تربیت
Tarbiat.Org

امام و مقام تعلیم به ملائکه
اصغر طاهرزاده

نحوه‌ی وسعت نور اهل‌البیت(ع) در هستی

بحث شد که حضرت فرمودند ملائکه با رؤیت کمالات ما و با توجه به این که آن کمالات آنچنان وسیع و گسترده بود، نتوانستند بفهمند نور ما، نور مخلوقیت است. روشن می‌شود وسعت نور اهل البیت(ع) آنچنان گسترده است که ملائکه نمی‌توانستند بین نور آن‌ها و نور خالق هستی تفکیک کنند زیرا ملائکه ملاحظه می‌کردند که آن نور منشأ همه‌ی برکات به عالم هستی است ولی پیامبر و ائمه(ع) کمکشان کردند تا بتوانند بین نوری که واسطه‌ی فیض عالم هستی است با نوری که منشأ اصلی فیض است، تفکیک کنند. مثل آن‌که ما در ساحل اقیانوس یا کنار دریا نمی‌توانیم تفکیک کنیم که در کنار اقیانوس هستیم یا دریا. و لذا حضرت می‌فرمایند: «فَلَمَّا شَاهَدُوا أَرْوَاحَنَا نُوراً وَاحِداً» وقتی که ارواح ما را یک نور یگانه‌ی همه جانبه‌ در تمام هستی دیدند و هرچه نگاه کردند حضور ما بود که عالم را پر کرده بود - مثل حضور اسم اعظم در هستی- امر ما را عظیم داشتند با این تصور که خالق هستی همین نور است ولی ما خدای را تسبیح کردیم تا ملائکه بدانند ما مخلوقی از مخلوقات خدا هستیم. جالب است که متوجه باشیم اهل البیت(ع) به عنوان حاملان اسماء الهی چه نوع حضوری در عالم دارند و چگونه خداوند با اسماء خود عالم را مدیریت می‌کند و وقتی اسم اعظم نزد اهل البیت(ع) است پس در هر جایی هر موجودی که به اسمی ظاهر است، اهل البیت(ع) در آن‌جا حاضر‌ند، آن هم با جنبه‌ای اعظم از آن اسم و با حضوری که سایر اسماء الهی نیز در آن به صورت جامع حاضرند و این می‌رساند در تمام هستی، اعظم هر چیزی در نزد اهل البیت(ع) است و آن‌ها در کنار هر چیز به صورت اعظمِ آن چیز حاضرند.
عنایت داشته باشید که باید تمام این موضوعات را در حالت وجودِ نوری در نظر داشت وگرنه متوجه پیام اصلی این روایات نمی‌شویم. وجود ارواح مقدس اهل البیت(ع) و نحوه‌ی حضور آن‌ها به اسم اعظم، مثل حضور «حیات» است در بدن. حیات من در هر قسمتی از سلول‌های من، موجود است آن هم به نحوی خاص که تمام سلول‌ها را در برگرفته و به جهت حضور حیات است که سلول‌ها زنده‌اند، بدون آن‌که حیات در درون یا بیرون سلول باشد، تمام سلول‌ها در قبضه‌ی حیات‌اند. حامل اسم اعظم، حامل همه‌ی اسماء از جمله حامل اسم حی است، منتها به صورت حیات اعظم، در نتیجه تمام حیات من در قبضه‌ی اشراق حیات اعظم است. نور اهل‌البیت(ع) که حامل اسم اعظم است هر جا در هستی و در هر صحنه‌ای به صورت اعظم و در حالت یگانه با هر موجودی حاضر است. پس از این فرمایش حضرت(ص) ساده نگذرید که می‌فرمایند: وقتی ملائکه نور ما را به صورت واحد دیدند آن را بزرگ داشتند. واحد بودن اهل البیت(ع) به این معنی است که نور آن‌ها تمام هستی را پر کرده و در همه‌ی عالم ظهور نموده است. پس برای توجه ملائکه راهی جز این نبوده که می‌فرمایند: «فَسَبَّحْنَا لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ» پس ما تسبیح گفتیم تا ملائکه متوجه باشند با آن‌همه حضور، باز ما در مقام مخلوقیت هستیم و از آن طریق عبودیت خود را نشان دادیم تا علاوه بر اظهار عبودیت، تعلیمی هم برای ملائکه باشد. سپس حضرت فرمودند: «فَلَمَّا شَاهَدُوا عِظَمَ شَأْنِنَا» چون ملائکه عظمت شأن ما را دیدند و آن نحوه حضور و آن‌همه کمال را مشاهده کردند، برای توجه ملائکه به توحید الهی «هَلَّلَنا»، «لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ»‌ را اظهار کردیم تا به آن‌ها تعلیم داده باشیم که ما را معبود ندانند. تا این‌که فرمودند: «فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا جَعَلَهُ لَنَا مِنَ الْعِزِّ وَ الْقُوَّةِ قُلْنَا لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» پس چون ملائکه عزت و قوتی که خداوند برای ما قرار داده بود مشاهده