: و ان من امة الا خلد فیها نذیر: ((هیچ امتی نبوده مگر اینکه بیم دهنده ای در آن وجود داشته است )) (فاطر - 24)

در پاسخ سوال اول جمعی از مفسران گفته اند: منظور قبیله قریش است که پیش از پیامبر اسلام انذار کننده الهی نداشتند.

بعضی دیگر گفته اند: منظور دوران فترت است (یعنی فاصله میان قیام عیسی (علیه السلام ) و ظهور پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ).

ولی هیچکدام از این دو پاسخ صحیح به نظر نمیرسد، زیرا طبق عقیده مستدل، هرگز زمین از حجت الهی خالی نمی ماند، و در هر عصر و زمان پیامبر یا وصی پیامبری برای اتمام حجت در میان انسانها وجود داشته و دارد.

بنابراین به نظر می رسد که منظور در اینجا از نذیر پیامبر بزرگی باشد که دعوت خود را آشکارا و توام با معجزات و در محیطی وسیع و گسترده آشکار سازد، و می دانیم چنین انذار کننده ای در جزیره عربستان و در میان قبائل مکه قیام نکرده بود.

و در پاسخ سوال دوم باید گفت : جمله و ان من امة الا خلا فیها نذیر مفهومش این است که هر امتی، انذار کننده ای داشته است، و اما اینکه او در هر مکان، شخصا حضور داشته باشد لازم نیست، همین اندازه که صدای دعوت پیامبران بزرگ الهی بوسیله اوصیای آنها به گوش همه مردم جهان برسد کافی است .

این سخن درست به آن می ماند که بگوئیم هر امتی پیامبر اولوالعزمی داشته و دارای کتاب آسمانی بوده، مفهومش این است که صدای این پیامبر و کتاب آسمانی او از طریق نمایندگان و اوصیایش به همه آن امت در طول تاریخ رسیده است .

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 111@@@

بعد از بیان عظمت قرآن و رسالت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم ) به یکی دیگر از مهمترین پایه های عقائد اسلامی یعنی توحید و نفی شرک پرداخته چنین می گوید: خدا آن کسی است که آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است در شش روز آفریده است (الله الذی خلق السماوات و الارض و ما بینهما فی ستة ایام ).**(الله) در این جمله مبتدا (والذی) خبر آن است احتمالات دیگری در ترکیب این جمله نیز داده شده از جمله اینکه (الله) خبر مبتدای محذوف و یا (الله) مبتدا و خبر آن (مالکم من دونه من ولی) است ولی این دو احتمال چندان مناسب به نظر نمی رسد***

کرارا گفته ایم منظور از شش روز در این آیات، شش دوران است، زیرا می دانیم یکی از معانی روز در استعمالات روزمره دوران است، چنانکه می گوئیم روزی رژیم استبدادی حکومت می کرد، و امروز نظام شورائی، در حالی که می دانیم رژیمهای استبدادی هزاران سال حکومت می کردند، اما از آن تعبیر به ((روز)) می کنند.

و از سوی دیگر می دانیم : بر آسمان و زمین دورانهای مختلفی گذشته است :

روزی تمام کرات منظومه شمسی به صورت توده واحد مذابی بود.

روز دیگری سیارات از خورشید جدا شدند و به دور آن به گردش در آمدند. روزی زمین یکپارچه آتش بود.

و روز دیگر سرد و آماده زندگی گیاهان و حیوانات شد، سپس موجودات زنده طی مراحل مختلف به وجود آمدند.

(ما شرح این معنی و نیز دورانهای ششگانه را بطور مبسوط در جلد ششم صفحه 200 به بعد ذیل آیه 54 سوره اعراف آورده ایم ).

بدیهی است قدرت بی انتهای پروردگار برای ایجاد تمام این جهان در یک

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 112@@@

لحظه کوتاه و کمتر از آن کافی است، ولی این نظام تدریجی بهتر می تواند بیانگر عظمت خدا و علم و تدبیر او در تمام مراحل باشد.

فی المثل اگر ((جنین )) در یک لحظه تمام دوران تکامل خود را طی می کرد و متولد می شد شگفتیهای آن از نظر انسان دور می ماند، اما هنگامی که می بینیم هر روز و هر هفته در طول این نه ماه شکل و شرائط شگرف تازه ای به خود می گیرد و مراحل گوناگون عجیبی را یکی بعد از دیگری پشت سر می گذارد به عظمت آفریدگار بهتر آشنا می شویم .

بعد از مساله آفرینش به مساله حاکمیت خداوند بر عالم هستی پرداخته می گوید: ((سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت، و بر کل عالم هستی حکومت کرد)) (ثم استوی علی العرش ).

کلمه ((عرش )) چنانکه قبلا نیز گفته ایم در اصل به معنی تختهای بلند پایه است، و معمولا کنایه از قدرت می آید، چنانکه در تعبیرات روزانه می گوئیم پایه های تخت فلانکس فرو ریخت یعنی قدرتش بر باد رفت .

