ما از طریق تفکر امام خمینی(ره)و تفکر توحیدی در این قرن، زبان گویایی برای بشریت شدهایم، زبان گویایی که غرب تمام تلاشش این است که آن را به رنگ خود در آورد. در همین راستاست که باید برای جلوگیری از این خطر ابتدا آثار صد ساله غربزدگی خود را -که زود و آسان هم محو نمیشود- از طریق تفکرِ دینی بشناسیم و در صدد زایل نمودن آن در روح و روان خود برآییم. صد سال است تلاش میشود تا گذشته ما به تملک غرب در آید و طوری ما را برای خودمان ترسیم کردهاند که خودمان هم باورمان آمده است که مقابله با غرب مقابله با تمدن است و موجب بیتمدنی خواهد شد، در حالیکه این را نیز غرب بر روح و روان ما القاء کرده است. باید متوجه باشیم در بسیاری از موارد در طرح مسائل، رفع مشکلات غرب میزان بوده و روحمان و ارزشیابیهایمان متعلق به غرب است به طوری که حیاتی و تفکری جدا از غرب اصلاً برایمان قابل تصور هم نیست چه رسد که بخواهیم با آن مقابله کنیم.
قدرت غرب در تکنیک و اقتصاد و سلاحهای مخوف و نظایر آن ظاهر شده است ولی اقتصاد و اسلحهها وجود استقلالی ندارند، اینها تا وقتی که ما وابسته به غرب و بسته به عهد غربی باشیم به عنوان وسیلهی قدرت بر ما وجود دارند، اما اگر این عهد شکسته شد قدرت غربی هم در هم میریزد و تنها راه شکسته شدن عهد غربی توجه به عظمت و جلال و جمال حضرت حق است، که موجب میشود پوکی عظمتهای دروغین آنها ظاهر و تعلق نسبت به آنها تمام شود، تا نه تنها دیگر غرب را تنها راه نبینیم بلکه متوجه شویم آن فرهنگْ بیراههای بیش نیست که حیات انسان را چون شنزاری میبلعد، و صدای خُردشدن استخوان انسانیت را که سعی دارد در سر و صدای تبلیغاتش پنهان کند، میشنویم. این است که از ابتدا تأکید میشود راه جداشدن از غرب فقط نگرش و عملکرد توحیدی است وگرنه صِرف مخالفت با غرب از طریق روشهای غیر توحیدی خود حیلهای است غربی، مثل مخالفتی که مارکسیستها با غرب داشتند، و نهایتاً هم قبلهای غیر از غرب نمیشناختند.