کردند، گفتیم: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللَّهِ». ملائکه در تمام صحنه‌ی هستی متوجه‌ی حضور ائمه(ع) به نور عزت و قوت گشتند. نوری که همه‌ی عزت‌ها و قوت‌ها به آن ختم می‌شود. در آن حال نمی‌توانستند ما فوق آن حضور گسترده، حضوری را تصور کنند، هر چه می‌دیدند حضور عزت و قدرتی بود که تمام مراتب عالم را پر کرده بود به آن صورت که جز ائمه(ع) را با تجلی نور عزت و قدرت نمی‌دیدند. «قُلْنَا لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَّهِ» حضرت می‌فرمایند: ما حول و قوت را به خدا برگرداندیم. «لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ أَنْ لا حَوْلَ لَنَا وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَّهِ» تا ملائکه بدانند آن عزت و قوت مبدأ دیگری دارد.
«فَلَمَّا شَاهَدُوا مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَیْنَا وَ أَوْجَبَهُ لَنَا مِنْ فَرْضِ الطَّاعَةِ قُلْنَا الْحَمْدُ لِلَّهِ لِتَعْلَمَ الْمَلَائِكَةُ مَا یَحِقُّ لِلَّهِ تَعَالَی ذِكْرُهُ عَلَیْنَا مِنَ الْحَمْدِ عَلَی نِعَمِهِ فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ الْحَمْدُ لِلَّهِ» سپس چون ملائکه آنچه را خدا به وسیله‌ی آن بر ما نعمت داد و نیز وجوب اطاعتی را که برای ما قرار داده، مشاهده کردند، گفتیم «الْحَمْدُ لِلَّهِ» تا ملائکه آگاه شوند حمدی که شایسته‌ی خدا است و ذکرش بر ما واجب است، به جهت نعمت‌های اوست. ملائکه نیز گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ». می‌فرمایند: ملائکه در منظر خود نوری از ما را دیدند که آن عبارت بود از نعمتِ وجوب اطاعت از ما. طبیعی است که تصور کنند این نوری که اقتضا می‌کند تا مخلوقات از آن اطاعت کنند، همان نور پروردگار عالم باشد و ملائکه چنین تصور کردند که نور اهل‌البیت(ع) همان نور پروردگار است و اهل البیت(ع) با گفتن «الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛ ملائکه را متوجه کردند که اطاعت از اهل‌البیت(ع) نعمتی از طرف پروردگار عالم است برای آن که انسان‌ها بتوانند از طریق آن اطاعت به سرچشمه‌ی نعمت متصل شوند و از آن طریق نقص‌های خود را جبران کنند. اطاعت یعنی نظر به نور الهی و پذیرفتن آن، که لازمه‌ی آن نفی منیّت خود و طلب حکم معبود است. ملائکه مشاهده کردند نوری در عالم هست که برای متصل‌شدن به سرچشمه‌ی کمال، اقتضا می‌کند که از آن اطاعت کنند و خود را در مقابل آن نفی نمایند. قبل از آن‌که فرشتگان گمان کنند نور اهل‌البیت(ع) نور پروردگار است آن نور گفت: «الحمدلله» و نظرها را متوجه کمال مطلق کرد و این از خصوصیات اصلی اهل البیت(ع) است که هیچ کس را به خود مشغول نمی‌کنند بلکه با تمام وجود انگشت اشاره به حق دارند.
بعد از طرح نکات فوق مبنی بر این‌که چگونه ائمه(ع) به ملائکه تعلیم دادند، در جمع‌بندی می‌فرمایند: «فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَی مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ» پس به وسیله‌ی ما بود که ملائکه به معرفت توحید و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجیدِ خداوند هدایت شدند و ای علی! ملائکه از این طریق در مقامات خود در نور قرار دارند. چون همان‌طور که مستحضرید حضرت صادق(ع) در رابطه با تبیین این مقام می‌فرمایند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی»(70) به خدا سوگند اسماء حسنایی که خداوند فرموده او را به آن اسماء بخوانید، مائیم. چون خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا»(71) و از آنِ خدا است اسماء حسنی، پس او را به آن اسماء بخوانید. وقتی حضرت می‌فرمایند به خدا سوگند مائیم آن اسماء حسنایی که خداوند فرموده او را با آن اسماء بخوانید، یعنی از طریق ائمه(ع) می‌توان به خدا رسید. به شرطی که نظرها به سوی خداوند باشد وگرنه
آن‌که را روی به بهبود نبود

دیدنِ روی نبی سود نبود