تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

2 - مرگ و حیات در منطق قرآن

بسیاری از الفاظ با بینشهای متفاوت معانی گوناگونی را می بخشد از جمله لفظ حیات و مرگ است که در بینش مادی تنها به معنی حیات و مرگ فیزیولوژیکی است یعنی هنگامی که قلب کار می کند و خون به اعضاء می رسد و حس و حرکت و جذب و دفعی در بدن انسان است زنده است، اما هنگامی که این حرکات خاموش شد دلیل بر مرگ قطعی است که با یک آزمایش دقیق در چند لحظه می توان آن را دریافت.

اما از دیدگاه قرآن افراد بسیاری هستند که از نظر فیزیولوژیکی زنده اند

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 543@@@

ولی در شمار مردگانند، همچون کسانی که در آیات فوق به آنها اشاره شد و به عکس کسانی هستند که ظاهرا مرده اند اما زندگان جاویدند همانند شهیدان.

علت این برداشت متفاوت به خاطر آن است که اسلام علاوه بر اینکه معیار حیات و شخصیت انسان را در ارزشهای روحانی او می شمرد مساله وجود و عدم تاثیر و فایده را معیاری برای وجود و عدم حیات می شناسد.

کسی که ظاهرا زنده است اما آنچنان در شهوات فرو رفته که نه ناله مظلومی را می شنود، نه صدای منادی حق را، نه چهره بینوائی را می بیند و نه آثار عظمت پروردگار در صحنه آفرینش را، و نه حتی یک لحظه به آینده و گذشته خویش می اندیشد، چنین کسی در منطق قرآن مرده است، اما کسانی که بعد از مرگ آثارشان، جهانی را فرا گرفته و افکار و خط و راهشان، رهبر و راهنما و الگو و اسوه است چنین کسانی زنده جاویدانند.**درباره (مرگ و حیات معنوی) بحث مشروح دیگری ذیل آیه 24 سوره انفال (جلد 7 صفحه 126) داشته ایم***

از همه اینها گذشته طبق مدارک بسیاری که در دست داریم اسلام قائل به حیات برزخی انسانها است. عجب اینکه جمعی از وهابیین بی اطلاع اصرار دارند که هر گونه حیات و علم و آگاهی را حتی از پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بعد از وفات نفی کنند، و یکی از دلائل آنها برای نفی توسل همین است، می گویند: او مرده است و از مرده کاری ساخته نیست و عجبتر اینکه از آیات مورد بحث نیز برای این منظور کمک می گیرند!

در حالی که بعضی دیگر از آنها تصریح کرده اند که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بعد از وفاتش دارای یکنوع حیات برزخی است، حیاتی برتر از حیات شهدا که در قرآن تصریح به آن شده است، و حتی گفته اند سلام کسانی را که به او سلام می دهند می شنود.**رساله دوم از رسائل (الهدیه السنیه) (از محمد بن عبدالوهاب) صفحه 41***

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 544@@@

روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل سنت، در این زمینه آمده است که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) (و امامان) سخن کسانی را که بر آنها از دور و نزدیک سلام می دهند می شنوند، و به آنها پاسخ می گویند، و حتی اعمال امت را بر آنها عرضه می دارند.**برای توضیح بیشتر به کتاب (کشف الارتیاب) نوشته سید محسن امین عاملی صفحه 109 مراجعه فرمائید***

در حدیثی که در صحیح بخاری در مورد داستان جنگ بدر آمده چنین می خوانیم: بعد از شکست کفار و پایان گرفتن جنگ، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) با جمعی از یارانش به کنار چاهی آمد که اجساد کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، و آنها را با نامهایشان صدا زد و گفت: آیا بهتر نبود که شما اطاعت خدا و پیامبرش را می کردید؟ ما آنچه را خدا وعده داده بود یافتیم، آیا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود یافتید؟!

در اینجا عمر گفت: ای رسولخدا! تو با اجسادی سخن می گوئی که روح ندارند، رسول الله فرمود: و الذی نفس محمد بیده ما انتم باسمع لما اقول منهم: سوگند به کسی که جان محمد در دست او است، شما نسبت به آنچه می گویم از آنها شنواتر نیستید.**صحیح بخاری ج 5 صفحه 97 (باب قتل ابوجهل) ***

در سرگذشت جنگ جمل می خوانیم که بعد از شکست اصحاب جمل، علی (علیه السلام) در میان کشتگان عبور می کرد به کشته کعب بن سور قاضی بصره رسید فرمود او را بنشانید او را نشاندند، فرمود: وای بر تو ای کعب! علم و دانش داشتی اما برای تو سودی نداشت و شیطان تو را گمراه کرد و به آتش دوزخ فرستاد**شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 1 صفحه 248***

در نهج البلاغه نیز می خوانیم به هنگامی که علی (علیه السلام) از صفین باز می گشت

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 545@@@

در کنار قبرستانی که پشت دیوار شهر کوفه قرار داشت رسید، آنها را مخاطب ساخته، سخنانی در ناپایداری دنیا به آنها گفت، سپس فرمود: این خبری است که نزد ما است، نزد شما چه خبر؟ بعد افزود: اما لو اذن لهم فی الکلام لاخبروکم ان خیر الزاد التقوی: اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود به شما خبر می دهند که بهترین زاد و توشه آخرت تقوی است.

این خود دلیل بر آن است که آنها سخنان را می شنوند و قادر بر پاسخ گوئی هستند اما اجازه ندارند.**نهج البلاغه کلمات قصار جمله 130***

همه این تعبیرات اشاره به حیات برزخی انسانها است.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 546@@@