تربیت
Tarbiat.Org

گزینش تکنولوژی،از دریچه ی بینش توحیدی
اصغر طاهرزاده

آفات اهداف ناپایدار

فرهنگ مدرنیته گرفتار اهدافی شده که به واقع دائماً گذرا است و لذا سایر زندگی‌ها را نیز از همان دیدگاه می‌نگرد و به جای مطالعه بر روی حقیقتِ سخن انبیاء با اتهام آن که این حرف‌ها گذرا و حرف‌های آخوندها است عملاً فرورفتن خود را در ظلماتی که برای خود ساخته‌ عمیق‌تر می‌کند و سعی می‌کند فضایی بسازد که حق و باطل در هم بریزد و سیاهی بطلان فرهنگ مدرنیته آشکار نگردد.
ابتدا تاریخ را طوری تفسیر کردند که تکامل بشری به معنی تکامل در ابزارِ تولید تلقی شد و تاریخ تمدن به عصر سنگ و مفرغ و مس و آهن و ... تقسیم شد، گفتند عصر حجر یعنی عصری که انسان ابزارش را از سنگ می‌ساخته و انسان عصر مفرغ، از او پیشرفته‌تر است، زیرا ابزار تولیدش از سنگ به مفرغ تکامل یافته. در این تحلیلِ بی‌پایه اولا: هر ملّتی هراندازه هم فرومایه باشد همین‌که ابزار تولیدش پیشرفته‌تر از ملت قبلی است، کامل‌تر است، حتی اگر آن ملت قوم لوط باشد با آن‌همه رذائل اخلاقی، و هر ملّتی که ابزار تولیدش مربوط به گذشته است غیر کامل است، هرچند پیامبر خدا یعنی حضرت آدم(ع) باشد.
اگر بخواهیم شرایط تاریخی خود را درست بشناسیم و به‌اصطلاح بفهمیم در کجای تاریخ هستیم و رسالت خود را در حال حاضر درست تشخیص دهیم و راه برون رفت از معضلات برایمان گشوده شود و به عبارت دیگر اگر بخواهیم زیبائی‌ها و زشتی‌های حقیقی را از زیبائی‌ها و زشتی‌های وَهمی درست تشخیص دهیم یک راه بیشتر نداریم و آن این‌که هدف زندگی را توحیدی و الهی کنیم و با تمام وجود نظر به آن یگانه مطلق که نور سماوات و ارض است بیندازیم تا جایگاه خود و جایگاه همه چیز درست روشن شود. با نگاه توحیدی نیازهای حقیقی از نیازهای کاذب جدا می‌شود و زینت‌های وَهمی از زینت‌های حقیقی تفکیک می‌گردد و عمر و انرژی ما صرف نیازهای کاذب و زینت‌های وَهمی نمی‌شود که پس از مدتی با پوچی خود روبرو شویم و گرفتار لاابالیگری فکری گردیم و سرنوشت خود را به هرچه پیش آمد بسپاریم.
اراده عمومی مردمان در فرهنگ غربی ابتدا به این نتیجه رسید که راه زمین از آسمان بریده است و خدا با بشر گفتگویی ندارد و ما باید امور خود را با عقل بشری یا مکتب «راسیونالیسم» سر و سامان دهیم و به این امید از قرن پانزدهم به بعد زندگی را شروع کرد و با تکیه بر عقل بشری، جلو آمد و تمدن جدید را شکل داد ولی چند قرنی نگذشت که طلیعه ناکامی آن فکر و فرهنگ ظاهر گشت. ابتدا بسیار تلاش کرد شکست را باور نکند ولی فاجعه بزرگ‌تر از آن بود که بتوان نادیده گرفت. حال با روح و روحیه‌ای به سر می‌برد که سرنوشت خود را به هر چه پیش آید سپرده است، بدون هیچ امیدی به آینده. غافل از این که ناکامی‌اش را باید در انصراف از نظر به توحید حق جستجو کند تا سروش الهی در روح او بدمد که «اِنَّ اللّهَ لاَ یضِیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنِین»؛(29) خداوند اجر نیکوکاران، یعنی مؤمنینی را که عمل صالح انجام می‌دهند، ضایع نمی‌کند تا پس از مدتی با ناکامی برنامه‌ها روبه‌رو شوند. وقتی هدف ملّتی واقعی‌ترین واقعیات، یعنی خدای هستی‌بخش شد، کوچک‌ترین حرکتی که به آن واقعیت مطلق متصل شد، پایدار می‌ماند. به گفته الکساندر سولژ نیستین: «تمایلِ مدامِ افزون‌طلبی و دست‌یابی به زندگی بهتر و کوشش در راه آن، سیمای بسیاری از انسان‌های غربی را آکنده از نگرانی و حتی یأس و سر خوردگی ساخته است... امروزه رفاه در جوامع غربی به تدریج نقاب مهلک خود را از چهره بر می‌گیرد... اگر انسان فقط زاده شده است که خوش باشد، پس به دنیا نیامده است که بمیرد، ولی از آن جا که جسمش محکوم به فنا است، پس باید بیشتر وظیفه‌ای معنوی داشته باشد تا فرو رفتن در زندگی روزمرّه».(30)
