تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد15
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

موسی اینجا به امید قبسی می آید!

چنانکه گفتیم در این سوره بعد از بیان اهمیت قرآن، گوشه ای از سرگذشت پنج تن از پیامبران بزرگ و قوم آنها به میان آمده است، و وعده پیروزی مؤمنان

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 405@@@

و مجازات کافران در آنها به روشنی بازگو شده.

نخست از پیامبر اولواالعزم موسی (علیه السلام) شروع می کند و مستقیما به سراغ حساسترین لحظات زندگانی او، یعنی لحظه ای که نخستین جرقه وحی در دل او درخشید، و با پیام و سخن الهی آشنا شد، می رود، و می گوید: به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: من آتشی از دور دیدم (اذ قال موسی لاهله انی آنست نارا).**(آنست) از ماده (ایناس) به معنی مشاهده کردن و دیدنی که توام با یکنوع آرامش باشد و اینکه به انسان گفته می شود به خاطر همین معنی است***

همینجا توقف کنید، من به زودی خبری برای شما می آورم و یا شعله ای از آتش، تا گرم شوید (ساتیکم منها بخبر او آتیکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون).**(شهاب) به معنی نوری است که همچون یک عمود از آتش می درخشد و هر نوری که امتدادی همچون عمود دارد شهاب نامیده می شود و در اصل به همان سنگهای سرگردان آسمانی گفته می شود که به هنگام برخورد به هوای فشرده اطراف زمین بر اثر سرعت سرسام آورش مشتعل می گردد و یک خط عمودی از آتش است که از مجموعه ای جدا می شود (تصطلون) از ماده (اصطلاء) به معنی گرم شدن با آتش است***

و این در همین شبی بود که موسی با همسرش دختر شعیب در طریق مصر در بیابانی تاریک و ظلمانی گرفتار آمد، راه را گم کرد، و باد و طوفان وزیدن گرفت، و در همین حال درد وضع حمل به همسرش دست داد، موسی احساس نیاز شدیدی به افروختن آتش و استفاده از گرمای آن می کرد، ولی در آن بیابان چیزی پیدا نبود.

همین که شعله آتشی را از دور دید خوشحال شد، و آن را دلیل بر وجود

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 406@@@

انسان یا انسانهائی گرفت، و گفت می روم، یا برای شما خبری می آورم و یا شعله آتشی که با آن گرم شوید.

قابل توجه اینکه: موسی می گوید: من برای شما خبری می آورم یا شعله آتشی (ضمیر شما به صورت جمع است) این تعبیر ممکن است به خاطر این بوده که علاوه بر همسرش فرزند یا فرزندانی نیز با او همراه بوده است، چرا که ده سال از ازدواج او در مدین گذشته، و یا به این جهت که در بیابان وحشتناک این تعبیر آرامش بیشتری به مخاطب می دهد.

موسی خانواده اش را در همانجا گذاشت و از آن سو که آتش دیده بود حرکت کرد هنگامی که نزد آتش رسید، ندائی برخاست که مبارکباد آن کس که در آتش است، و کسی که در اطراف آن است، و منزه است خداوندی که پروردگار عالمیان است (فلما جائها نودی ان بورک من فی النار و من حولها و سبحان الله رب العالمین).

در اینکه منظور از کسی که در آتش است و کسی که در اطراف آن کیست؟ مفسران احتمالات گوناگونی بیان کرده اند، آنچه نزدیکتر به نظر می رسد این است که منظور از کسی که در آتش است موسی (علیه السلام) بوده که به آن شعله آتش که از میان درخت سبز نمایان شده بوده، آنقدر نزدیک گردیده که گوئی در درون آن قرار داشت، و منظور از کسی که اطراف آن قرار دارد فرشتگان مقرب پروردگار است که در آن لحظه خاص، آن سرزمین مقدس را احاطه کرده بودند.

و یا اینکه به عکس منظور از کسانی که در آتشند فرشتگان الهی می باشند و کسی که در گرد آن قرار دارد موسی (علیه السلام).

