صاحبان بینش توحیدی به ذوق حضور و الهام فطری متوجه ظلمات مدنیتهای غیر الهی میشوند و هیچ حیلهای از حیلههای آن مدنیتها که عوام را مشغول خود میکند، آنها را فریفته نمینماید. صاحبان بینش توحیدی، فرهنگ زمینی زمینیان را در مقابل تمدنی که جلوه عالَم عرش است به چیزی نمیگیرند و همواره در انتظار ظهور تمدنی هستند که از طریق حقیقتِ واسطه فیض، عرش را به فرش متصل میسازد، تا فرشیان نیز عرشی شوند، بی آن که کتاب و سنت را وسیله تأیید تمدن مدرنیته قرار دهند و موجب ادامه غیبت واسطه فیض گردند و از الهامات ربوبی و احیاء دین محروم شوند.
در فرهنگ مدرنیته نه تنها هیچ تلاشی برای پیوند زمینیان به آسمانِ معنویت نمیشود، بلکه تمام تلاش آن است که باطن معنوی هر چیز نادیده گرفته شود و در این راستا دشمنی با هر جریان معنوی که به باطن وجودی عالم نظر دارد را پیشهی خود کرده است، مگر اینکه معنویاتی در میان باشد در حدّ خیال و جهت تخلیه روانی. ولی در آن فرهنگ معنویت به عنوان عالَمی متعالی که عالم مدرنیته را به چیزی نمیگیرد، به شدّت نفی میشود. و نیهلیسمِ پیش آمده به جهت غفلت از عالم قدس را به عنوان پذیرش واقعیت، سرنوشت طبیعی بشر میپندارد. هر حرفی که به این غفلت مدد برساند در خود میپذیرد، حال چه این غفلت اسلامِ غافل از ولایت امام معصوم باشد و چه فرهنگ بودایی و دالائیلامائی، عمده آن است که هیچ فکری حق ندارد به عالمی بالاتر و برتر از فرهنگ مدرنیته اشاره کند وگرنه با انواع حیلههای فرهنگی از میدان به در میشود.
در مکتب انبیاء و به نور توحید از طریق تزکیه و صفای باطن، سیر از ظاهر به باطن جزء زندگی افراد قرار میگیرد، ولی در فرهنگ مدرنیته همه تلاش برای توجه به ظاهر و چهرههای متناوب همین ظاهر است، بدون آنکه امکانی برای نظر به باطن در آن فرهنگ مطرح باشد، و لذا تربیتیافتگان آن فرهنگ طوری عالم را میبینند که گویا هیچ معنویتی در نهاد این ظواهر موجود نیست. در این فرهنگ درس فیزیک و شیمی درسِ مشغولشدن به ظاهری میشود که متذکر هیچ باطنی نیست و این است که بشریت امروز از طریق این علوم چشم باطن خود را از دست داده است. انسانی که در قشر عالم مانده در صدد بر میآید تا دلتنگی خود را با انواع مشغولیات ظاهری جبران کند و این همه سرگرمی در دنیای مدرن حاصل چنین دلتنگیهایی است.