اگر جایگاه دنیایی خود را در یک نگاه توحیدی درست تعریف کنیم در انتخاب‌های زندگی فریب نخواهیم خورد. مسلّم است که ما در این دنیا آمده‌ایم تا استعدادهای قرب به خدا را از حالت بالقوه به حالت بالفعل در آوریم و خود را شایسته زندگی در ابدیتی بکنیم که ما هستیم و تجلیات اسماء الهی، به زبان دیگر ما در دنیا آمده‌ایم تا قیامتی شویم و چنین مورد خطاب قرار گیریم که «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِی إِلَى رَبِّكِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی* وَادْخُلِی جَنَّتِی»؛(31) ای نفسی که نسبت به پروردگار خود به مقام اطمینان و آرامش رسیده‌ای، در حالی که خدا از تو راضی است و تو از او، به سوی پروردگارت برگرد، داخل شو در زمره‌ی بندگان خاص من، داخل شو در جنت مخصوص من. و از طریق این خطاب تا ابد در زیر پرتو انوار الهی در عالی‌ترین بقاء، سرمست کمال باشیم. پس دنیا مقصد نیست ولی زمینه تعالی هست، مثل نَفس کودکی که در رحم مادرْ خود را آماده زندگی بیرون از رحم می‌کند، برای خود ریه و چشم و معده می‌سازد که در بیرون از رحم از هوا استفاده کند و چیزها را ببیند و غذاها را هضم کند، وگرنه با خروج از رحم نمی‌تواند ادامه حیات دهد، اگر قلبِ خود را در دوران جنینی تکمیل و آماده نکند در اولین ساعات زندگی بیرون از رحم می‌میرد. همین طور سختی‌های بعد از زندگی دنیایی برای کسی که دنیا را مقصد گرفت و خود را آماده شرایط ابدی نکرد به صورت جهنم و فشارهای مربوطه ظهور می‌کند، آن هم سختی‌ها و فشارهای ابدی، در موطنی دارای قرار و ثبات.
عالم ماده طبق برهان حرکت جوهری سراسر حرکت و تبدیلِ قوه به فعل است، بر عکسِ عالم قیامت که موطن فعلیت و ثبات است، پس عالم قیامت تنها جایی است که می‌تواند مقصد باشد، چون تغییر در آنجا نیست که اگر آن را مقصد گرفتی از دستت برود. وقتی روشن شد جهان ماده عین سیر به سوی مقصد است و خودش مقصد نیست، برعکسِ نظام غیب که می‌تواند مقصد باشد روشن می‌شود که مقصد ما قیامت است و برای قیامتی شدن به این دنیا آمده‌ایم، حال اگر دنیا که باید وسیله سیر به سوی هدف باشد خودش مقصد شد همه چیز وارونه می‌شود و هر انتخابی که انجام دهیم انتخابی معکوس خواهد بود و نتیجه معکوس به‌بار می‌آورد، آنچه فکر می‌کنیم زیبایی است زشتی است و آنچه فکر می‌کنیم عامل آرامش است وسیله ناآرامی می‌شود. به همین جهت گفته‌اند: «غرب همواره ناآرام و ناراضی است، سعی می‌کند به استثناها امکانِ وجود بدهد و به همان اندازه باید برای حفظ آن انرژی صرف کند» چون هدف اصلی را که در ثبات و قرار است، رها کرده و با هدف‌قراردادن مدرن‌ترین تکنولوژی، همه‌چیز را وارونه می‌بیند و از این نکته غافل است که بشر همیشه بیش از آن که مشکل بیرونی داشته باشد مشکل درونی دارد. در حالی که انسان با نظر به غیب و پایداری و ثبات آن عالم دیگر به راحتی مفتون مدرن‌ترین تکنولوژی نخواهد شد و در فضای حضور در محضر حق، بررسی کند که این زندگی چه نوع تکنولوژی را اقتضا می‌کند.