راز دستیابی به کرامت، نزدیکی به فرهنگ اهل البیت(ع) است. دوری از آنها آنچنان انسان را پست میکند که منجر به اعمال غیر قابل تصوری میشود که شما در اعمال معاویه و مروان بن حکم و امثال آنها مییابید. سفیر انگلستان در خاطراتش میگوید وقتی آتاتورک در بستر مرگ بود از او میخواهد ریاست جمهوری کشور ترکیه را که یک زمانی مرکز جهان اسلام بوده، به عهده بگیرد! ملاحظه کنید چقدر باید یک مسلمان بیهویت شود که هیچ ارزشی برای مردم کشور خود قائل نباشد. آیا این نمونهی عینی بیرونافتادن از کرامت نیست؟ امروزه در کشور عربستان دویست شاهزاده تمام امکانات کشور را چپاول میکنند و در عین تحقیر مردم، در مقابل غرب هیچ کرامتی برای خود قائل نیستند. چون نظرشان از سرچشمههای کرامت که اهلالبیت(ع) هستند، برداشته شده است. هرکس و هر جامعهای به اندازهای که به صاحبان اصلی کرامت متصل است از پستی و فرومایگی و حقارت و تحقیرِ همدیگر نجات مییابد. تا به صاحبان اصلی کرامت نزدیک نشویم معنی کرامت را نمیفهمیم. برای بنده سؤال بود که چگونه علامهی طباطبایی«رحمةاللهعلیه» اینچنین دقیق مسائل را میفهمند، بعد متوجه شدم که ایشان قرآن را میفهمد و طبق قرآن بقیهی مسائل را ارزیابی میکند، یعنی به چشمهی اندیشه چشم دوخته و بر آن اساس در سایر امور فکر میکردند.
روایت مورد بحث میفرماید: خداوند اهل البیت(ع) را در مقام کرامت خاص قرار داده است. پس اولاً: هرکس بخواهد به حقیقت دست یابد باید با اهل البیت(ع) مرتبط شود. ثانیاً: باید همین را انتظار داشت که افراد دونمایه چنین انسانهای کریمی را برنتابند و انواع تهمتها را به آنها بزنند تا حقارت خود را جبران کنند. در همین راستا استکبار جهانی با نظام اسلامی مقابله میکند و یا عوامل داخلی استکبار به صادقترین مسئولان نظام تهمت دروغ میزنند، اینها در واقع با کرامت انسانی سر جنگ دارند. اگر شما متوجه این قاعده باشید جایگاه بسیاری از تهمتهایی را که به ائمه(ع) و علماء بزرگ زدهاند میشناسید و بهراحتی ریشهی بسیاری از تهمتهایی را که رادیوهای بیگانه به مسئولان نظام اسلامی میزنند میفهمید. عمده آن است که متوجه باشیم انسانهای پست با کرامتها مقابله میکنند و برای مقابلهی خود صدها پوشش به وجود میآورند. ما نباید مشغول آن پوششها باشیم، باید ماوراء پوششها ریشهی مخالفتها را بشناسیم تا فریب آمارها و سندهای قلابی را نخوریم. هنر ما باید این باشد که کلیدهایی داشته باشیم که بتواند قفل فریبکاریهای انسانهای دونمایه را بگشاید. و آن چیزی نیست جز درک جنگ بین پستیها با کرامتها و به همین جهت ملاحظه میفرمائید مسئولان نظام اسلامی ماوراء تهمتها، با عزت تمام به کار خود ادامه میدهند، چون توانستهاند معنی کرامت را در خاندان پیامبر(ع) پیدا کنند و نه در آنجایی که استکبار القاء میکند. حضرت امام خمینی(رض) با نظر به صاحبان کرامت کار خود را ادامه دادند که اینچنین شرافتمندانه زندگی کردند و بزرگورانه رحلت نمودند، به طوری که دشمنان ایشان اقرار کردند او همهی جلالت و بزرگی را با خود به همراه داشت. و خودفروختگان استکبار به هنرمندان انتقاد داشتند که چرا در رحلت حضرت امام خمینی(رض) هنر خودشان را در نشاندادن جلالت و کرامت او صرف کردند، در حالیکه اگر هنرمند نتواند آن زیبایی بزرگ را به نمایش در آورد دیگر هنرمند نیست.
