چطور شده که امروز اکثر مردم دنیا به شدت مضطربند با اینکه زن و شوهرها همواره در تلاشاند که آرامشی بهدست آورند و زندگی کنند؟ اخیراً پس از بحران مسکن در آمریکا یک مهندس با همسرش تصمیم گرفتند خود و سه فرزندشان را به قتل برسانند که در آینده خود و فرزندانشان با چنین اضطرابهایی بهسر نبرند و چنین کردند. چرا باید جامعه به جایی برسد که انسانها با اینهمه تلاش شبانهروزی امکان ادامهی زندگی نداشته باشند؟ نخبگان دنیا به آمریکا رفتند تا با تکیه بر استعداد و تلاششان یک زندگی خوبی داشته باشند و حالا با چنین بحرانی روبهرو شدهاند. جز این است که جهان امروز بعد از رنسانس راهی را انتخاب کرد که حاصل آن حتماً بیبرکتی و پوچی میشد؟ حضرت با توجه به چنین بحرانهایی میفرمایند: «وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِیمُ وَ الطَّرِیقُ الْمُسْتَقِیمُ» مائیم روش پایدار و مسیر مستقیم که انسان را از اضطرابها و بنبستها میرهاند. «مَنْ آمَنَ بِنَا آمَنَ بِاللَّهِ» هرکس به ما ایمان آورد به خدا ایمان آورده، چون از طریق آنها سنت الهی در امور بشر جاری میشود. «وَ مَنْ رَدَّ عَلَیْنَا رَدَّ عَلَی اللَّهِ» هرکس ما را رد کند و نپذیرد خدا را رد کرده، چون معتقد است خداوند برنامهی کاملی برای بشر ندارد و او را بدون یک مدیریت آسمانی رها کرده است. در این نوع اعتقاد، بشریت در واقع ربوبیت خدا را رد کرده است. در حالی که خداوند قرار گذاشته نظام هستی از طریق امامان معصومی که تمام ضوابط و قواعد و نوامیس هستی را میشناسند مدیریت شود. هنوز چاهی که علی(ع) در حاشیهی شهر مدینه حفر کردند با آب کافی موجود است به نام «میاه عَلیّ». چون حضرت رابطهی باطن و ظاهر را میشناختند. دنیای مدرن خواست با کشف قواعد تجربی بر طبیعت مسلط شود و لذا ظرائف عالمِ وجود را نتوانست ببیند و طبیعت را به بحرانهای موجود گرفتار کرد و نقش و تأثیر عالم معنا بر عالم ماده را از بین برد. درست است که قواعد علم مکانیک قدمهایی در جهت تسلط بر طبیعت برداشت اما نتوانست نقش عالم معنا بر زمین را ببیند و بر آن اساس برنامهریزی کند. در حالیکه در فیزیک جدید بحث بر سر آن است که روحیهی آزمایشکننده بر آنچه مورد آزمایش قرار میگیرد مؤثر است، چه رسد تأثیر عالم ملکوت بر عالم ماده. توجه به چنین نقشی بود که مؤمنین به همدیگر توصیه میکردند اگر میخواهید کارتان نتیجهبخش باشد ابتدا وضو بگیرید تا رابطهای روحانی بین انسان و طبیعت برقرار شود. با توجه به این امر در نظر بگیرید وقتی امام معصوم در صحنهی مناسبات جامعه فعّال باشد طبیعت چه مداراها که با بشریت نمیکند! در آن حال رابطهی بشر با طبیعت، خصمانه نیست تا در مقابل ما مقاومت کند و برکاتش را از ما دریغ دارد و ما مجبور شویم در مقابل آن به ابزارهای خشن متوسل شویم. تا زمانی که ندانیم مدیریت امام معصوم یعنی چه عملاً به نقش خدا در زندگی خود ایمان نداریم.