به هر حال در پاره ای از روایات آمده است که وقتی موسی (علیه السلام) به نزدیکی آتش رسید ایستاد و خوب دقت کرد، دید از درون شاخه سبزی شعله آتش می درخشد

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 407@@@

شعله لحظه به لحظه پرفروغتر و درخت سبزتر و زیباتر می گردد، نه حرارت آتش درخت را می سوزاند، و نه رطوبت درخت شعله آتش را خاموش می کند! تعجب کرد، با شاخه کوچکی که در دست داشت، خم شد تا کمی از آن بگیرد، آتش به سوی او آمد، او وحشت کرد و عقب رفت، گاه او به سوی آتش می آمد و گاه آتش به سوی او، که ناگهان ندائی برخاست و بشارت وحی به او داده شد.

منظور این است آنقدر موسی به آتش نزدیک شد که با جمله من فی النار تناسب پیدا کرد.

تفسیر سومی که برای این جمله گفته اند این است که منظور از من فی النار نور خدا است که در شعله آتش خودنمائی می کرد، و منظور از من حولها موسی است که نزدیکی آن قرار داشت، ولی در هر صورت برای اینکه توهمی در مورد جسمیت خداوند در اینجا پیدا نشود، در آخر آیه جمله سبحان الله رب العالمین آمده که منزه بودن خدا را از هر گونه عیب و نقص و جسمیت و عوارض جسم، روشن می سازد.

بار دیگر ندائی برخاست و موسی را مخاطب ساخته گفت: ای موسی من خداوند عزیز و حکیمم (یا موسی انی انا الله العزیز الحکیم).

این جمله برای این بود که هر گونه شک و تردید از موسی، بر طرف شود، و بداند که این خداوند عالمیان است که با او سخن می گوید نه شعله آتش یا درخت؛ خداوندی که شکست ناپذیر و صاحب حکمت و تدبیر است.

این تعبیر در حقیقت مقدمه ای است برای بیان معجزه ای که در آیه بعد می آید، چرا که اعجاز از این دو صفت پروردگار سرچشمه می گیرد، قدرت و حکمت او، ولی قبل از آنکه به آیه بعد برسیم این سؤال در اینجا مطرح است که موسی از کجا یقین پیدا کرد که این ندا، ندای الهی است و نه غیر آن.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 408@@@

در پاسخ این سؤال می توان گفت که توأ م بودن این صدا با یک اعجاز روشن یعنی درخشیدن آتش از درون شاخه درخت سبز، گواه زنده ای بود که این یک امر الهی است.

بعلاوه چنانکه در آیه بعد خواهیم دید، به دنبال این ندا دستوری به موسی داده شد که معجزه عصا و ید بیضاء را در برداشت، و این دو گواه صادق دیگر بر واقعیت این ندا بود.

از همه اینها گذشته قاعدتا ندای الهی ویژگی و خصوصیتی دارد که آن را از هر ندای دیگر ممتاز می کند و به هنگامی که انسان آن را می شنود چنان در قلب و جانش اثر می گذارد که هیچگونه شک و تردیدی در اینکه این ندا، از سوی خداوند است باقی نمی ماند.

از آنجا که ماموریت رسالت آن هم در برابر ظالم و جباری همچون فرعون نیاز به قدرت و قوت ظاهری و باطنی و سند حقانیت محکم دارد، در اینجا به موسی (علیه السلام) دستور داده شد عصایت را بیفکن (و الق عصاک).

موسی عصای خود را افکند، ناگاه تبدیل به مار عظیمی شد هنگامی که موسی نظر به آن افکند، دید با سرعت همچون مارهای کوچک به هر سو می دود و حرکت می کند ترسید و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد (فلما رآها تهتز کانها جان ولی مدبرا و لم یعقب).**بعضی از مفسران معتقدند که (جان) از همان (جن) به معنی موجود ناپیدا است زیرا امارهای کوچک و باریک غالبا به صورت مخفیانه و ناپیدا در لابلای علفها و شیارهای باریک زمین حرکت می کنند و خود را مخفی می دارند***

این احتمال نیز وجود دارد که عصا در آغاز کار تبدیل به مار کوچکی شد و در مراحل بعد تبدیل به اژدهائی عظیم!

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 409@@@

در اینجا بار دیگر به موسی خطاب شد ای موسی نترس که رسولان در نزد من ترس و وحشتی ندارند (یا موسی لا تخف انی لا اخاف لدی المرسلون).

اینجا مقام قرب است، و حریم امن پروردگار قادر متعال اینجا جائی نیست که ترس و وحشتی وجود داشته باشد، یعنی ای موسی تو در حضور پروردگار بزرگ هستی، و حضور او ملازم با امنیت مطلق است!.

