یكی از مسائلی كه گاهی پیرامون بُعد جسمانی معاد طرح میشود، این است كه آیا پیكر انسان در معاد، «عین» پیكر دنیوی او است یا «مِثل» آن؟ اگر خود همین پیكر دنیوی است، مربوط به كدام سنین او خواهد بود؟ و شبهاتی مانند شبهة آكل و مأكول پیرامون آن مطرح میشود.(270)
اما اگر بُعد جسمانی انسان در معاد، «مثل» پیكر این جهانی او باشد، در این صورت نیز خود مردگان احیاء و مبعوث نشدهاند، بلكه امثال و مانندهای آنها برانگیخته شده و لذا معاد كه بازگشت خود اشیاء است، تحقق نیافته است! و موضوعات متفرع از آن مانند مسئله عدالت در پاداش و جزاء، و اینكه در آن صورت گناه دوزخیان چیست؟ زیرا آنان خودِ انسانهای گنهكار دنیوی نیستند، بلكه مانندهای آنها میباشند، و همینطور اهل بهشت نیز انسانهای صالح و نیكوكار دنیوی نیستند، بلكه امثال آنان میباشند!
برای جواب به این اشکال علامه طباطبایی(ره) بحثی تحت عنوان «عینیت و مثلیت» را در تفسیر المیزان مطرح فرمودهاند(271) و روشن میکنند که باید متوجه عینیت و مثلیت شد که از چه جهت وجود ما در روز قیامت عین همین دنیاست و از چه جهت مثل این دنیا است. ظاهراً برای هریك از دو جنبة «عینیت» و «مثلیت» شواهدی از قرآن وجود دارد. برای حالت اول یا عینیت، قرآن میفرماید:
«اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی بَلی اِنَّهُ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(272)
آیا هنوز نمیدانند كه خداوند كه آسمانها و زمین را بیافرید و از آفرینش آنها ناتوان و خسته نشد، قادر است كه مردگان را زنده كند؟! آری او قادر است زیرا او بر هر چیزی توانا است.
در آیة فوق صحبت از زندهكردن خود مردگان است نه امثال آنان، و برای حالت دوم یا مثلیت میفرماید:
«اَوَلَیْسَ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ بِقادِرٍ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلاّقُ الْعَلیم»(273)
«آیا آنكه آسمانها و زمین را پدید آورد، قادر نیست كه مثل و مانند ایشان را بیافریند؟! آری او توانا است و او آفرینندة دانا میباشد.»
با اندك تأمّلی در این آیات از قرآن، نشان میدهد كه تناقضی در بین آیات وجود ندارد. چه، مشخصة وجودی هركس یا شخصیت حقیقی هرکس، مربوط به بُعد روحی او است كه قیام سایر مراتب وجود او نیز به همان بُعد است و جسم یا پیكر ظاهری و محسوس انسان، اصولاً داخل در حقیقت وی نیست. بُعد جسمی انسان حداكثر مَرْكب و یا وسیلهای برای روح است و بس، و نقش آن نیز در تكامل شخصیت انسان در حـدّ نقـش و اثـر یـك وسیـله اسـت. با توجه به این حقیقت است كه قرآن- چنانكه در مبحث ماهیت مرگ گذشت - ایراد منكرین معاد، مبنی بر گُمشدن و خاكشدن اجزاء وجودشان را پس از مرگ رد كرده و میفرماید؛ در لحظة مرگ «شما» توسط فرشتة مرگ تمام و كمال دریافت میشوید(274) و گمشدنی در كار نیست. یعنی آن بعد جسمی شما كه پس از مرگ متلاشی میشود داخل در حریم هویت «شما» نیست.
بنابراین؛ مجموعة استعدادها، مكتسبات و ملكات نفسانی هركس كه منشأ صدور اعمال، رفتار، گفتار و همة تظاهرات وجودیش میباشد و شخصیت حقیقی او را تشكیل میدهد، مربوط به بُعد ماوراء طبیعی وی است كه از بقاء و ابدیت برخوردار میباشد. لذا در آخرت، انسان با «عین» شخصیت قبلی خود، برانگیخته میشود و همان روح، دوباره به پیكر جسمانی مربوط به خودش تعلق گرفته و به آن ملحق میشود. اما پیكر اخروی انسان در مقایسه با پیكر دنیوی او از آفرینشی جدید برخوردار است و «مثل» و شبیه پیكر دنیوی است نه عین آن،(275) و خداوند هم فرموده است:
«اَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الْاَوَّلِ، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدیدٍ»(276)
«آیا ما از خلقت نخستین عاجز و ناتوان شدیم؟ بلكه آنان از آفرینش جدید در شك و اشتباه هستند».