حضرت میفرمایند: «وَ مَنْ شَكَّ فِینَا شَكَّ فِی اللَّهِ» هرکس در ما و نقش الهی ما شک کند در واقع به خدا شک کرده «وَ مَنْ عَرَفَنَا عَرَفَ اللَّهَ» هرکس ما و نقش ما را در هدایت جامعه شناخت، خدا را شناخته که چگونه خداوند برای تعالی بشر امیرالمؤمنین(ع) را فرستاده است. بنا به فرمایش حضرت صادق(ع) سه روز بعد از دفن رسول خدا(ص) سلمان خطبهای خواند و در آن خطبه فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ سَلْمَانَ بِیَدِهِ لَوْ وَلَّیْتُمُوهَا عَلِیّاً لَأَكَلْتُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَقْدَامِكُمْ وَ لَوْ دَعَوْتُمُ الطَّیْرَ لَأَجَابَتْكُمْ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ لَوْ دَعَوْتُمُ الْحِیتَانَ مِنَ الْبِحَارِ لَأَتَتْكُمْ وَ لَمَا عَالَ وَلِیُّ اللَّهِ وَ لَا طَاشَ لَكُمْ سَهْمٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ وَ لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِی حُكْمِ اللَّهِ»(20) به خدایى كه جان سلمان در دست اوست سوگند! اگر على را پیشوا و والى خود ساخته بودید، هر آینه بركت و نعمت از آسمان و زمین اطراف شماها را فرا مىگرفت، تا آنجا كه پرندگان آسمان دعوت شما را اجابت مىكردند و ماهیهاى دریا خواسته شما را مىپذیرفتند و دیگر هیچ دوست و بنده خدایى فقیر نشده و هیچ سهم از فرائض الهى از بین نمىرفت و هیچ دو نفرى در حكم خدا اختلاف نمىكردند.
وقتی آدم بفهمد خدا از طریق وجود ائمه(ع) بزرگترین لطفها را به بشر کرده ارادتش به خدا بیشتر میشود و نظرش به حضرت حق شدیدتر میگردد و لذا رسول خدا(ص) در ادامه میفرمایند: «وَ مَنْ تَوَلَّی عَنَّا تَوَلَّی عَنِ اللَّهِ» و هرکس از ما روی بگرداند از خدا روی گردانده. «وَ مَنْ أَطَاعَنَا أَطَاعَ اللَّهَ» و هرکس ما را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است «وَ نَحْنُ الْوَسِیلَةُ إِلَی اللَّهِ» و مائیم وسیلهی سیر به سوی خدا. خدایی که جلوه نداشته باشد به عنوان حقیقتِ وجود، نمیتواند باشد. خدایی هم که جلوه دارد جلوهاش جز انسان کامل یعنی جان امام معصوم نخواهد بود، همانکه اولین مخلوق است و جامعترین کمالات را دارا است. اگر کسی بخواهد به خدا وصل بشود حتماً نیاز دارد از جلوهی کاملهی خداوند استفاده کند تا به خدا متصل شود، مثل اینکه اگر شما بخواهید با نور نزدیک به چراغ مرتبط گردید باید به نور وسطی نزدیک شوید. طرز تفکر وهابیها که میگویند بدون ائمه(ع) میتوان با خدا مرتبط بود یک فکر صددرصد انتزاعی و غیر علمی و خلاف عقل است. چون خدایی که کمال مطلق است به جهت حقیقت وجودیاش دارای تجلی است و اولین تجلی او عالیترین کمال را دارد و برای ارتباط با خدا لامحاله باید به عالیترین کمال نزدیک شد وگرنه هرگز ارتباطی با خدا واقع نمیشود و قربی صورت نمیگیرد. به همین جهت حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ الْوُصْلَةُ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ» مائیم که عامل اتصال انسانها به رضوان الهی هستیم. چون قلب آنها ظرف ارادهی خداوند است و هراندازه انسانها تابع دستورات امامان باشند تابع ارادهی الهی خواهند بود و به همان اندازه به رضوان الهی نزدیک میشوند، در نتیجه میفرمایند: «وَ لَنَا الْعِصْمَةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْهِدَایَةُ» و مصونیت از خطا و لغزش و خلافت و هدایت را خداوند به ما داد. تا وسیلهی مطمئنی در اختیار مردم گذاشته باشد. و خداوند به وسیلهی ما انوار خود را به بشر میرساند. «وَ فِینَا النُّبُوَّةُ وَ الْوَلَایَةُ وَ الْإِمَامَةُ» و نبوت و ولایت و امامت در بین ماست. «وَ نَحْنُ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَ بَابُ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ الْعِصْمَةِ وَ نَحْنُ كَلِمَةُ التَّقْوَی وَ الْمَثَلُ الْأَعْلَی وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی الَّتِی مَنْ تَمَسَّكَ بِهَا نَجَا» و معدن حکمت و باب رحمت و شجرهی عصمت مائیم. مائیم کلمهی تقوا و مَثَل اعلا و حجت عظمی و ریسمان مورد اعتمادی که هر کس بدان چنگ زد نجات یافت.