نظیر این تعبیر را در سوره قصص آیه 31 نیز می خوانیم: یا موسی اقبل و لا تخف انک من الامنین: ای موسی نترس و برگرد که تو در امنیتی.

اما در آیه بعد استثنائی برای جمله انی لا یخاف لدی المرسلون بیان کرده می گوید: مگر کسانی که ستم کرده اند و سپس در مقام توبه و جبران برآیند و بدی را تبدیل به نیکی کنند که من غفور و رحیمم، توبه آنها را پذیرا می شوم و به آنان نیز امنیت می بخشم (الا من ظلم ثم بدل حسنا بعد سوء فانی غفور رحیم).

در اینکه این استثناء چگونه با جمله قبل ارتباط دارد دو نظر متفاوت از سوی مفسران ابراز شده است.

نخست اینکه در ذیل آیه گذشته محذوفی وجود دارد و آن اینکه: غیر پیامبران در امان نیستند، سپس استثناء کرده می گوید: مگر کسانی که بعد از ظلم و گناه توبه و اصلاح کنند که آنها نیز مشمول امنیت الهی هستند.

دیگر اینکه استثناء از خود جمله مزبور باشد و ظلم اشاره به ترک اولائی که گاهی از پیامبران سر می زند و با مقام عصمت منافات ندارد، یعنی اگر پیامبران ترک اولائی انجام دهند، آنها نیز در امنیت نیستند، و خداوند بر آنها سخت می گیرد همانگونه که درباره آدم و یونس در آیات قرآن آمده است.

مگر آن دسته از پیامبران که به زودی متوجه ترک اولای خویش شوند،

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 410@@@

و به دامان پر مهر پروردگار درآیند و با اعمال صالح و حسنات خود آن را جبران کنند، چنانکه در مورد موسی در داستان کشتن آن مرد قبطی آمده است که موسی به ترک اولای خود اعتراف کرد و عرض نمود: رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی: پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم و مرا ببخش (قصص - 16).

سپس دومین معجزه موسی (علیه السلام) را به او ارائه کرد و فرمود: دستت را در گریبانت داخل کن و هنگامی که خارج می شود، نورانی و درخشنده است بی آنکه عیبی در آن، وجود داشته باشد (و ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء).

اشاره به اینکه این سفیدی، سفیدی ناشی از بیماری برص نیست، بلکه نورانیت و درخشندگی و سفیدی جالبی است که خود بیانگر وجود یک معجزه و امر خارق عادت است.

باز برای اینکه به موسی (علیه السلام) لطف بیشتری کند و به منحرفان امکان بیشتری برای هدایت دهد می گوید: معجزات تو منحصر به این دو نیست، بلکه این دو معجزه در زمره نه معجزه قرار گرفته که تو همراه با آنها به سوی فرعون و قومش فرستاده می شوی چرا که آنها قوم یاغی و فاسقی بوده اند و نیاز به راهنمائی دارند مجهز با معجزات بزرگ فراوان (فی تسع آیات الی فرعون و قومه انهم کانوا قوما فاسقین).**جارومجرور در (فی تسع آیات) یا متعلق به جمله (اذهب) یا یکی از افعال عموم است که در تقدیر می باشد و ممکن است (فی) به معنی (مع) باشد (والی فرعون) نیز متعلق به همین جمله مقدر و یا جمله (انت مرسل بها) می باشد که آن نیز در تقدیر است***

از ظاهر این آیه چنین استفاده می شود که این دو معجزه جزء نه معجزه

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 411@@@

معروف موسی بوده است و در بحث مشروحی که در تفسیر سوره اسراء آیه 101 داشتیم چنین نتیجه گرفتیم که هفت معجزه دیگر عبارتند از طوفان، آفات گیاهان، ملخ خوراکی، فزونی قورباغه، دگرگون شدن رنگ رود نیل به شکل خون که هر یک از این پنج حادثه، به عنوان یک هشدار، دامن فرعونیان را می گرفت، هنگامی که در تنگنا قرار می گرفتند دست به دامن موسی می زدند تا رفع بلا کند.

و دو معجزه دیگر خشکسالی و کمبود انواع میوه ها بود که در آیه 130 سوره اعراف به آن اشاره شده است: و لقد اخذنا آل فرعون بالسنین و نقص من الثمرات لعلهم یذکرون: ما آل فرعون را گرفتار خشکسالی و کمبود انواع میوه ها کردیم، شاید بیدار شوند (برای توضیح بیشتر در این زمینه به جلد 12 صفحه 309 به بعد مراجعه نمائید).

