قبـر برای انسان مؤمن بركاتی دارد كه نباید از آن غافل بود. به طوری كه در رابطه با آن باید گفت:
«قبر؛ محل اُنس با چهره باطنی خود و آزاد شدن از چیزهایی است كه ما را به خودشان مشغول و از خودمان غافل كردهاند.
قبر؛ محل تنهایی انسان با خویشتن خویش است، و نشناختن قبر، یعنی در غربت دنیا عمر را از بینبردن و نسبت به آن خانه تنهایی بیتفاوت بودن.
آزاد شدن از زمان و مكان و از امروز و فردا، بهترین شرایطِ بودن را فراهم میكند و این در«قبر» عملی میشود، به شرطی كه در زندگی دنیایی از قبر غافل نباشیم و گرفتاری خود را در امروز و فردای دنیا، زندگی نپنداریم. وقتی از زمان و مكان آزاد شدیم، تمام افقهای هستی در مقابل ما نمایان میشود و همهچیز ماوراء حجابهای زمان و مکان، خود را به ما نشان میدهد.
با شناخت قبر و قواعد و شرایط آن میفهمیم که خانة ما دنیا نیست و كار ما هم آراستن و پیراستن دنیا نمیباشد.
وطن ما در افق حقیقت است، یعنی سُكنیگزیدن در عالمی كه حجاب زمان و مكان آنجا نیست و این از قبر شروع میشود تا به بهشت ختم گردد. هركس كه در زندگی دنیایی با قبر اُنس ندارد بهشت ندارد و آنكس كه از قبر فراری است از بهشت محروم است.
ائمه دین با كلماتشان در رابطه با قبر، دروازه وطن ما را به روی ما میگشایند تا خانة دروغین دنیا ویران شود و یا ویرانیاش برای ما در دنیا آشکار گردد.
خانه قبر، ما را به اصل خود میآورد و اگر دنیا منهای قبر و قیامت دیده شود ما را از اصل خود دور میكند و به همین جهت است كه با یاد قبر، دنیا خانه غربت ما میشود و نه خانه اُنس ما. ما در دنیای منهای یاد قبر بیوطن خواهیم بود.
اسلام میخواهد ما از بیوطنی نجات یابیم و لذا ما را متوجه وطنی میكند كه در آن وطن، با حقیقت چه بخواهیم و چه نخواهیم روبهرو خواهیم شد.
آنهایی كه گرفتار دنیایِ دارای زمان و مكان بودهاند، از حقیقت قبر یعنی از زیباترین نحوة وجود، در هراساند. نگرانند كه بندهای انگشتانشان میگسلد و در فقدان فرزند و همسر بهسر خواهند برد.(75)
غافل از اینكه تا این چیزها رو در روی ما هستند، حقیقت؛ كه فوق اینها است برای ما رخ نمینماید، و تا در همین دنیا با عالم قبر اُنس نگیریم و این جدّیترین وطن را مزمزه نكنیم هرگز نمیتوانیم در گذر كردن از دنیا تصمیمی قاطع اتخاذ نماییم.
آنهایی كه قبر را نمیشناسند، دنیا را میچسبند و دقیقاً گرفتار آن قبری میشوند كه از آن گریزانند. و آنهایی كه قبر را میشناسند و متوجه آن عالم زیبای بیزمانی و بیمكانی شدهاند، به جای آنكه از قبر هراسناك باشند از دنیا گریزانند.
در فرهنگی كه نفسانیات حاكم است دیگر قبر خانه عبرت و شرایط اُنس با حق و حقیقت نیست، میگویند بهتر است از قبر سخن نگوییم و گرنه عیش نفسانیِ ما مُنَقَّص میشود.
میگویند: از زندگی سخن بگویید و نه از قبر. عجب ! مگر قبر محل اصلی زندگی ما نیست؟
وقتی صدای قبر را درست شنیدیم، با خود جدّی برخورد میكنیم و آن وقت ناصح خود خواهیم بود و میتوانیم برای خود درست تصمیم بگیریم».