برای جناب زیدبنشحّام سؤال است که با توجه به تفاوت حرکت حضرت سیدالشهدا(ع) با حرکت امام حسن مجتبی(ع) کدامیک از آن دو بزرگوار افضلاند؟ حضرت صادق(ع) برای این که نگاه او و سایر شیعیان را به ائمه(ع) تصحیح کنند اندیشه ها را متوجه حقیقت نوری و مقام قدسی آن ذوات مقدس مینمایند، زیرا اگر بتوان از این زاویه به امامان نظر کرد نهتنها چنین سؤالاتی برای انسان پیش نمیآید بلکه حرکات و گفتار ائمه(ع) برای ما معنی دیگری پیدا میکند. حضرت در جواب زید فرمودند: «إِنَّ فَضْلَ أَوَّلِنَا یَلْحَقُ بِفَضْلِ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا یَلْحَقُ بِفَضْلِ أَوَّلِنَا» یعنی اینطور نسبت به ما فکر نکن که کدامیک از دیگری افضل هستیم، متوجه باش آن کمالی که در اولین نفر از اهلالبیت(ع) ملاحظه میکنی، ملحق میشود به کمالی که در آخرین آنها مینگری و در واقع در هر حال با یک حقیقت روبهرویی که اولش به آخرش متصل و ملحق است و آخرش به اوّلش متصل و ملحق میباشد.
شاید این یکی از بهترین تعبیرهایی است که میتوان در مورد اهل البیت(ع) داشت، چون ذهنها را متوجه مقام قدسی آن ها میکند و قاعدهی مقام قدسی آنها را گوشزد مینماید که آن مقام در عین آن که ظهورات مختلفی دارد ولی همهی ظهورات به یک مقام متصل است و از آن مقام تجلی میکند و لذا کمالاتی که در اولین آنها ظهور کرده متصل است به کمالاتی که در آخرین آنها ظهور یافته و همهی آن کمالات به حقیقت آنها برمیگردد که یک حقیقت واحد است و این عالیترین معرفتی است که انسان ها میتوانند نسبت به آن چه در عالم جریان دارد پیدا کنند. در آن صورت است که در حرکات حضرت امام مجتبی(ع) همان نوری را مشاهده میکنید که در حرکات حضرت سیدالشهداء(ع) مشاهده نمودید، چون متوجهاید شخصیت آنها با یک حقیقت نوری که در شرایط مختلف ظهورات مختلف دارد متحد است. به این معنی در عین آنکه چند شخص هستند، یک شخصیت میباشند. از نظر شخصیت، حقیقتی از نور و معرفتاند که در مقابل مخاطبهای متفاوت و زمانهای مختلف، ظهور مناسبِ فهم مخاطب و ظرفیت زمانه را دارند. بر این اساس است که باید بر روی حرکات و گفتار امامان(ع) تدبّر کرد، زیرا در ظاهرِ حرکات و گفتارِ آنها باطنی نورانی نهفته است که با عبور از ظاهر و نظر به آن باطن، معنی گفتار و رفتار آنها بهتر روشن میشود و آن گفتار و رفتار، ما را به حقیقت بالاتری سیر میدهند و سیر از کثرت به سوی وحدت به عالیترین شکل در این امر انجام میگیرد، به گفتهی حافظ:
اینهمه عکس می و نقش نگارینکه نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
اگر انسان بتواند به این درجه از معرفت برسد که در نظام اَحسنِ الهی محال است یک حجت عالیهای به معنای واسطهی فیضِ خداوند نباشد و محال است آن واسطهی فیض ظهور نکند، موضوع ظهور آن حقیقت در جمال مختلف ائمه(ع) حلّ میشود. چون اولاً: همچنان که گذشت از حضرت «الله» که جامع همهی کمالات است، بدون واسطه، جز انسان کامل صادر نمیشود، ثانیاً: از آنجاییکه «پری رو تاب مسطوری ندارد» حتماً از مقام «واسطهی فیض» ظهوراتی در عالم داریم که آن ظهورات حجتهای خدا بر زمیناند. با توجه به این امر است که کمالات و حرکات و گفتار هر امامی، حرکات و گفتار و کمالات امامی دیگر محسوب میشود و هر کدام تمام کمالات را دارا هستند و در این صورت است که معنی نمیدهد بپرسیم کدام افضلاند، بلکه همانطور که حضرت در ادامهی روایت میفرمایند: «كُلٌّ لَهُ فَضْلٌ» برای هرکدام از آنها هر فضلی که لازم است موجود است. راوی میگوید: «قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَسِّعْ عَلَیَّ فِی الْجَوَابِ فَإِنِّی وَ اللَّهِ مَا سَأَلْتُكَ إِلَّا مُرْتَاداً» عرض کردم خداوند مرا فدای شما کند جواب را توسعه و شرح بیشتر بدهید زیرا من اصرار نمیکنم جز اینکه جویای فضل و منقبت شما هستم. چون متوجه بوده که میتواند از این طریق به معارف عالیهای از قواعد عالم غیب برسد، لذا حضرت هم از او میپذیرند و ظرایف گرانقدری از معارف را برای او باز میکنند و در ادامه میفرمایند: «نَحْنُ مِنْ شَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ بَرَأَنَا اللَّهُ مِنْ طِینَةٍ وَاحِدَةٍ فَضْلُنَا مِنَ اللَّهِ وَ عِلْمُنَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» ما از شجرهی طیبهای هستیم که خداوند همهی ما را از یک طینت و زمینهی واحد بهوجود آورد و فضل ما و علم ما همه از طرف خدا میباشد.