بالاخره موسی (علیه السلام) با قویترین سلاح معجزه، مسلح شد، و به سراغ فرعون و فرعونیان آمد و آنها را به سوی آئین حق دعوت کرد قرآن در آیه بعد می گوید: هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آنان آمد گفتند: این سحر آشکاری است (فلما جائتهم آیاتنا مبصرة قالوا هذا سحر مبین).

و می دانیم این تهمت تنها در مورد موسی (علیه السلام) نبود، بلکه متعصبان لجوج برای توجیه مخالفتهای خود با انبیاء و برای اینکه سدی بر سر راه دیگران ایجاد کنند تهمت سحر را مطرح می نمودند که خود نشان روشنی بر عظمت کار خارق العاده آنها بود.

در حالی که می دانیم پیامبران مردانی وارسته و حق طلب و پارسا بودند و ساحران افرادی منحرف، مادی و واجد تمام صفاتی که یک انسان تزویرگر دارد.

بعلاوه ساحران همیشه قدرت بر انجام کارهای محدودی داشتند اما پیامبران که محتوای دعوت و همچنین راه و رسم آنها بیانگر حقانیتشان بود و به گونه ای

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 412@@@

نامحدود دست به اعجاز می زدند و هیچ شباهتی به ساحران نداشتند.

جالب اینکه در آخرین آیه مورد بحث قرآن اضافه می کند، این اتهامها به خاطر آن نبود که راستی در شک و تردید باشند، بلکه آنها معجزات را از روی ظلم و برتری جوئی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین و اطمینان داشتند (و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا).

و از این تعبیر به خوبی استفاده می شود که ایمان واقعیتی غیر از علم و یقین دارد، و ممکن است کفر از روی جحود و انکار در عین علم و آگاهی سر زند.

و به تعبیر دیگر حقیقت ایمان تسلیم در ظاهر و باطن در برابر حق است، بنابراین اگر انسان به چیزی یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه دارای کفر جحودی است، و این مطلبی است دامنه دار که فعلا با همین اشاره از آن می گذریم.

لذا در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر یکی از اقسام آن را کفر جحود می شمرد، و یکی از شعبه های جحود را چنین بیان می فرماید: هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انه حق قد استقر عنده: آن عبارت از چیزی است که انسان آن را انکار کند در حالی که می داند حق است و نزد او ثابت است سپس به آیه مورد بحث استشهاد می کند.**کافی جلد 2 باب وجوه الکفر صفحه 287***

قابل توجه اینکه قرآن انگیزه انکار فرعونیان را دو چیز می شمرد: یکی ظلم و دیگری برتری جوئی.

ممکن است ظلم اشاره به غصب حقوق دیگران باشد، و برتری جوئی اشاره به تفوق طلبی آنها نسبت به بنی اسرائیل، یعنی آنها می دیدند اگر در برابر آیات

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 413@@@

و معجزات موسی سر تسلیم فرود آورند هم منافع نامشروعشان به خطر می افتد، و هم باید همردیف بردگانشان بنی اسرائیل قرار گیرند، و هیچ یک از این دو برای آنها قابل تحمل نبود.

و یا منظور از ظلم، ظلم بر خویشتن یا ظلم بر آیات بوده و منظور از علو ظلم بر دیگران، همانگونه که در سوره اعراف آیه 9 آمده بما کانوا بایاتنا یظلمون به خاطر آنکه آنها به آیات ما ستم می کردند.

به هر حال در پایان این آیه به عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنی به سرانجام شوم فرعونیان و غرق و نابودی آنها اشاره کرده چنین می گوید بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود؟ (فانظر کیف کان عاقبة المفسدین).

قرآن در اینجا پرده از روی این مطلب بر نمی دارد، چرا که سرگذشت دردناک این قوم کافر را در آیات دیگر خوانده بودند، و با همین اشاره کوتاه آنچه باید بفهمند می فهمیدند.

ضمنا در اینجا از تمام صفات زشت آنها روی عنوان مفسد تکیه می کند که مفهوم جامعی دارد هم افساد در عقیده را شامل می شود و هم در گفتار و عمل، هم افساد در فرد و هم در نظام جامعه و در حقیقت تمام اعمال آنها در واژه افساد جمع است.

@@تفسیر نمونه جلد 15 صفحه 414@@@