رسول خدا(ص) بعد از نکات فوق نتیجه میگیرند: «فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَی مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ» پس ملائکه از طریق ما به معرفتِ توحید الهی و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید خداوند هدایت شدند. توجه داشته باشید در این فراز بر نکتهی ظریفی تأکید دارند. عنایت دارید که سیر انسان باید یک قاعدهای داشته باشد تا همواره کثرت را به وحدت سیر بدهد. ولی اینکه انسان بتواند کثرت را در عین وحدت بنگرد و در نظر به کثرات به حقیقت یگانهای که در هستی جاری است منتقل شود، یک شعور متعالی است. جامعهی پریشان و تمدنِ ویران، تمدن و جامعهای است که کثرتها را مستقل بنگرد. اگر کسی نتواند کثرتها را به وحدت رجوع دهد از توحید بهرهای نبرده است. همینطور که شما تمام وجودها را به خدا برمیگردانید، باید بتوانید تمام کمالات را هم به الله رجوع دهید. در چنین شرایطی تمام کمالاتِ ظاهر شده از خدا را باید به مظهری که مظهر جامع اسماء الهی است ارجاع دهید، و امام، مظهر اسم «الله» است پس هر اسمی به امام برمیگردد.
اگر انسان نتواند هر کثرتی را به وحدت برگرداند، گرفتار شرک شده است و نتوانسته موضوعات را به سوی مبانیشان سیر دهد. همینطور که فرهنگ غرب هیچ چیزی را به حق بر نمیگرداند و نمیتواند دارو را به شافی وصل نماید. در حالی که خدای شافی، در بستر شفای خودش، وسایلی قرار داده است، اگر کسی به نور شافی از این بستر استفاده کند شفای حقیقی پیدا میکند وگرنه، در صورتی هم که به سلامتی دست یابد مغرور میشود. وقتی نظر به خدا بود و خدا وارد زندگی شد سلامتیهای به دست آمده به همراه خود مصیبت بهبار نمیآورند. شکستهبندهای قدیم چون خدا را همهکاره میدانستند در عین اینکه سختترین شکستگیها را جا میانداختند، یا پولی نمیگرفتند یا خیلی مختصر، هرچه مردم میدادند میپذیرفتند. ولی از آن وقتی که برای شفای خود، امیدمان به پزشکان جدید افتاد اگر هم ما را درمان کنند، سلامتی که از طریق آنها به ما برسد با خانهخرابی همراه است، چون به نور شافی کارها انجام نمیشود. وقتی روحِ ارتباط با وحدت از بین رفت، کثرت به خودی خود هدف میشود. وقتی کثرت، هدف شد پزشکِ کثرتزده به بیمار میگوید اگر این مقدار پول ندهی عمل را انجام نمیدهم و با این روش همه چیز به هم میریزد. چون رابطهی کثرت از وحدت منقطع شد. میگویند شریعت الهی چه نفعی دارد؟ شریعت الهی موجب میشود که شما حریص نشوید.
همین طور که اگر ما وجود هر چیزی را به خدا نسبت ندهیم مشرک هستیم و بدون مبنا به امور نگاه میکنیم، همین طور اگر با مظهر اسم جامع الله ارتباط برقرار نکنیم مشرک خواهیم بود و به انواع بحرانها گرفتار میشویم. مظهر اسم جامع الله، مقام «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ» است، یعنی نبی اکرم و اهل البیت(ع). هرکس بخواهد خدا را تسبیح و تمجید و تهلیل کند اگر از منظر مظهر جامع اسماء الهی به خدا ننگرد با خدای جامع مرتبط نیست. اگر بخواهید خدا را تمجید و تهلیل کنید باید «الله» را که مقام جامعیت است بنگرید و آن ممکن نیست مگر از طریق مظاهر الله تا با «لا اله الا الله» گفتن، «الله» را یگانه ببینید. ملائکه یاد گرفتند که باید با نور اهل البیت(ع) که مظهر اسم جامع الهیاند، تهلیل کنند.
تهلیل ملائکه به تهلیل اهل البیت(ع)، تهلیل خواهد شد، چون وقتی اهل البیت(ع) خدا را تهلیل کنند با قلبی که حامل همهی اسماء الهی است، تهلیل کردهاند و «لا اله الا الله» گفتهاند یعنی به تهلیل محمدی(ص) تهلیل کردهاند. این است معنی این که رسول خدا(ص) میفرمایند: «فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَی مَعْرِفَةِ تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ» ملائکه از طریق ما به معرفت توحید «الله» و تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید حضرت «الله» هدایت شدند. میفرماید: «بِنا» یعنی به نور ما معرفت حضرت «الله» برای ملائکه ممکن شد، چون باید از منظر انسان کامل که جامع همهی اسماء الهی است آن معرفت را به دست آورند، مثل آن که یک آیه را باید در همهی سوره و هر سوره را در همهی قرآن ببینید تا آن آیه را درست دیده باشید. اگر هر اسمی در حقیقت اسم جامع دیده شود میتوان گفت: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ»(66) یعنی «الله» است که تنها رزاق است. در منظر اسم الله، رزاق را مینگرید. یا میگوئید: «هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ»(67) یعنی او که «الله» است و جامع همهی اسماء الهی است، عزیز و حکیم است. عزیز و حکیم دو اسم از اسماء الهی است که در حقیقتِ اسم «الله» معنی و ظهور دارند. یا میگوئید: «وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»(68) و او که الله است، یگانهی عالم است و جز او معبودی نیست. در تمام این آیات نظر به «الله» است و از منظر اسم «الله» به بقیهی اسماء نظر میشود تا در هر صورت «الله» دیده شود منتها به جلوهی اسم رزّاق یا عزیز یا حکیم.