بنا بر این قرار گرفتن خداوند بر عرش نه به معنی جسمانی آن است که خداوند همچون پادشاهان تختی داشته باشد و روی آن بنشیند، بلکه به این معنی است که او هم خالق جهان هستی است، و هم حاکم بر کل عالم .**توضیح بیشتر این سخن را در جلد 6 صفحه 204 (ذیل آیه 54 سوره اعراف) مطالعه فرمائید***

و در پایان آیه با اشاره به مساله توحید ((ولایت )) و ((شفاعت )) مراحل توحید را کامل می کند، می فرماید: ((جز او ولی و شفیعی برای شما نیست )) (ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع ).

با این دلیل روشن که خالقیت جهان نشانه حاکمیت او است، و حاکمیت دلیل بر توحید ولی و شفیع و معبود است، چرا بیراهه می روید و دست به دامن بتها

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 113@@@

می زنید؟ ((آیا متذکر نمی شوید))؟! (افلا تتذکرون ).

در حقیقت مراحل سه گانه توحید که در آیه فوق منعکس است هر کدام دلیلی بر دیگری محسوب می شود، توحید خالقیت دلیل بر توحید حاکمیت است و توحید حاکمیت دلیل بر توحید ولی و شفیع و معبود.

در اینجا سؤالی برای بعضی از مفسران مطرح شده که جواب آن چندان پیچیده نیست، و آن اینکه جمله اخیر می گوید: غیر از خدا شما سرپرست و شفاعت کننده ای ندارید، و مفهومش این است که ولی و شفیع شما تنها خدا است، آیا ممکن است کسی نزد خودش شفاعت کند؟!

این سؤال را از سه راه می توان پاسخ گفت :

1 - با توجه به اینکه همه شفیعان باید به اجازه او شفاعت کنند من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه : ((چه کسی می تواند نزد او جز به اجازه او شفاعت کند)) (بقره - 255) بنا بر این می توان گفت که شفاعت هر چند از ناحیه پیامبران و اولیاء الهی باشد باز به ذات پاک او بر می گردد، خواه شفاعت برای آمرزش گناهان باشد و یا برای رسیدن به نعمتهای الهی .

شاهد این سخن، آیه ای است که درست به مضمون همین آیه در آغاز سوره یونس آمده و در آنجا می خوانیم : یدبر الامر ما من شفیع الا من بعد اذنه : ((هیچ شفاعت کننده ای جز بعد از اجازه او نخواهد بود)) (یونس 3).

2 - با توجه به اینکه به هنگام توسل به درگاه پروردگار ما به صفات او متوسل می شویم، از رحمانیت و رحیمیتش، از غفاریت و غفوریتش، و از فضل و کرمش استمداد می جوئیم گوئی او را نزد خودش شفیع قرار می دهیم، و این صفات را واسطه میان خود و ذات پاکش می شمریم، هر چند در حقیقت صفات او عین ذات او است .

این همان چیزی است که در دعای کمیل در عبارت پر معنی علی (علیه السلام ) آمده

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 114@@@

است و استشفع بک الی نفسک : ((من بوسیله تو نزد تو شفاعت می طلبم ))!

3 - منظور از ((شفیع )) در اینجا ناصر و یار و یاور است، و می دانیم یار و یاور و ناصر تنها خدا است، و اینکه بعضی شفاعت را در اینجا به معنی آفرینش و تکمیل نفوس گرفته اند در حقیقت به همین معنی باز می گردد.

در آخرین آیه مورد بحث، نخست اشاره به توحید پروردگار، سپس به مساله ((معاد)) اشاره می کند، و به این ترتیب سه شاخه توحید که در آیات گذشته بیان شده (توحید خالقیت و حاکمیت و عبودیت ) در اینجا با ذکر ((توحید ربوبیت )) یعنی تدبیر جهان هستی تنها بوسیله خداوند تکمیل می گردد.

می فرماید: ((خداوند امور این جهان را از مقام قرب خود به سوی زمین تدبیر می کند)) (یدبر الامر من السماء الی الارض ).

و به تعبیر دیگر خداوند تمام عالم هستی را از آسمان گرفته تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، و جز او مدبری در این جهان وجود ندارد.**طبق تعبیر اول (سماء) به معنی مقام قرب خدا است و طبق تعبیر دوم (سماء) به معنی همین آسمان است(دقت کنید)***

سپس می افزاید: ((تدبیر امور در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهائی است که شما می شمارید به سوی او باز می گردد)) (ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة مما تعدون ).

منظور از این روز، روز قیامت است .

توضیح اینکه : مفسران در تفسیر آیه فوق سخنان فراوانی گفته اند و احتمالات مختلفی داده اند:

1 - بعضی آن را اشاره به ((قوس نزولی )) و ((صعودی )) تدبیر عالم در همین دنیا دانسته اند.

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 115@@@

2 - بعضی اشاره به فرشتگان الهی می دانند که فاصله آسمان را تا زمین در مدت پانصد سال طی می کنند، و در همین مدت نیز باز می گردند و به تدبیر این جهان به فرمان خدا مشغولند.

