تربیت
Tarbiat.Org

امام و مقام تعلیم به ملائکه
اصغر طاهرزاده

جایگاه حقیقت محمدی(ص)

نبی اکرم(ص) در روایت مورد بحث معارف بلندمرتبه‌ای را طرح کردند مبنی بر این که همه‌ی انبیاء از ملائکه‌ی مقرب بالاترند و آن حضرت از همه‌ی انبیاء بالاترند. در این روایت خبر از حقیقت خود می‌دهند که مقامی است فوق مقام نفس ناطقه‌ی آن حضرت، نفس ناطقه‌ای که از مادر متولد شده و با عزرائیل قبض گردیده است. از مقامی خبر می‌دهند که امروز هم به همان حالت در عالم موجود است. بنده و جنابعالی هر چقدر در توصیف خودمان بگوئیم از موجود ناقصِ محدود سخن می‌گوئیم. ولی نبی الله وقتی از حقیقت خود سخن می‌گویند از کامل‌ترین مخلوق در هستی سخن به میان می‌آورند که اصطلاحاً به آن حقیقت محمّدیه(ص) می‌گویند. این مسئله را نباید با خودمان قیاس کنیم که گفت:
کار نیکان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر، شیر

حقیقت محمّدیه(ص) مقام خاصی است که توصیف موقعیت آن، توصیف یک حقیقت بزرگ است. اگر حضرت به حقیقت خود نظر بیندازند، به عالی‌ترین آیت الهی نظر انداخته‌اند ولی اگر ما به خودمان نظر کنیم به انسان محدودی نظر کرده‌ایم که نه آینده‌اش را می‌داند و نه به گذشته‌اش اعتمادی هست. هر اندازه انسان به خودش نگاه کند به سیاهی نگاه کرده است و هر اندازه به حقیقت نوری رسول خدا(ص) بنگرد به عالی‌ترین آیت الهی که محل و مجلای اسماء حسنای خداوند است، نظر کرده است. مشکل ما در فهم این نوع روایات این است که در نظر به اهل البیت(ع)، از نظر به جنبه‌ی حقیقت عالم هستی که یک جنبه‌ی حقانی است غفلت می‌کنیم. در صورتی که این نوع روایات موضوعِ وجودِ نوری آن ذوات مقدس را روشن می‌کند تا إن‌شاءالله آرام‌آرام بتوانیم از آن انوار بهره بگیریم و در عالَمی دیگر زندگی کنیم. مردمی که تشخیص نمی‌دهند حقیقتی هست فوق مخلوقات عادی، چگونه می‌خواهند از دیواره‌های تنگ عالم ماده خود را آزاد کنند؟ حقیقتی که مرز بین امکان و وجوب است و توجه به آن مقام موجب می‌شود تا انسان وارد معارف حقانی شود. مقام بین امکان و وجوب به این معنی است که آن مقام از یک جهت تجلی اسماء الهی است ـ که از شئونات عالم الوهیت است ـ و از جهت دیگر مخلوق‌است و ممکن الوجود می‌باشد. طرح این مباحث این نتیجه را می‌دهد که می توان به معارف و حقایق خاصی دست پیدا کرد که ائمه‌ی ما(ع) می‌خواهند معرفت به آن حقایق را در اختیار ما بگذارند تا با تأمل بر آن‌ها هزاران هزار دریچه‌ی علمی در مقابل ما گشوده ‌شود.
