تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

من چنین خدائی را پرستش می کنم:

چنانکه در آغاز این سوره گفتیم خداوند شرح حال هفت تن از پیامبران بزرگ و مبارزات آنها را برای هدایت اقوام گمراه بازگو کرده، تا هم مایه

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 253@@@

تسلی خاطر پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) و مؤمنان اندک در آن ایام باشد، و هم هشداری به همه دشمنان حق و مستکبران.

لذا به دنبال داستان عبرت انگیز موسی و فرعون به سرگذشت الهام بخش ابراهیم (علیه السلام) و مبارزاتش با مشرکان می پردازد، و این مطلب را از گفتگوی ابراهیم به عمویش آذر و قوم گمراه آغاز می کند.**کرارا گفته ایم که واژه (اب) در لغت عرب و در قرآن مجید گاه به پدر اطلاق شده و گاه به عمو و در اینجا معنی دوم است(برای توضیح بیشتر به جلد 5 صفجه 303 به بعد مراجعه فرمائید)***

نخست می گوید: خبر ابراهیم را بر آنها بخوان (و اتل علیهم نبا ابراهیم).

و از میان تمام اخبار مربوط به این پیامبر بزرگ روی این قسمت تکیه می کند: هنگامی که به پدر و قومش گفت: چه چیز را شما می پرستید؟! (اذ قال لابیه و قومه ما تعبدون).

مسلما ابراهیم می دانست آنها چه می پرستند هدفش این بود که آنها را به سخن در آورد و به کار خود اعتراف کنند ضمنا تعبیر به ما (چه چیز) بیانگر یکنوع تحقیر است.

آنها بلافاصله در پاسخ گفتند: ما بتهائی را می پرستیم و همه روز به آنها توجه داریم و با نهایت احترام ملازم عبادت آنانیم (قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاکفین).

این تعبیر نشان می دهد که آنها نه تنها احساس شرمندگی از کار خود نداشتند بلکه بسیار به کار خود افتخار می کردند که بعد از جمله نعبد اصناما (ما بتهائی را

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 254@@@

می پرستیم) که برای بیان مقصودشان کافی بود اضافه کردند: فنظل لها عاکفین (ما همه روز سر بر آستان آنها می سائیم).

جمله نظل معمولا به کارهائی که در روز انجام می شود اطلاق می گردد و ذکر آن به صورت صیغه مضارع اشاره به استمرار و دوام است.

عاکف از ماده عکوف است که به معنی توجه به چیزی و ملازمت آمیخته با احترام نسبت به آن است و تاکید بیشتری بر معنی سابق است.

اصنام جمع صنم به معنی مجسمه ای بوده است که از طلا و نقره یا چوب و مانند آن می ساختند و به پرستش آن می پرداختند، و آن را مظهر مقدسین و مقدسات می پنداشتند.

به هر حال ابراهیم (علیه السلام) با شنیدن این سخن آنها را زیر رگبار اعتراضات شدید خود قرار داد و با دو جمله کوبنده آنها را با یک بن بست منطقی رو به رو ساخت.

گفت: آیا آنها سخن شما را می شوند هنگامی که آنها را می خوانید؟! (قال هل یسمعونکم اذ تدعون).

یا اینکه آنها سودی به شما می رسانند یا زیانی؟! (او ینفعونکم او یضرون).

حداقل چیزی که در معبود لازم است این است که ندای عابد خویش را بشنود، و در گرفتاریها به یاریش بشتابد، یا لااقل از مخالفت فرمان او واهمه ای باشد.

اما در این بتها چیزی که نشان دهد آنها کمترین درک و شعوری دارند، و یا کمترین تاثیری در سرنوشت انسانها، به چشم نمی خورد، فلزات یا سنگ و چوبهای بی ارزشی هستند که خرافات و نیروی توهم و پندار به آنها چنین موقعیتی

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 255@@@

بخشیده است.

ولی بت پرستان متعصب در برابر این سؤال منطقی به همان پاسخ قدیمی و تکراری خود پرداختند و گفتند: این مسائل مطرح نیست، مهم آن است که ما نیاکان خود را یافتیم که چنین می کنند! (قالوا بل وجدنا آبائنا کذلک یفعلون).

این پاسخ که بیانگر تقلید کورکورانه آنها از نیاکان جاهل و نادانشان بود تنها پاسخی بود که می توانستند به گفته ابراهیم (علیه السلام) بدهند، پاسخی که دلیل بطلانش در آن نهفته است و هیچ عاقلی به خود اجازه نمی دهد چشم و گوش بسته به دنبال دیگران بیفتد، به خصوص اینکه معمولا تجربیات آیندگان از گذشتگان بیشتر است، و دلیلی بر تقلید کورکورانه از آنان وجود ندارد.

تعبیر به کذلک یفعلون: آنها چنین می کردند تاکید بیشتری بر تقلید آنها است، یعنی هر چه آنها می کردند ما می کنیم، عبادت بت باشد یا چیز دیگر!

در این هنگام ابراهیم لبه تیز حمله خود را متوجه بتها کرد و گفت آیا این چیزی را که شما پیوسته عبادت می کردید مشاهده نمودید؟ (قال افرأ یتم ما کنتم تعبدون).

هم شما و هم پدران پیشین شما (انتم و آباؤ کم الاقدمون).

همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالمیان (فانهم عدو لی الا رب العالمین).