3 - بعضی دیگر آن را اشاره به دورانهای تدبیر الهی در این عالم می دانند و معتقدند که دورانهای مختلف تدبیر هر یک هزار ساله است، و در هر هزار سال خداوند تدبیر امر آسمان و زمین را به فرشتگان خود، دستور می دهد، و پس از پایان این دوران هزار ساله، دوران دیگری آغاز می شود.

این تفسیرها در عین اینکه مطالب گنگ و مبهمی را ارائه می دهد، قرینه و شاهد خاصی از خود آیه و از آیات دیگر قرآن ندارد.

به عقیده ما منظور از این آیه به قرینه آیات دیگر قرآن، و نیز روایاتی که در تفسیر آیه وارد شده چیز دیگری است .

و آن اینکه : خداوند این جهان را آفریده، و آسمان و زمین را با تدبیر خاصی نظم بخشیده، و به انسانها و دیگر موجودات زنده لباس حیات پوشانده، ولی در پایان جهان این تدبیر را بر می چیند، خورشید تاریک و ستارگان بی فروغ می شوند و به گفته قرآن، آسمانها را همچون طوماری در می نوردد، تا به حالت قبل از گسترش این جهان در می آیند: یوم نطوی السماء کطی السجل للکتب کما بداءنا اول خلق نعیده : ((آن روز که آسمان را همچون طوماری در هم می پیچیم، سپس همانگونه که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز می گردانیم )).**سوره انبیاء آیه 104***

و به دنبال در هم پیچیده شدن این جهان طرحی نوین و جهانی وسیعتر ابداع می گردد، یعنی پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز می شود.

این معنی در آیات دیگر قرآن نیز آمده است از جمله در آیه 156 سوره بقره می خوانیم : انا لله و انا الیه راجعون : ((ما از آن خدا و از سوی او هستیم ،

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 116@@@

و به سوی او باز می گردیم )) و در سوره روم آیه 27 چنین آمده است : و هو الذی یبداء الخلق ثم یعیده و هو اهون الیه ((او کسی است که آفرینش را آغاز می کند و سپس باز می گرداند و این بر او آسانتر است )).

و در آیه 34 یونس می خوانیم : قل الله یبداء الخلق ثم یعیده فانی تؤفکون : ((بگو خداوند آفرینش را آغاز کرده سپس آن را باز می گرداند، با اینحال چرا از حق رویگردان می شوید))؟

با توجه به این تعبیرات و تعبیرات دیگری که می گوید تمام امور سرانجام به خدا باز می گردند و الیه یرجع الامر کله (سوره هود آیه 123) روشن می شود که آیه مورد بحث نیز از آغاز و ختم جهان و بر پا شدن روز قیامت سخن می گوید که گاهی از آن تعبیر به ((قوس نزولی )) و ((قوس صعودی )) می کنند.

بنابر این مفهوم آیه چنین می شود که ((خداوند تدبیر امر این جهان از آسمان به زمین می کند (از آسمان آغاز و به زمین منتهی می گردد) سپس ‍ همه اینها در روز قیامت به سوی او باز می گردند)).

در تفسیر ((علی بن ابراهیم )) در ذیل همین آیه می خوانیم : ((منظور تدبیر اموری است که خداوند به تدبیر آن می پردازد، و همچنین امر و نهی که در شرع وارد شده و اعمال همه بندگان، تمام اینها روز قیامت آشکار می شود، و مقدار آن روز به اندازه هزار سال از سالهای این دنیا است )).**(تفسیر نورالثقلین) جلد 4 صفحه 221 و (تفسیر صافی) ذیل آیه مورد بحث***

در اینجا این سؤال پیش می آید که در آیه 4 سوره معارج در مورد طول روز قیامت می خوانیم : تعرج الملائکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة : ((فرشتگان و روح به سوی او عروج می کنند در روزی که پنجاه هزار سال است )) چگونه می توان میان آیه مورد بحث که مقدار آن را فقط یکهزار سال

@@تفسیر نمونه جلد 17 صفحه 117@@@

تعیین می کند و آیه سوره معارج جمع کرد؟

پاسخ این سؤال در حدیثی که در ((امالی شیخ طوسی )) از ((امام صادق )) (علیه السلام ) نقل شده آمده است، فرمود: ان فی القیامة خمسین موقفا، کل موقف مثل الف سنة مما تعدون، ثم تلا هذه الایة فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة : ((در قیامت پنجاه موقف (محل توقف برای رسیدگی به اعمال و حساب ) است که هر موقفی به اندازه یکهزار سال از سالهائی است که شما می شمرید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است )).

البته این تعبیرات منافاتی با این مطلب نیز ندارد که عدد هزار و پنجاه هزار در اینجا عدد شماره ای نباشد، بلکه هر کدام برای تکثیر و بیان فزونی باشد، یعنی در قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفی انسان مدت بسیار زیادی باید توقف کند.

نکته ها: