توجه به امکان تماس قلب مؤمنین با نور ذوات مقدس است که نوع برخورد را جهت میدهد و قلب را آماده میکند تا از جلوات نورانی آنها برخوردار شود و به نور انسان کامل نزدیک گردد.
حتماً عنایت دارید که ذات انسان یعنی نفس ناطقه یا قلب، دارای حقیقت نوری است و از آن طرف حقیقت اهل البیت(ع) نیز در ساحت خاص خود از جنس نور است، هرچند تفاوت بین آن دو فوقالعاده زیاد است ولی در عین تفاوت بسیار، رابطهی نفس ناطقهی انسان با ذوات مقدس اهلالبیت(ع) رابطهای نوری است- مثل ارتباط اجمالی شما با خداوند-.
اگر بتوانیم با امامانی که عین عبودیت و ارتباط با خدا هستند، ارتباط برقرار کنیم، ساحتمان، ساحت عبودیت میشود، به همان معنایی که انسانهای کامل با خدا ارتباط دارند، هرچند آن ارتباط در مرتبهی نازله باشد. همهی ما میخواهیم با «سبحانالله»گفتن، نور «سبحان اللهی» پروردگار بر قلبمان تجلی کند، با توجه به اینکه سبحان اللهیِ پروردگار یک فکر نیست، یک نور است و اگر حق در جلوهی سبحان اللهی تجلی کرد قلب انسان منور به آن نور میشود. اگر بخواهیم مسیری را طی کنیم که انوار اسماء الهی بر قلبها تجلی نماید راهش این است که با کسانی که صاحب این اسماء هستند و خودشان فرمودند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»(87) ارتباط نوری پیدا کنیم و این تنها راه ارتباط با اسماء الهی است. مشکل ما که میگوئیم فرهنگ اهل البیت(ع) منزوی و فراموش شده در همین موضوع است که ارتباط نوری انسانها با آنها از جهت نظری و عملی روشن نیست وگرنه اکثر ما روایاتی از این سنخ را مطالعه میکنیم بدون آنکه راهی از مقام بر جان ما گشوده شود.
حضرت فرمودند: ما را در صلب آدم گذاشتند و ملائکه با نظر به آن نور بر آدم سجده کردند. چطور ملائکه توانستند آن نور را بشناسند، تا آن جا که در مقابل آن سجده کردند و ما از ارتباط آنچنانی با آن نور محرومیم؟ فکر کنید اگر ارتباط با امامان، ارتباط نوری باشد، چه پیش میآید؟ وقتی در حرمی از حرم امامان به خدمتشان مشرف میشوید احساس میکنید قلبتان آرامآرام آماده میشود تا در یک حالت نوری قرار گیرد و اگر کسی معارف خوبی از نحوهی بودن آنها در سینه داشته باشد و این احوالات را بشناسد، به نحو اَحسن از آن شرایط استفاده میکند، ولی در هر حال هرکس یک نحوه ارتباط نوری را درک میکند. آنهایی که قواعد نوری را بشناسند بهتر مورد استقبال قرار میگیرند و به قلبشان جهت میدهند. اینکه امامان(ع) توصیه میکنند نسبت به حقّ ما معرفت داشته باشید برای این است که در آن موقعی که آن انوار میآید آدم بفهمد معنی و جایگاه این حالات کجا است. همینطور که باید جایگاه و نقش و چگونگی ملائکه را بشناسیم. به فرمایش شهید مطهری«رحمةاللهعلیه» معرفت و اعتقاد به ملائکه باید جزء اصول دین باشد. میفرمایند این اصول دینی که ما فعلاً داریم در مقابل اشعریها و معتزلیها بوده است. میفرمایند: چه کسی گفته امر به معروف و نهی از منکر از فروع دین است، این چیزها را ابداً نمیشود پای قرآن و اسلام گذاشت که ایمان به ملائکه و امر به معروف جزء اصول دین نباشد. صریح قرآن است که «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ»(88) نیکی آن نیست که نظرها را به طرف مغرب و مشرق بیندازید و لکن نیکوکار کسی است که به خدا و آخرت و ملائکه و کتاب و پیامبران ایمان آورده باشد. یعنی اگر کسی نتوانست انوار ملائکه را کشف کند، وارد حوزهی ایمان نشده تا مسیر نوری خود را به سوی اسماء الهی بگشاید و این نشان میدهد ایمان به ملائکه از اصول دین است.
رسول خدا(ص) در رابطه با مقام افضلیت اهلالبیت(ع) از ملائکه، موضوع معراج خود را شاهد آوردند که «وَ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ مَثْنَی مَثْنَی وَ أَقَامَ مَثْنَی مَثْنَی ثُمَّ قَالَ لِی تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ أَتَقَدَّمُ عَلَیْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ عَلَی مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِینَ وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ فَصَلَّیْتُ بِهِمْ وَ لَا فَخْرَ» در آن هنگامی که من به آسمان عروج داده شدم جبرائیل اذان گفت، در حالی که دو به دو بودیم و اقامه گفت، در حالی که دو به دو بودیم. سپس گفت: جلو بیا ای محمد! پس گفتم: بر تو مقدم شوم؟(89) گفت: بله، زیرا خدای تبارک و تعالی انبیاءاش را بر همهی ملائکه برتری بخشیده و تو را برتری خاص بخشیده. پس بر آنها مقدم شدم و همراهشان نماز خواندم و البته این فخری نیست.