خداوند در بالاترین مرحلهی قرب بین خود و رسولش به او خبر میدهد: «وَ لِأَوْصِیَائِكَ أَوْجَبْتُ كَرَامَتِی» و کرامت خود را برای اوصیاء و جانشینان تو واجب کردم. «وَ لِشِیعَتِهِمْ أَوْجَبْتُ ثَوَابِی» و ثواب خود را برای شیعیان آنها واجب نمودم، چون شیعیان توانستهاند راه قرب الهی را - که همان اهلالبیت(ع) باشند- به خوبی بیابند. رسول خدا(ص) میفرمایند: عرض کردم: «یَا رَبِّ وَ مَنْ أَوْصِیَائِی» اوصیای من چه کسانی هستند؟ «فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ أَوْصِیَاؤُكَ الْمَكْتُوبُونَ عَلَی سَاقِ عَرْشِی» ندا آمد ای محمد! اوصیای تو بر ساق عرش من نوشته شده است. «فَنَظَرْتُ وَ أَنَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ إِلَی سَاقِ الْعَرْشِ» پس در حالیکه در محضر پروردگارم بودم به ساق عرش نظر کردم «فَرَأَیْتُ اثْنَیْ عَشَرَ نُوراً فِی كُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ عَلَیْهِ اسْمُ وَصِیٍّ مِنْ أَوْصِیَائِی أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمْ مَهْدِیُّ أُمَّتِی» دوازده نور دیدم که در هر نوری سطر سبزی بود بر روی آن اسم جانشینی از جانشینانم قرار داشت، اوّلِ آنها علی بن ابی طالب و آخر آنها مهدی امتم بود.
رؤیت سطر سبز در آن عالم مثل این است که شما در قلبتان سطر سبز عشق به حسین(ع) را میبینید. اولاً: سطری است از جنس نور و نه یک نقطهی نورانی، چون یک فرهنگ است که ظلمات را میشکافد و به همین جهت به صورت سطر ظاهر شده است. ثانیاً: سبز است که صورت حکایت از پایداری و طراوت آن فرهنگ میکند. محبت به حسین(ع) سبز است و همواره باقی است، چون از حیات واقعی برخوردار است. هرگز ممکن نیست بعد از هزار سال گفته شود عشق به حسین(ع) از قلب مردم رفت و شامل مرور زمان شد. نبی اکرم(ص) با دیدن آن سطورِ نوریِ سبز رنگ از مژدهای بزرگی خبردار شدند، یعنی ای یزید اگر زیر سم اسبها حسین من را تکه تکه هم کنی، حسین من میماند. خود حضرت امام حسین(ع) براساس همین قاعده است که به دشمنان خود خبر میدهند: «ثُمَّ ایْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَیْثِ مَا یُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ»(123) به خدا سوگند که به شما مهلتی بیش از زمان سوار و پیادهشدن یک سوارکار ندهند، تا آن که آسیاب زمان شما را در زیر چرخش خُرد کند. و به حضرت زینب( خبر میدهند که شما با عزت به شهر خود برمیگردید. حادثهی کربلا در ظاهر چیز دیگری را نشان میداد ولی حقیقت موضوع در عالم غیب با خط سبزی که داشت چیز دیگری بود.
معلوم است که رسول خدا(ص) با روبهروشدن با چنین صحنهای به شعف بیایند که خط توحیدی حضرت، سراسر تاریخ آینده را با طراوتِ تمام تغذیه میکند و لذا میفرمایند: «فَقُلْتُ یَا رَبِّ هَؤُلَاءِ أَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی؟» پرسیدم که ای پروردگار من، اینها بعد از من اوصیای من میباشند؟ که حکایت از عظمت موضوع میکند و این که رسول خدا(ص) از عظمت موضوع حیرت کردهاند. «فَنُودِیتُ یَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِیَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ أَصْفِیَائِی وَ حُجَجِی بَعْدَكَ عَلَی بَرِیَّتِی وَ هُمْ أَوْصِیَاؤُكَ وَ خُلَفَاؤُكَ وَ خَیْرُ خَلْقِی بَعْدَكَ» پس ندا آمد که ای محمد! آنها اولیای من و برگزیدگان و حجت من بعد از تو بر مخلوقاتم هستند و آنها جانشینان و خلفای تواند و بهترین مخلوقات من بعد از تو میباشند. خداوند با آوردن چنین تعبیراتی یگانگی بین خود و رسول خود را نمایان فرمود که چگونه اهل البیت(ع) در عین آنکه جانشینان رسول خدا(ص) هستند، خلفای الهی نیز میباشند. ولذا در ادامه فرمود: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُظْهِرَنَّ بِهِمْ دِینِی» به عزت و جلالم سوگند که دینم را با اینها پشتیبانی میکنم «وَ لَأُعْلِیَنَّ بِهِمْ كَلِمَتِی» و کلمه و سنت خود را از طریق آنها مینمایانم. که خبر از حضور و غلبهی فرهنگ اهل البیت(ع) در آیندهی تاریخ دارد.