ما اصرار داریم که روی روایاتی که حقیقت نوری اهل البیت(ع) را متذکر میشود بحث شود، چون پیامبر خدا(ص) اینطور اصرار داشتند و تلاش میکردند این وجه از شخصیت اهل البیت(ع) مورد توجه قرار گیرد و چون از این مسئله غفلت شد اسلام و مسلمین این همه ضربه خوردند. اگر یک جوان فلسطینی بپرسد با توجه به اینکه رسول خدا(ص) میفرمایند: «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ»(35) اسلام همچنان به برتری میرود و هیچ دینی بر آن برتری نمییابد. چرا شصت سال است قطعهای از جهان اسلام زیر چکمهی صهیونیسم اسیر و گرفتار است؟ باید برای جواب به این سؤال به فرمایش فاطمه زهرا( در مسجد مدینه رجوع کرد که خطاب به مسلمانان فرمودند با حذف علی(ع) ذلیل میشوید. به جوان فلسطینی باید گفت: آیا تو فاطمه زهرا( را قبول داری؟ - شیعه و سنی به عظمت فاطمه زهرا( اقرار دارند- فاطمه زهرا( ریشهی این اسارتها و عقبافتادگیها را در این میدانند که به سفارش پیامبر(ص) عمل نشد. سؤال اصلی این است که چرا سفارش پیامبر(ص) عمل نشد؟ در راستای ریشهیابی در این موضوع متوجه میشویم مقام و جایگاه قدسی امیرالمؤمنین(ع) مورد توجه قرار نگرفت.
وقتی چنین تصور شود که همهی آدمها مساوی هستند و میتوان برای سر و ساماندادن به جامعه هرکس را که مردم صلاح میدانند انتخاب کنند، موضوعِ حاکمیت حضرت اَحد بر عالم کثرت در نظام بشری به هم میخورد و هرکس به میل و هوس خود اصالت میدهد. در چنین فضایی اگر ائمه(ع) گفتند: ما اولین نور خدائیم که از خدا صادر شد، در مقابل میگویند اینها ادعاهای زیادی است و زمینهی کشتن آنها را فراهم میکنند تا جایی که به صورتی وحشتناک در سرتا سر جهان هرکجا فرزندان رسول خدا(ص) را مییافتند میکشتند. باید روانکاوی کرد که چرا مسلمانان حاضرند پسر پیامبر خدا(ص) یعنی امام حسین(ع) را با آن همه توصیه که پیامبر(ص) نسبت به امام حسن و امام حسین«علیهماالسلام» داشتند، به قتل برسانند. فرازی از خطبههای حضرت اباعبدالله(ع) در روز عاشورا این است که مگر شما از رسول خدا(ص) نشنیدید که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتاند؟
علاوه بر امویان، کوفیان نیز به قتل امام حسین(ع) کمر بستند که این روانکاوی جدایی دارد. کوفیان دوستدار اهل البیت(ع) هستند و سابقهی مبارزه با معاویه و لشکر شام را که تحت فرمان معاویه بود دارند. ولی باید بدانید انسانهایی که در مقابل انسانهای قدسی نتوانند خود را هماهنگ کنند برای مقابله با روان خود یعنی برای فرار از عقیدهای که نتوانستهاند وارد زندگی خود کنند، بهشدت با آن عقیده به مخالفت میپردازند. مثل بعضی از رزمندگان که بعد از جنگ نتوانستند سجایای یک مجاهد را در خود شکل دهند، با اینکه جنگ کرده و مجروح هم شدهاند اما نتوانستند بفهمند جایگاه خود و جایگاه تاریخی این جنگ در آیندهی تاریخ کجا است، و از ارتباط با گوهر انقلاب اسلامی خود را محروم کردند تا آنجا که تصور کردند با حضور در جبهههای جنگ فرصتها را از دست دادهاند و در غیاب آنها سرمایهدارها سرمایهدارتر شدند و اینها عقب افتادند و چون با عدهای از مسئولان هم که انقلاب از یادشان رفته روبهرو شدند، برای جبران مافات بهکلی از مسیر انقلاب و اسلام فاصله گرفتند و سعی کردند با شخصیت گذشتهی خود مبارزه کنند. بر عکس آنها، عدهای چون جایگاه قدسی انقلاب اسلامی را فهمیدهاند اگر تمام مردم ایران هم به انقلاب و دفاع هشت ساله پشت کنند اینها در مسیر خودشان هستند. در مورد جریانی که در کربلا واقع شد هم این سؤال باید مدّ نظر باشد که چطور در جامعهی اسلامی پس از 50 سال از رحلت رسول خدا(ص)، پسر پیغمبر را با آنهمه سفارش که قرآن و رسول خدا(ص) در مورد اهلالبیت(ع) کردهاند، به قتل میرسانند. رأس الجالوت در دربار یزید گفته بود ما در جای پای صحابهی حضرت عیسی محراب ساختیم، شما پسر پیغمبرتان را میکشید.