تسبیح الهی یعنی تسبیحی که آن تسبیح، تسبیح انسان کامل است، در آن صورت تسبیح ما تسبیح «الله» میباشد. تا الله را نشناسیم حمد «الله» را نمیشناسیم. الله را کسی میشناسد که قلبش محل تجلی نور الله باشد، یعنی تمام اسماء الهی در قلبش به صورت جامع و یگانه مستقر باشند.
هنرمندان قدیم هنر خود را از عالم قدس به دست میآوردند. امروزه این کاسه و کوزههایی که در موزهها میبینید، وسایل زندگی مردم قدیم بوده است. ولی چون با دلی که نظر به عالم غیب داشته، ساخته میشده، زیبایی و هماهنگی خاصی دارند. آنها جلوات نور غیبی را در کارشان اِعمال میکردند و آن کاسه و کوزهها را میساختند و به همین جهت یک نحوه جامعیت یا هماهنگی در آن مییابید. عالم ماده هر چیزش چیزی هست و چیزها نیست. این چوب، آب نیست. آن سنگ، گوشت نیست. در حالی که عالم غیب اینطور نیست، هر چیزش همه چیز است. مثل نفس ناطقهی انسان که هم گوینده است و هم شنونده و هم بیننده و هم فکر میکند و هم عقل دارد. حال اگر کسی برای ساختن چیزی از عالم غیب الهام بگیرد چیزی که میسازد یک نحوه جامعیت در آن هست و با نظر کردن به آن شیئ، انسان به صورت غیبیِ آن شیئ منتقل میشود، مثل دریا که انسان را به شکوهی خاص منتقل مینماید، چون به تدبیر الهی ساخته شده است. هنرمندان گذشته هنرمند صِرف نبودند، آدمهای متدینی بودند که زندگی زیبایی داشتند و سعی میکردند با زیباییهای عالم معنا مرتبط باشند و آن زیباییها را صورت خارجی بدهند، و لذا خودشان هم که آثار خود را میدیدند به نور باطنی آن آثار منتقل میشدند. ما هم که نگاه میکردیم به همان نور منتقل میشدیم. برای همین یک کوزهگر بعد از سی سال کوزهاش را که میساخت و به آن نگاه میکرد، به سی سال معاشقه با عالم غیب نگاه میکرد و خودش بیشتر از بقیه از اثر خود لذت میبرد و گله هم نمیکرد چرا بقیه به آثار او توجهی ندارند و منتظر بازنشستهشدن هم نبود. در آن نوع زندگیها بازنشستگی معنی نمیداد، چون زندگیها با عالم قدس مرتبط بود.
عرض بنده این است که چون هنر، یک نحوه ارتباط هنرمند با عالم غیب بوده، آثار هنری نیز جامعیت داشته است و لذا وقتی به آن نگاه میکردید همهی غیب را میدیدید. هر چند آن اثرِ هنری، کوزه باشد. در حالی که در فضای فرهنگ مدرنیته نظر هنرمند به نظر مردم متصل است و این که چه موقع مردم کار او را میپسندند، او به باطن عالم، نظر ندارد. این یک نوع گرفتارشدن در اهواء سرگردان و میلهای پراکندهی مردم است. در فضای توحیدی اگر به کوزه هم نظر کنید به یک حقیقت جامعِ معنوی منتقل میشوید. عین برخوردی که با گُل دارید. در فضای توحیدی گاهی متوجه نیستید که این گل، شما را به یک حقیقت جامع معنوی منتقل میکند، ولی با اینهمه، از تماشای آن احساس آرامش میکنید چون دارای کمالات جامع عالم غیب است و شما را به آن جامعیت منتقل می کند. با همین دید ملائکه تهلیل میکنند اما به نور جامع محمدی(ص). رسول خدا(ص) برای روشن کردن این حقیقت فرمودند: «فَبِنَا اهْتَدوا» پس به ما و از منظر ما به معرفت الهی و تسبیح و تهلیل الهی دست یافتند.
خدایا به حقیقت اهل البیت(ع) به ما کمک کن تا از مسیر نورانیِ این خانواده به توحید تو نایل آییم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»