تربیت
Tarbiat.Org

گزینش تکنولوژی،از دریچه ی بینش توحیدی
اصغر طاهرزاده

به کدام آینده تعلق داریم؟

در رابطه با سخنان توحیدی حضرت یوسف(ع) و نیاز امروزین بشر در رابطه با توجه هرچه بیشتر به دیدگاه توحیدی، لازم شد که بر روی سخن حضرت تأمل بیشتری انجام شود، زیرا که شرایط امروزین دنیا آنچنان ظلمانی شده که برای مقابله با آن تنها نیاز به نگاهی توحیدی، آن هم نگاه توحیدی ناب هست، به طوری که اگر خواستیم از ورطه‌های هلاکت‌بار دنیای مدرن رهایی یابیم باید بینش توحیدی را در تمام مناسبات خود به صحنه بیاوریم و همه چیز را از آن منظر بنگریم، تا آلودگی دنیای مدرن ماوراء ظاهرِ بهداشتی و عوام‌فریب آن، بر ملا گردد و از طریق چنین نگاهی است که روشن می‌شود ما و غرب هر کدام در کجای تاریخ قرار داریم و به کدام آینده متعلق هستیم.
روشن شد اگر ملّتی جهتی متعالی نداشته باشد هرچه به ابزارهای مدرن‌تری مجهز شود بر سرعت انحراف و اضمحلالش افزوده می‌گردد و زندگی‌اش به پای وَهمیاتش قربانی می‌شود، مثل ریختن آب به پای بوته خار که به خار بیشتری منجر می‌شود. ولی وقتی جهت‌ها الهی بود تلاش‌ها در مسیر تحقق اهداف الهی به ثمر می‌رسد، مثل ریختن آب‌ است به پای درختی تنومند که منجر به میوه‌های رسیده خواهد شد. اگر زندگی به پای درخت دین خرج شد زندگی دینی نصیب انسان می‌شود و در نتیجه استعدادهای فطری او شکوفا می‌گردد. جهت اصلی هر انسانی فطرت به سوی توحید است و به همین جهت اگر فطرت شکوفا شود انسان احساس به ثمر رسیدن می‌کند، پس توحید عامل به ثمر رسیدن جان انسان است، بدین معنی که جهت جان را به سوی نورِ یگانه هستی سیر می‌دهد و در تمام مناسبات حکم او را حاکم می‌نماید و دل به او سپرده می‌شود، و در نتیجه هر جریانی که موجب جدایی جان از معبودش می‌شود را رها می‌کند.
وقتی مقصد انسان توحید شد، چون توحید عین بقاء است، تمام تلاش‌های انسان به عنوان سرمایه جان و روان برایش باقی می‌ماند و به او گرمی می‌دهد، ولی اگر مقصد انسان اهداف وَهمی و خیالی بود، همواره انسان در میان اهداف ناپایدارِ خیالی سرگردان است و همواره در پوچی به سر می‌برد و در زندگی ابدی هیچ نوری از معنویت که بتواند با آن نور در آن عالم زندگی کند با خود ندارد.
مشکل از آن‌جا شروع شد که فرهنگ غرب با زیبا جلوه دادن اهداف نفس امّاره، فرصت تصمیم‌گیری و انتخاب صحیح را از ملت‌ها گرفت و مردم نیز به راحتی از اهداف توحیدی خود غفلت کردند و عوامل جواب‌گویی به نفس امّاره را جایگزین آن نمودند. فرهنگ غرب به طور آشکار با تفکر توحیدی مقابله نکرد تا متدینین حساسیت نشان دهند، بلکه با رویکرد به دنیا، نقش دین را در حاشیه برد، با شعار سکولاریسم به طور مستقیم دین را نفی نکرد، بلکه ادعایش این بود که می‌تواند امور دنیایی مردم را با خِرَد جمعی اداره ‌کند، غافل از این که خرد جمعی وقتی کارساز است که به نور توحید منّور شود و جهت‌گیری کند. حاصل پیروی از خرد جمعی آن شد که امروز روح معنویت از جهان رخت بربسته است. عقل و خردِ جمعی که آن‌ فرهنگ مطرح می‌کرد، عقل معاش یا عقل جزئی نگر بود، همان عقلی که به تنهایی نمی‌تواند حقایق معنوی جاری در عالم را ببیند و لذا صفات الهی مخلوقات نادیده گرفته شد. نخست در شیوه گالیله این فکر قوت گرفت که علم درباره جهان از طریق به کار بردن فنون ریاضی به دست می‌آید و بر این نکته تأکید کرد که «آنچه در دام اعداد نیفتد علم نیست.» و در نهایت فاقد هستی است، دکارت رؤیای تقلیل علوم به ریاضیات و جهان‌شناسی ریاضی را تبیین کرد. دکارت با قطع رابطه لطیفِ بین خدا و جهانِ مخلوق، عملاً جهان را از خدا دور کرد. به نظر نیوتن عالمِ ماده ماشین است، و به نظر «دکارت» جانوران ماشین هستند، به نظر «هابس» جامعه ماشین است، به نظر «لامِتْری» بدن انسان ماشین است و با چنین نگاهی به عالم و آدم، همه چیز حتی انسان در ردیف ماشین قرار گرفت و نگاه مکانیکی به جهان ظهور کرد.(46)