وقتی حضرت می‌فرمایند: «أَوَّل مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی» می‌فهمیم از آنجایی که اولین مخلوق حتماً باید تجلی اسم الله باشد و اسم الله جامع جمیع اسماء الهی است، پس اولین مخلوق جز انسان کامل نمی‌تواند باشد. او به جهت جامعیت اسماء در ذاتش، در همه‌ی عوالم هستی حاضر است، آن هم با حضوری انسانی، حضوری که در جمال انسانی زمینی می‌تواند محبین خود را که نحوه‌ای اتحاد با او پیدا می‌کنند، از تنگنای حجاب‌های عالم برهاند. وقتی الله جامع جمیع اسماء است - همان اسمائی که در دعای جوشن کبیر می‌خوانید- خلیفة الله، مظهر و مجلای آن اسماء و جلوه‌ی قابل اُنس با حضرت الله می‌باشد و رسول خدا(ص) در همین رابطه می‌فرمایند: «مَنْ رَآنِى فَقَدْ رَأَى الْحَقّ»(46) هرکس مرا بنگرد خدا را نگریسته است. ملاحظه می‌فرمائید اگر یک نکته از موضوعات عالم معنا روشن شد پشت سر هم معارفی دیگر برای انسان ظهور می‌کند. وقتی انسان کامل حامل اسماء الهی به جامعیت می‌باشد اگر مَلکی صورت کامله‌ی اسمی را طلب کند که حقیقت او را تشکیل می‌دهد، باید آن را در مقام خلیفةالله دنبال نماید و به خلیفةالله نظر کند. یعنی اگر مَلکی بخواهد خودش را به صورت کامل بیابد، باید در منظر اسم جامع که حقیقت محمّدیه است خود را بیابد. حضرت امام کاظم(ع) می‌فرماید: «مَا مِنْ مَلَكٍ یُهْبِطُهُ اللَّهُ فِی أَمْرٍ مِمَّا یَهْبِطُ لَهُ إِلَّا بَدَأَ بِالْإِمَامِ»(47) هیچ ملکی نیست که بخواهد هبوط کند و تجلی نماید مگر این که باید از امام شروع کند. مثلاً اگر ملکی که حقیقت او اسم علیم است بخواهد موجود شود و تجلی نماید باید آن نور را از امام بگیرد و از امام شروع کند، چون از اسم جامع الله، جز اسمی جامع که همان نور انسان کامل است جلوه نمی‌کند و پس از نزول و شروعِ سیرِ وحدت به سوی کثرت، امکان ظهور اسماء متکثره در جمال ملائکه فراهم می‌شود که قرآن در آن رابطه می‌فرماید: «یُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ»(48) خداوند ملائکه را به وسیله‌ی روح نازل کرد. از طرفی با توجه به آیه‌ی «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»(49) حقیقت انسان همان روح است که چون آن روح نازل شود روحِ افراد معمولی را تشکیل می‌دهد.(50) نتیجه‌ این‌که هر ملکی و هر انسانی حقیقت خود را از مقام حقیقت انسان یا امام می‌گیرد منتها یکی به جامعیت و دیگری به محدودیت در اسم خاص. مثل قوای نفس که از نفس تجلی می‌کنند، ملائکه از امام و پیامبر(ع) تجلی می‌نمایند، به این معنی که جبرائیل به نور محمدی(ص) جبرائیل می‌شود و در موقع وَحی بر حضرت محمد(ص) از مقام جامعیت اسماء الهی در موطن انسان کامل، به نور اسم علیم، بر نفس ناطقه‌ی حضرت محمد(ص) تجلی می‌کند و رابطه‌ی نوری بین حقیقت محمدی و نور جبرائیل و نفس ناطقه‌ی حضرت محمد(ص) برقرار می‌شود. دقت کنید و ببینید پیامبر خدا(ص) و یا امیرالمؤمنین(ع) در چه فضایی زندگی می‌کردند و از چه منظری همدیگر را می‌دیدند و با هم سخن می‌گفتند. چه صفایی در آن عالم برقرار است و چقدر خوب زندگی می‌کردند. زندگی مگر چیست؟ زندگی این است که بفهمیم فرش چه قیمت است و پرتقال چند است یا زندگی عبارت است از سیرکردن از بُعد روحی به عالم نور، تا آن‌جا که ملائکه در خدمت انسان درآیند و پنجره‌های نور را بر قلب انسان بگشایند؟
بنده امیدوارم با بحث‌هایی که در جلسه‌ی قبل شد توانسته باشم روشن کنم مُحب اهل البیت(ع) که نظرش به اسم جامع الله در جمال محمدی(ص) است، در کجا زندگی می‌کند و چرا ملائکه در خدمت چنین کسی هستند و چرا حاملان عرش برای ایمان آورندگان به ولایت اهل البیت(ع) استغفار می‌کنند و حجابِ بین او و اسماء الهی را رفع می‌نمایند تا بتواند به عالی‌ترین شکل با خداوند مأنوس گردد؟ خدا به حق خود اهل البیت(ع) نصیب ما بکند که فرشته‌ای بالی تکان بدهد تا در اثر آن، نور کبریایی حضرت رب العالمین بر قلب ما تجلی کند.