اگر خواستیم به هلاکتی نیفتیم که جامعهی اسلامی با قتل پسر پیامبر(ص) در آن افتاد باید عمیقتر از گذشته مبانی فکری شیعه را بازخوانی کنیم تا برای همه - اعم از شیعه و سنی- معلوم شود شیعه بر چه چیزی تأکید میکند. جهان اسلام آماده است که به سخنان شیعیان گوش بدهند ولی هنوز شیعه حرفهای مبناییاش را آنطور که شایسته است تنظیم نکرده تا بتواند به جهان اسلام ارائه بدهد. کتابهایی که به زبان فارسی نوشته میشود خیلی سریع به زبانهای عربی و ترکی ترجمه میشود و طوری مورد استقبال قرار میگیرد که بعضاً همان سال اول که منتشر میشود در بعضی از کشورهای عربی و ترکیه ترجمه و چاپ میشود. وقتی اینقدر آمادگی هست تا تفکر شیعه فهمیده شود و از طرفی هم شیعه سرمایههای فوقالعادهای در خود دارد، چرا خود شیعیان از این سرمایه غفلت دارند؟
این را بدانید تا آن نوع معارف را که در روایات ما مطرح است به عنوان فرهنگ شیعه جزء گفتمانِ معرفتی خود در نیاوریم نمیتوانیم در افقی که یک شیعه باید در آن بهسر ببرد وارد شویم و با نظر به آن افق تمدن اسلامی را پایه گذاری کنیم. حضرت امامخمینی(رض) فرمودند: تا مسلمانان خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند آسوده نخواهند بود. و به مسلمانان توصیه میکنند باید معادلات جهان به نفع آنان تغییر کند.(36) برای تبیین چنین انگیزهای معارف مخصوصی نیاز داریم که در امثال روایاتی که مورد بحث است موجود میباشد و میتواند پشتوانهی معرفتی آن تمدن باشد که تفاوت اساسی با تمدنی دارد که انسان غربی بر آن تکیه کرده و بشر را در حدّ یک حیوان مؤدب پایین آورده است.
در راستای تبیین مبانی معرفتی تفکر شیعه باید نظرها را متوجه روایاتی کرد که نظر به حقیقت قدسی اهل البیت(ع) دارند مانند فرمایش رسول خدا(ص) که امام رضا(ع) به واسطهی پدرانشان از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکنند. پیامبر خدا(ص) در این روایت میفرمایند: «مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّی وَ لَا أَكْرَمَ عَلَیْهِ مِنِّی»(37) خداوند مخلوقی برتر و بزرگوارتر از من خلق نکرد. امیرالمؤمنین(ع) برای آنکه از موقعیت پیشآمده کمال استفاده را بنمایند مطلب را دنبال میکنند و سؤال میکنند: «یَا رَسُولَاللَّهِ فَأَنْتَ أَفْضَلُ أَوْ جَبْرَئِیلُ» ای پیامبر خدا! شما افضل هستید یا جبرئیل؟ «فَقَالَ(ص) یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَی مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَی جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ الْفَضْلُ بَعْدِی لَكَ یَا عَلِیُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ» رسول خدا(ص) فرمودند: ای علی! خداوند همهی پیامبران را از همهی ملائکهی مقرب برتری داده و من را از جمیع انبیاء و مرسلین برتری داده و بعد از من برتری از آن تو و ائمهی بعد از تو می باشد.
رسول خدا(ص) برای کسی مثل امیرالمؤمنین(ع) رازهایی از حقایق غیبی را که در این عالم جاری است در میان میگذارند و چقدر خوب است که ذائقهی مردم ما به این نوع معارف عادت کند تا گرفتار سطحینگری نگردند و به کلی از ضعفی که در بشرِ مدرن پیدا شده خود را جدا نمایند. ممکن است سؤال شود یعنی چه که همهی انبیاء از ملائکهی مقربین افضلاند، تازه چرا نبی اکرم(ص) از همهی انبیاء برتر می باشند؟ در جواب باید بدانید انبیاء انسانهای کامل و خلیفهی الهی هستند، قلب انسان کامل محل تجلی همهی اسماء الهی است، در حالیکه مقام ملائکه مقامی است که یک اسم یا چند اسم بر آن تجلی میکند، پس انسانهای کامل به جهت مقام جامعیت، از ملائکه افضلاند. در راستای محدودبودن ملائکه، قرآن از زبان ملائکه میفرماید: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُوم»(38) ما را نیست مگر مقامی محدود و معلوم. یا میگویند: «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ»(39) ما به حمد تو تسبیح تو را میگوئیم و تو را تقدیس میکنیم. در صورتی که در رابطه با مقام انسان کامل میفرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا»(40) خداوند همهی اسماء را به آدم آموخت. در اینجا آدم به معنی خلیفةالله مطرح است، چون در آیات قبل فرمود: من میخواهم در زمین خلیفهای تعیین کنم. خلیفةالله، مظهر اسم الله است که جامع همهی اسماء الهی میباشد. انبیاء الهی به عنوان انسانهای کامل و خلیفةالله، همه در مقام جامعیت اسماء الهی هستند. هر چند هر مقامی در عین جامعیتِ اسماء، در جای خود شدت و ضعف دارد.