تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

ای نوح! چرا بی سر و پاها گرد تو را گرفته اند؟

قرآن بعد از پایان ماجرای ابراهیم و گفتگوهایش با قوم گمراه سخن از قوم نوح به عنوان یک ماجرای آموزنده دیگر به میان می آورد، و لجاجت و سرسختی و بی شرمی آنها را با عاقبت دردناکشان ضمن چند آیه بازگو می کند.

نخست می گوید: قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند (کذبت قوم نوح المرسلین).**مونث بودن (کذبت) به خاطر این است که قوم به معنی (جماعت) است و جماعت تانیت لفظی دارد بعضی نیز گفته اند (قوم) ذاتا کلمه مونث است زیرا در مصغر آن (قویمة) گفته می شود(اولی را طبرسی در مجمع البیان و دومی را فخر رازی در تفسیرش بیان کرده است) ولی آلوسی در روح المعانی می گوید: لفظ قوم هم به صورت مذکر هم به صورت مونث استعمال می شود***

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 280@@@

معلوم است که قوم نوح تنها نوح را تکذیب کردند اما از آنجا که دعوت همه پیامبران از نظر اصول یکی بود، تکذیب نوح تکذیب همه رسولان محسوب می شد، و لذا می فرماید قوم نوح مرسلین را تکذیب کردند.

این احتمال نیز وجود دارد که اصولا قوم نوح، منکر همه ادیان و مذاهب بودند و تمام پیامبران الهی را چه قبل از ظهور نوح و چه بعد از ظهورش تکذیب می کردند.

سپس به این فراز از زندگی او که شبیه فرازهائی است که در گذشته از ابراهیم و موسی نقل شد اشاره کرده می گوید: به خاطر بیاور هنگامی که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پرهیزگاری پیشه نمی کنید (اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون).

تعبیر به برادر تعبیری است که نهایت پیوند محبت آمیز را بر اساس مساوات و برابری مشخص می کند، یعنی نوح بی آنکه بخواهد تفوقی بر آنان بجوید با نهایت صفا و صمیمیت آنها را دعوت به پرهیزکاری کرد.

تعبیر به اخوت و برادری که نه تنها در مورد نوح بلکه درباره بسیاری دیگر از پیامبران (مانند هود و صالح و لوط) آمده است به همه رهبران راه حق الهام می بخشد که باید در دعوت خود نهایت محبت و صمیمیت توأ م با دوری از هر گونه تفوق طلبی را رعایت کنند، تا دلهای رمیده جذب آئین حق گردد، و هیچ سنگینی احساس نکنند.

پس از دعوت به تقوی که خمیر مایه هر گونه هدایت و نجات است اضافه می کند من برای شما فرستاده امینی هستم (انی لکم رسول امین).

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 281@@@

از خدا بترسید و تقوا پیشه کنید و مرا اطاعت نمائید که اطاعت من اطاعت خدا است (فاتقوا الله و اطیعون).

این تعبیر نشان می دهد که نوح (علیه السلام) سابقه ممتدی از امانت در میان قوم خود داشت و او را با این صفت والا می شناختند لذا می گوید: به همین دلیل من در ادای رسالت الهی امینم و خیانتی از من نخواهید دید.

مقدم داشتن تقوا بر اطاعت به خاطر این است که تا ایمان و اعتقادی نسبت به الله و ترس از او در میان نباشد، اطاعت از فرمان پیامبرش صورت نخواهد گرفت.

دگر بار نوح به دلیل دیگری بر حقانیت خود، تمسک می جوید، دلیلی که زبان بهانه جویان را کوتاه می سازد، می گوید: من از شما در برابر این دعوتم مزدی نمی طلبم (و ما اسئلکم علیه من اجر).

اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است (ان اجری الا علی رب العالمین).

روشن است انگیزه های الهی معمولا دلیل بر صداقت مدعی نبوت است، در حالی که انگیزه های مادی به خوبی نشان می دهد که هدف سودجوئی است، مخصوصا اعراب آن عصر با این مساله در مورد کاهنان و افرادی شبیه آنان آشنا بودند.

باز به دنبال این جمله همان جمله ای را می گوید که بعد از تاکید بر رسالت و امانت خویش بیان کرده بود، می گوید: از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید (فاتقوا الله و اطیعون).

اما مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامی که راههای بهانه جوئی را به روی خود مسدود دیدند، به این مساله چسبیدند و گفتند که آیا ما به تو

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 282@@@

ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟ (قالوا ا نؤ من لک و اتبعک الارذلون).