آری همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتی ناپذیر.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 256@@@

قابل توجه اینکه ابراهیم می گوید: آنها با من دشمنند هر چند لازمه آن این است که من نیز با آنها عداوت دارم، ولی این تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که عبادت بتها مایه بدبختی و گمراهی و عذاب دنیا و آخرت انسان است. و این در حکم عداوت آنها محسوب می شود بعلاوه از آیات متعددی از قرآن استفاده می شود که بتها در قیامت از عابدان خود بیزاری می جویند و به دشمنی آنها بر می خیزند، به فرمان خدا به سخن در می آیند و تنفر خود را ابراز می دارند.**برای توضیح بیشتر در این زمینه به جلد 13 تفسیر نمونه ذیل آیه 82 سوره مریم مراجعه فرمائید***

استثناء رب العالمین با اینکه در معبودهای آنها وارد نبود (و به اصطلاح استثنای منقطع است) به منظور تاکید بر توحید خالص است، این احتمال نیز وجود دارد که در میان آنها کسانی بودند که علاوه بر بتها خدا را نیز پرستش می کردند، ابراهیم برای رعایت این موضوع، پروردگار جهانیان را استثناء می کند.

ذکر ضمیر هم که معمولا برای جمع عاقل است در مورد بتها به همان دلیل است که در بالا اشاره شد.

سپس ابراهیم (علیه السلام) به توصیف پروردگار جهانیان و ذکر نعمتهای معنوی و مادی او می پردازد تا با مقایسه با بتها که نه دعای عابدان را میشنوند، و نه سود و زیانی دارند مطلب کاملا روشن شود.

نخست از نعمت آفرینش و هدایت، شروع کرده، می گوید: او کسی است که مرا آفرید، و هم او مرا هدایت می کند (الذی خلقنی فهو یهدین).

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 257@@@

هم در عالم تکوین هدایت کرده و وسائل حیات مادی و معنوی در اختیارم گذارده، و هم در عالم تشریع، وحی و کتاب آسمانی، برای من فرستاده است.

ذکر کلمه فاء بعد از آفرینش، اشاره به این است که هدایت از خلقت جدا نیست و دوش به دوش آن، همه جا پیش می رود، و جمله یهدین که به صورت فعل مضارع آمده است دلیل روشنی بر استمرار هدایت و نیاز انسان به او در تمام عمر است.

گوئی ابراهیم (علیه السلام) با این سخن، بیانگر این حقیقت است که من از لحظه خلقتم، همیشه با او بوده ام و در همه حال با اویم، حضور او را در زندگی خود احساس می کنم، او دوستی است که رشته ای در گردنم افکنده و می برد هر جا که خاطر خواه او است!

پس از بیان نخستین مرحله ربوبیت، یعنی هدایت بعد از آفرینش، به نعمتهای مادی پرداخته می گوید: او کسی است که مرا غذا می دهد و سیراب می کند (و الذی یطعمنی و یسقین).

آری من همه نعمتها را از او می بینم، پوست و گوشت من، آب و غذای من، همه از برکات او است.

نه تنها در حالت صحتم مشمول نعمتهای اویم، بلکه هنگامی که بیمار شوم او است که مرا شفا می دهد (و اذا مرضت فهو یشفین).

با اینکه بیماری نیز گاهی از ناحیه او است، اما برای رعایت ادب در سخن آن را به خود نسبت می دهد.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 258@@@

سپس از مرحله زندگی دنیا پا را فراتر گذارده، به زندگی جاویدان در سرای آخرت می پردازد تا روشن سازد که من همه جا بر سر خوان نعمت او نشسته ام نه فقط در دنیا که در آخرت نیز هم.

می گوید: او کسی است که مرا می میراند و بار دیگر زنده می کند (و الذی یمیتنی ثم یحیین).

آری هم مرگ من از او است و هم بازگشت مجدد به زندگی از ناحیه او است.

و هنگامی که وارد عرصه محشر شوم، چشم امیدم به او دوخته شده چرا که او کسی است که طمع دارم گناهم را در روز جزا بیامرزد (و الذی اطمع ان یغفر لی خطیئتی یوم الدین).

بدون شک پیامبران معصومند و گناهی ندارند که بخشوده شود، ولی چنانکه در گذشته هم گفته ایم گاهی حسنات نیکان، گناه مقربان محسوب می شود، و در مقام والای آنان گاه انجام یک کار خوب نیز قابل بازخواست است، چرا که از کار نیکوتری جلوگیری کرده، و لذا ترک اولایش می نامند.

او هرگز تکیه بر اعمال نیک خود نمی کند که اینها در جنب کرم الهی، هیچ است و در مقابل نعمتهایش قابل ذکر نیست، بلکه تنها تکیه اش بر لطف خدا است، و این آخرین مرحله انقطاع الی الله است.

کوتاه سخن اینکه: ابراهیم برای مشخص ساختن معبود حقیقی، نخست به سراغ خالقیت پروردگار می رود، سپس مقام ربوبیت او را در همه مراحل روشن می سازد.

نخست مرحله هدایت است، سپس مرحله نعمتهای مادی - اعم از ایجاد

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 259@@@

شرائط و دفع موانع - و سرانجام مرحله زندگی جاودانی در سرای دیگر که در آنجا نیز ربوبیتش در چهره بخشش مواهب و آمرزش گناه جلوه گر می شود، و به این ترتیب بر پندار خرافی خدایان متعدد و ارباب انواع خط بطلان می کشد و سر تعظیم بر آستان پروردگار فرود می آورد.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 260@@@