چنانچه ملاحظه فرمودید رسول خدا(ص) در این روایت؛ سرّیترین مقام خود و علی(ع) را بیان فرمودند و روشن کردند که چگونه حقیقت حضرت از نور خدا شروع شده و از جلال عظمت الهی مشتق گشته و به طوافِ حقیقت قدرت الهی روی آورده تا آنکه پس از هشتادهزار سال به جلال عظمت الهی متصل شده، سپس در چنین روحانیتی بر «الله» سجده کرد که حاصل آن تجلی نور علی(ع) شد، و حال نور رسول خدا(ص) به حقیقت نور عظمت محیط گشته و نور علی(ع) بر نور قدرت محیط شد و پس از چنین مراحلی که در عالم بالا واقع شد، عرش و لوح و سایر مخلوقات عالم ملکوت، خلق گردید. پس از طرح چنین مسئلهای باب مهمی را باز کردند و فرمودند: ما اولین و آخرین و سابقین و ... هستیم و تا آخر روایت خبر از جایگاه باطنی خود در عالم دادند تا چشمها و قلبها را به گوهر اصلی هستی یعنی اهلالبیت(ع) بیندازند. امیدوارم با توجه به مقدمهی روایت بتوانیم مقامهای بعدی را که حضرت فرمودند تصدیق کنیم که در آن صورت چشم دل خود را به حقایقی بزرگ که در جلوات مختلف ظهور کرده، انداختهایم و با نظر به اهلالبیت(ع) به «کلمةالله» و «وَجهالله» و «یمینالله» و «امناءالله» و «خزینهی وَحی الهی» و سایر صفاتی که در ادامهی روایت برشمردهاند، نظر کرده و راز مهمی را که با طرح این صفات با ما در میان میگذارند فهمیدهایم.
ایشان تأکید میفرمایند که ما متوجه شویم «طریق نجات» و «نهج قویم» و «طریق مستقیم» آنها هستند تا با جدّیت تمام نظرها را به آنها بیندازیم و بفهمیم چرا ایمان به آنها - به عنوان مظاهر اسماء الهی- ایمان به خدا است و انصراف از آنها، انصراف از خداوند است و آنها وسیلهی نیل به رضوان الهی هستند. این راز عجیبی است که اگر انسان کمی به خود بیاید متوجه میشود و لذا:
بیش از این گر شرح گویم زابلهی است
زانکه فهم آن ورای آگهی است
لاجرم کوتاه کردم من بیان
گر تو خواهی از درون خود بخوان
و چون رسول خدا(ص) میدانند همینکه جایگاه آسمانی خود و امامان(ع) را وصف کنند روح انسانها را آماده مینمایند تا به مقام نوری امامان (ع) نظر نمایند و راه اُنس با آن ذوات مقدس را بیابند، به زیباترین شکل به توصیف آن مقام پرداختند و در آخر فرمودند: «وَ نَحْنُ كَلِمَةُ التَّقْوَی وَ الْمَثَلُ الْأَعْلَی وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی الَّتِی مَنْ تَمَسَّكَ بِهَا نَجَا» ما کلمهی تقوا و مثل اعلا و حجت عظما و عروةالوثقایی هستیم که هرکس به آن چنگ زد نجات مییابد. به گفتهی حافظ:
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه در این نکته شک و ریب کند
شبان وادی اَیمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان خدمت شعیب کند
خدایا به حقیقت اهل البیت(ع) ما را به شعوری برسان که بفهمیم ارتباط با امامانِ معصوم یعنی چه و در آن راستا جایگاه انقلاب اسلامی و آیندهی آن را نیز درک کنیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»