ایمان به ولایت انسان کامل، انسان را وارد دنیایی از شور و شعفِ بندگی می‌کند. آری ایمان به خدا، جای خودش ولی ایمان به ولایت ائمه(ع) زندگی را سراسر خدایی می‌کند و انسان‌هایی وارد زندگی ما می‌شوند که به نور اسم اعظم در تمام زوایای عالمِ وجود به صورت کامل و تمام حاضرند و در آن صورت تشریع مطابق تکوین می‌گردد. به ما گفته‌اند وقتی امام زمان(عج) ظهور کنند: «‌الحجر و الشّجر یقول: یا مؤمن تحتی كافر اقتله».(51) سنگ و درخت می‌گویند: ای مؤمن در زیر من کافری پنهان شده او را به قتل برسان. متأسفانه به جایگاه این نوع روایات خوب فکر نمی‌کنیم تا روشن شود که وقتی ولیّ الله ظهور کنند و حاکم شوند عالم تکوین در مسیر تشریع قرار می‌گیرد. حضرت می‌فرمایند اگر به چنین ولایتی ایمان داشته باشید و قلب شما آن را تصدیق کند ملائکه‌ی حامل عرش برای شما استغفار می‌کنند و حجاب‌های بین شما و حضرت الله برطرف می‌شود و از هر منظری که بنگرید به حقیقت عالم منتقل می‌شوید. همان‌طور که یک عارفِ متوسط با دیدن گُل به نور نبی الله منتقل می‌شود، زیرا این گل، نور جمال خداوند را گرفته است و از طریقِ زیبایی‌های خود جمال خدا را نشان می‌دهد. کاری که قلب مبارک نبی الله(ص) با گرفتن وَحی و رساندن آن به خلق، انجام می‌دهد. گل، شریعت نمی‌آورد ولی نبی الله است و حکایت از سنت نبوت دارد، چون خودی ندارد جز نمایش اسم جمال و اسم لطیفِ حضرت ربّ. وقتی حجاب‌های بین انسان و خداوند مرتفع شد، گل چیزی نخواهد بود جز نمایش زیبایی‌های عالم معنا و این با استغفار ملکوتیان برای انسان محقق می‌شود. اگر انسان یک قدم بیشتر جلو برود منتقل می‌شود به این‌که هرچه در این عالم هست مظهر اسم «الله» است، از آن طرف اهل البیت(ع) مظهر جامع اسماء الهی یعنی مظهر «الله» هستند و لذا می‌توان با دیدن هر آیتی از آیات الهی که در عالم هست به علی(ع) منتقل شد. در این فضا است که می‌بینید عالم به نور انسان‌های کامل ظهور دارد و در این رابطه وقتی به زیارت حضرت سید الشهداء(ع) می‌روید در آن فضای روحانی که به زیارت حضرت نایل شده‌اید عرضه می‌دارید: «وَ بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الْأَرْضُ ثِمَارَهَا وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ رِزْقَهَا»(52) به نور شما زمین، درخت‌ها و میوه‌های خود را می‌رویاند و به نور شما آسمان قطره‌ها و رزقش را نازل می‌کند. چون می‌بینید که چنین است این‌طور می‌گوئید. پس می‌توان با نظر به میوه‌ها و درختان منتقل به علت اصلی آن‌ها یعنی ائمه‌ی اطهار(ع) شد.