ارزش یک پیشوا را باید از پیروانش شناخت، و به اصطلاح امامزاده را از زوارش می شناسند، ما وقتی به پیروان تو نگاه می کنیم مشتی بی سر و پا گمنام و فقیر، تهیدست و پا برهنه که کسبهای ضعیف و ناچیزی دارند اطرافت را گرفته اند با این حال چگونه انتظار داری ثروتمندان سرشناس و اشراف با نام و نشان سر تسلیم بر آستان تو بسایند؟!

اصلا هرگز آب ما با این جمعیت در یک جو نمی رود، ما هیچگاه بر سر یک سفره ننشسته ایم و در زیر یک سقف اجتماع نکرده ایم، چه انتظار نا معقولی داری؟.

درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت ولی اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گرانقیمت قرار داده بودند، و از پاکی و تقوا و حق جوئی و صفات عالی انسانیت که در طبقات کم درآمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.

روح طبقاتی در بدترین اشکالش بر فکر آنها حاکم بود به همین دلیل طبقه تهیدست را اراذل می شمردند! (اراذل جمع ارذل - بر وزن اهرم - و آن نیز جمع رذل به معنی پست و حقیر است) و اتفاقا آنها اگر از زندان جامعه طبقاتی بیرون می آمدند به خوبی می توانستند درک کنند که ایمان این گروه خود بهترین دلیل بر حقانیت و اصالت دعوت این پیامبر است.

ولی نوح آنها را در اینجا فورا خلع سلاح کرد و گفت: وظیفه من دعوت همگان به سوی حق و اصلاح جامعه است، من چه می دانم آنها چه کاری داشته اند؟!

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 283@@@

(قال و ما علمی بما کانوا یعملون).

گذشته آنها هر چه بوده گذشته، مهم امروز است که دعوت رهبر الهی را لبیک گفته اند و در مقام خودسازی برآمده و قلب و دل خود را در اختیار حق گذاشته اند.

اگر آنها در گذشته کار خوب یا بدی کرده اند حسابشان بر پروردگار من است اگر شما می فهمیدید و درک و تشخیص می داشتید (ان حسابهم الا علی ربی لو تشعرون).

از این سخن ضمنا استفاده می شود که آنها می خواستند علاوه بر مساله تهیدستی این گروه از مؤمنان را به سوء سابقه اخلاقی و عملی متهم سازند، در حالی که معمولا فساد و آلودگی در طبقات مرفه به درجات بیشتر است، آنها هستند که همه رقم وسائل فساد در اختیار دارند و مست مقام و مالند و کمتر خدا را بنده اند!

ولی نوح بی آنکه در این مساله با آنها گلاویز شود، می گوید من از آنها چیز بدی سراغ ندارم و اگر هم چنین باشد که شما می گوئید حسابشان با خدا است!

آنچه وظیفه من است این است که من پر و بال خود را برای همه حقجویان بگشایم من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم کرد (و ما انا بطارد المؤمنین)

این جمله در حقیقت پاسخ به درخواست ضمنی این ثروتمندان مغرور است که از نوح خواسته بودند این گروه را از خود براند و طرد کند، تا نزد او حاضر شوند!

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 284@@@

تنها وظیفه من این است که من مردم را انذار کنم من فقط بیم دهنده آشکاری هستم (ان انا الا نذیر مبین).

هر کس این هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقیم، بازگردد پیرو من است، هر که باشد و در هر وضع مادی و شرائط اجتماعی.

قابل توجه اینکه این ایراد را نه تنها بر نوح (علیه السلام) گرفتند که نخستین پیامبران اولواالعزم است به پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) نیز که خاتم انبیاء است و همچنین به سایر پیامبران نیز گرفتند، آنها با عینک سیاهی که بر چشم داشتند منظره این سپید جامگان را تاریک می دیدند و همواره خواهان طرد و رد آنها بودند، و اصلا خدا و پیامبرانی را که چنین بندگان و پیروانی داشته باشند نمی پسندیدند!

اما قرآن چه زیبا در سوره کهف به پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) می فرماید: و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا: با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند، و تنها ذات او را می طلبند، هرگز چشمهای خود را به خاطر زینتهای دنیا از آنها برمگیر، و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساخته ایم اطاعت مکن، همانها که پیروی هوای نفس کرده اند و کارهایشان افراطی است.

و حتی این ایراد را به رهبران راه حق در عصر و زمان ما نیز می کنند که بیشترین رقم طرفداران شما را مستضعفین و پابرهنه ها تشکیل می دهند.

آنها می خواهند با این سخن عیبی بگذارند در حالی که ناآگاهانه مدح و تمجید می کنند و اصالت مکتب را امضا می نمایند.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 285@@@