زیرا اگر قرار باشد كه پیكر اخروی انسان نیز عین همین پیكر دنیوی باشد، یعنی دارای همین نحوة وجودی و اجزاء مربوطه، در این صورت نظام اخروی، همان نظام دنیوی خواهد بود، و معاد یا عود و بازگشتِ اشیاء بهسوی خداوند مفهوم خود را از دست خواهد داد!
علاوه بر آن مگر در حیات دنیوی پیكر انسان در تمام طول عمر از ثبات و عینیت برخوردار است؟ پر واضح است كه در طول عمر هركس، پیكر او بارها و بارها، اجزاء و مواد سازندة آن تبدیل و تعویض شده است، تا آنجا كه حتی در هر دقیقه محتملاً حدود یك میلیارد سلول جدید در بدن انسان بهوجود میآید(277) و طبعاً در همین حدود هم از بین رفته است تا جانشینی صورت گیرد! اما به علت ثبات روح، هركس همواره خود را واحد و ثابت در طول زندگی خود مییابد. بدین ترتیب حتی در زندگی دنیوی نیز پیكر انسان در سنین مختلف مثل پیكر سالهای قبل است و نه «عین» آن، تا چه رسد به قیامت و حیات اخروی كه همة اشیائ مراحل سیر تكاملی خود را طی كرده و از نحوة وجودیِ جدید و كاملی برخوردارند، تا آنجا كه مادة كدر و ظلمانی كنونی تبدیل به شیئی نورانی و زنده میشود.
کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّیترین زندگی» تمام گشت، ولی بگو چه چیزی شروع شد؟ حضرت مولیالموحدین علیبنابیطالب(ع) در هر شب پس از نماز عشاء روی مبارک خود را به سوی مأمومین بر میگرداندند و با صدای بلند این جمله را گوشزد میکردند که:
«تَجَهَّزُوا رَحِمَکُمُ الله، فَقَد نُودی فِیکُمُ بِالرَّحِیل»(278)
ای مردم! که خداوند رحمتش را بر شما ارزانی دارد، مجهز شوید جهت سفر آخرت که بانک حرکت به سوی آن دیار در بین شما سر داده شده است.
و به واقع جدّیترین سخنی که باید به آن توجه کرد همین سخن است.
در شب جمعهای در محضر آیتالله حسنزادهآملی«حفظهاللهتعالی» جهت خواندن فاتحه برای شادی روح علامه(ره) به منزل حضرت علامه رفتیم. در همان اطاقی که علامه(ره) درس میدادند، حضرت آیتاللهحسنزاده یادی از ایشان کردند و فرمودند: «یکی از کلمات دلنشین حضرت علامه طباطبایی(ره) این بود که: «این عناوین دنیوی اگر وفا و دوام داشته باشند، تا لب گور است و نوعاً هم بیوفا هستند، بعد از آن ماییم و ابد ما، بعد از آن ماییم و ابد ما»، و با این جمله و تکرار آن هم خودشان به فکر فرو میرفتند و هم حاضران را به فکر میکشاندند.
عمده آن است که در آن حیات زیبا و ابدی با دست پُر وارد شویم و برای سفر به آن عالم خود را مجهز کنیم که:
بر دَرِ یاران تهیدست آمدن
هست بیگندم سوی طاحونشدن
حق تعالی خلق را گوید به حشر
ارمغان کو از برای روز نشر؟
جِئْتُمُونا و فُرادیٰ بینوا؟
هم بدانسان که خَلَقْناکم کذا؟
هین چه آوردید دستآویز را
ارمغانِ روز رستاخیز را؟
خدایا! به عظمت پیامبر و اهل بیت او(ع)به ما توفیق آبادانی قبر و قیامتمان را عطا بفرما، یا ربالعالمین
«والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته»