در عوالم اخروی، چه در بهشت و چه در جهنم، جسم و بدن، آثار و خصوصیاتی را كه در نظام دنیوی داشتهاند، ندارند. چرا كه وقتی قرآن میفرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الارْضُ غَیْرَ الاَرْض...» تمام زمین از این حالت دنیاییاش در میآید و تغییر میكند. پس نباید انتظار داشت كه انسانها در آن عالم، بدنی با خصوصیات بدن این دنیایی داشته باشند، بلكه بدن اخروی هرکس، چه در برزخ و چه در قیامت متناسب با عوالـم اخـروی - اعم از بهشت یا جهنم - خواهد بود.
عوالم بهشتی و تنعم انسانها در آن عوالم، زوال پذیر نبوده و دائمی است، لذا قرآن میفرماید: «هُمْ فیها خالِدون» یا میفرماید: «جَنَّةُالْخُلْد» یعنی بهشتی پایدار.
دوام و زوال ناپذیری بهشتها و جهنمها و نبودن پیری و شكستگی و مریضی و دردها در بهشت، همه گویای این حقیقت است كه قوانین حاكم در آنجا غیر قوانین این دنیا است.
از طرفی بنا به فرمایش امام خمینی(ره):
«نفس بتدریج حركت میكند و مادامی كه در طبیعت است، مرتبه به مرتبه با حركت جوهریه، خود را از طبیعت بیرون میكشد، ولی در عین حال كه مرتبهای از آن تجرد پیدا كرده، مرتبه دیگرش، مرتبه طبیعی است تا به اولین درجه عالم تجرد قدم میگذارد و از عالم شهادت گذشته، به عالم غیب میرسد كه آن را ”مرگ” گویند و این وداعی اجباری است و در موردش فرمود: «فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ».(42)
اگر عنایت نمیشد و انبیاء نمیآمدند، تجرد اغلب مردم در همان حدّ تجرد حیوانی باقی میماند، ولی به كمك دین میتوانند یك موجود مجرد عقلانی شوند.
تعلق روح به بدن بعد از مرگ همان «توجه نفس به حال خود» است، زیرا بعد از این كه سكرات موت رخ داد و ارتباط بدن با نفس قطع شد، مجدداً نفس توجهی به بدن میكند ...، تعلق مذكور به این معنی نیست كه نفس دوباره داخل چیزی كه آن را دور انداخته بود و حالا دیگر چیزی بیش از یك لاشه نیست بشود. نسبت نفس با این جسدی كه خاك شده و میپوسد، مثل نسبت آن با اجسام دیگر است، بلی تنها تفاوت این است كه شرع احتراماتی برای این جسم قائل شده، چراكه سابقاً بدن مؤمن بوده است، ولی غیر از این، نسبت دیگری بین این دو وجود ندارد.»(43)
و باز در همین رابطه حضرت امامخمینی(ره) میفرمایند:
«چنانچه این لباس صوری ساتر و لباس بدنِ مُلكی است، خودِ بـدن، سـاترِ بدن برزخی است - بدن برزخی الآن موجود است، ولی در ستر بدن دنیایی است - و این بدن برزخی ساتر نفس او است؛ و آن ساتر قلب است و قلب ساتر روح است و روح ساتر سرّ است و آن ساتر لطیفة خفیّه است، الی غیر ذلك از مراتب، هر مرتبة نازله، ساتر مرتبة عالیه است».(44)