تربیت
Tarbiat.Org

امام و مقام تعلیم به ملائکه
اصغر طاهرزاده

چگونگی نظر به حضرت جبرائیل(ع)

همین قدر بدانید اسراری در موضوع بال‌داشتن جبرائیل و آتش‌گرفتن آن بال‌‌ها نهفته است که جای مطالعه دارد. با توجه به این‌که جبرائیل(ع) و بال‌های او همه نوراند، معنی صعود‌نکردنِ بیشتر او در رابطه با عدم جامعیت و عدم توحیدِ شدیدتر است. دائماً باید این نکته در ذهن عزیزان باشد تا بتوانند جایگاه معرفتی این نوع روایات را بفهمند. همین‌طور که اگر کسی متوجه اصالت وجود شد باید همیشه تشکیک وجود مدّ نظرش باشد و به ماهیات اصالت ندهد تا گرفتار صورت‌های متکثره و مستقل نشود. گاهی دیده می‌شود طرف ادعا دارد که معتقد به اصالت وجود است و دلایلی بر اثبات اصالت وجود نقل می‌کند اما در منظرش اصالت را به موجود یا ماهیت می‌دهد. یعنی دائماً وجود را در منظر خود به عنوان یک حقیقت مشکَکْ نمی‌بیند. از این مهم‌تر نظر به روایات نوری است، اگر کسی درست به روایات نوری ننگرد هرگز آن معارف قدسی، او را در خود راه نمی‌دهند. اگر نتوانیم جنبه‌ی نوری عالم را بنگریم و همین که گفتم جبرائیل، یک نور خاص و با یک جلوه خاص مدّ نظرمان نبود، هر چقدر هم در رابطه با جبرائیل بحث شود قلب انسان یک قدم هم جلو نمی‌رود تا بتواند چنین صفاتی مثل بال داشتن و سوختن بال را بر جبرائیل حمل کند.
عنایت داشته باشید که روایت مورد بحث، نوری به نام حضرت جبرائیل را با آن کمالات عجیب و غریب و چگونگی وجود او در عالم هستی، وصف می‌کند و خبر از قاعده‌ای در مورد آن می‌دهد که اگر از حد خود به اندازه‌ی یک بند انگشت جلوتر برود نفی می‌شود. آتش گرفتن بال جبرائیلی به معنی بیرون رفتن از عالم وجود است به طوری که دیگر هیچ حضوری نخواهد داشت و این غیر از فنایی است که عارف کامل بدان دست می‌یابد. در فنا منیت و انانیت از میان می‌رود و سالک به بقای الهی باقی می‌گردد و از وسعت بیکرانه‌ای برخوردار می‌شود، در حالی‌که در این‌جا حضرت جبرائیل(ع) از هیچ‌شدن خود خبر می‌دهد.
رسول خدا(ص) در گزارش سفر معراجی خود در ادامه می‌فرمایند: «فَزُخَّ بِی فِی النُّورِ زَخَّةً حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی حَیْثُ مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ عُلُوِّ مُلْكِهِ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْكَ رَبِّی وَ سَعْدَیْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَیْتَ فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ عَبْدِی وَ أَنَا رَبُّكَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَكَّلْ فَإِنَّكَ نُورِی فِی عِبَادِی وَ رَسُولِی إِلَی خَلْقِی وَ حُجَّتِی فِی بَرِیَّتِی لَكَ وَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ خَلَقْتُ جَنَّتِی وَ لِمَنْ خَالَفَكَ خَلَقْتُ نَارِی وَ لِأَوْصِیَائِكَ أَوْجَبْتُ كَرَامَتِی وَ لِشِیعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِی» پس آنچنان در نور انداخته شدم تا که رسیدم به آنچه خدا می‌خواست، از علوّ مُلک الهی. پس ندا شدم ای محمد! عرض کردم لبیک ای پروردگار من، متعالی و با برکت هستی! ندا شدم ای محمد! تو عبد من و من پروردگار تو هستم. مرا بندگی کن و بر من توکل نما. تو نور من در بین بندگانم و فرستاده‌ی من به سوی خلقم و حجت من در بین آن‌ها هستی. بهشت خود را برای کسانی خلق کردم که از تو پیروی کنند و آتش خود را برای کسانی خلق کردم که با تو مخالفت می‌ورزند و کرامت خویش را برای اوصیای تو بر خود واجب کردم و ثوابم را برای شیعیانشان بر خود واجب نمودم.
حقیقتاً الفاظِ عالم جسمانی برای گزارش حالات روحانی کافی نیست. راستی بر رسول خدا(ص) در آن عالمِ معراجی چه گذشته که تعبیر می‌کنند در نور انداخته شدم. عرفا برای اُنس با انوار ربانی که قلب‌ها آن‌ها را می‌چشند، تعبیر شراب را به کار می‌برند چون آن احوالات با هیچ لفظی از الفاظ معمولی توصیف نمی‌شوند. در مسیر اُنس با انوار عالی معنوی، یک مرتبه سالک در حالتی روحانی رها می‌شود که تنها توصیفی که می‌توان از آن کرد همان است که بگویند: در نور انداخته شدم. به لطف الهی در زیر بقعه‌ی مبارک حضرت اباعبدالله(ع) وارد حالتی می‌شوید که اولین خاصیتش آن است که از دست خود آزاد می‌گردید. رسول خدا(ص) می‌فرمایند: در نور به سوی علوّ مُلک الهی آن طور که خدا می‌خواست، رها شدم. معلوم است مشیت خاص الهی در آن حالت ظهور کرده و سیر به سوی علوّ ملک الهی برای آن حضرت رقم خورده. گفت:
تا دیده و دل خون نکنی پنجه سال

از قال تو را ره ننمایند به حال

گاهی به لطف الهی بعد از این‌که انسان مدتی خون دل خورد و نظر خود را از مظاهر دنیا به سوی پروردگار خود منصرف نمود و آن‌چه را دل می‌طلبید پیروی نکرد، یک مرتبه از قال به حال وارد می‌شود و روحانیتی نصیب او می‌گردد که قلب او علوّ حاکمیت پروردگارِ خود را احساس می‌کند و می‌فهمد معنی تجلی علو مُلک الهی در حرکت معراجی رسول خدا(ص) به چه معنی است، آری فقط می‌فهمد معنی سیر به سوی علوّ مُلک الهی یعنی چه وگرنه حالاتی که سالک در مسیر سلوک تجربه می‌کند با آن حالات معراجی قابل مقایسه نیست. رسول خدا(ص) حالات خود را به این جهت گزارش می‌دهند تا معلوم شود در مسیر شریعت محمدی(ص) راه تا کجا باز است. به فرمایش آیت الله جوادی ختم نبوت داریم ولی ختم ولایت و اُنس و قرب با حق که نداریم، پس راه قرب بسته نیست تا انسان نتواند ولیّ الله شود.