حضرت یوسف(ع) در زندان، بینش توحیدی خود را در مقابل آن دو نفری که تقاضا کرده بودند خوابشان را تعبیر فرمایند، اینطور اظهار داشتند که؛ هیچ طعامی برای شما نمیآورند مگر این که من تأویل و حقیقت آن طعام و نهایت کار را برای شما بیان میکنم؛ «ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی»(4) و اینها را پروردگار من به من آموخته و هم او شاهد صدق دعوت من است. چون علم به تعبیر خواب و خبردادن از تأویل حادثهها از علوم اکتسابی نیست. لذا حضرت میفرمایند؛ چون شرک را رها کردم خداوند چنین علومی را به من تعلیم فرمود. حضرت برای اولین بار فرصت را غنیمت شمرده و دعوت به توحید را شروع کردند(5) و نَسَب خود را افشاء نموده و فرمودند: «وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللّهِ مِن شَیْءٍ، ذَلِكَ مِن فَضْلِاللّهِ عَلَیْنَا وَ عَلَىالنَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَالنَّاسِ لاَ یَشْكُرُونَ»؛(6) و آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى نمودهام، براى ما سزاوار نیست كه چیزى را شریك خدا كنیم، این از عنایتخدا بر ما و بر مردم است ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمىكنند.
حضرت یوسف (ع)میخواهند افراد را متوجه بینشی بفرمایند که در اثر توحید نصیب موحّدان میشود لذا در آخر آیه فوق میفرمایند: «ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللّهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْكُرُونَ»؛ یعنی این بینشْ فضل و لطف خدا است بر ما خانواده ابراهیمی و بر همه مردم، ولی اکثر مردم از نور توحید بهره نمیگیرند و لذا از آن بینش و بصیرت محرومند. سپس در ادامه؛ ظلمات نگاه شرکآلود را زیر سؤال بردند که: «یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ»؛(7) اى دو نفر زندانی آیا خدایان پراكنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر.
در این آیه سخن از نگاه به حقیقتِ یگانهای است که در سراسر هستی حاضر و حاکم است، و نظر به آن، نظر به حقیقتی است سراسر خیر و برکت، حقیقت یگانهای که واحد قهار نیز هست و هیچ جایی برای اربابها و ربهای خیالی غیر موحدان باقی نمیگذارد، در نتیجه غیر موحدان در خیالات خود خداهایشان را ساخته و میپرستند. زیرا در عرض خدای واحد قهار خدایی نمیتواند باشد. آنهایی که به غیر از خدای واحد نظر دارند عملاً به سراب نظر دوختهاند و لذا هیچ بهرهای از آن پرستشها نصیبشان نخواهد شد و در ظلمات و بیبصیرتی بهسر خواهند برد. با این مقدمه است که میفرمایند:
«مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ»؛(8)
حضرت در آیه فوق میفرمایند شما اسامی بیمسمایی را میپرستید که خودتان و پدرانتان ساختهاید بدون آن که از ناحیه خداوند دلیلی بر کار شما آمده باشد که شما آنها را شفیعانی بین خود و خدا قرار دهید، در حالی که حکم خدا این است که فقط او را بپرستید، و این است دین حقیقی و پایدار و تزلزل ناپذیر که توان اداره شما و جامعه شما را دارد ولی بیشتر مردم به جهت غفلت از حقیقت یگانه هستی، از مکتب توحیدی آگاهی ندارند.
حضرت میخواهند به خوبی روشن کنند غیر از بینش توحیدی، هیچ فکری نمیتواند مسائل جامعه را حل کند و حیات انسان را در جهتی که نیاز حقیقی او است سوق دهد. میفرماید: آنچه تکیهگاه خود قرار دادهاید ساخته ذهن شما است «أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا»؛ به عنوان یک قدرت فعّال واقعیت خارجی ندارند، شما آنها را قابل اعتماد کردهاید و از آنها امید تأثیر در سر نوشت خود را دارید.