در بارة كیفیت ادراك حركت میگوییم: «حركت، محسوسی است به كمك عقل، یا معقولی است به كمك حسّ» یعنی از یك طرف؛ حسّ به كمك عقل به وجود حركت پی میبرد، و از یك طرف؛ عقل با تجزیه وتحلیلِ دادههای حسّ، متوجّه وجود حركت میشود. مثل اینكه چشم ما از پدیدهای كه حركت میكند، تصویرهایی را میگیرد (مثل دوربین فیلمبرداری) و عقل با بررسی این تصویرها و مقایسة محلهای مختلف تصویرهایی كه نزد ذهن دارد، متوجّه میشود كه آن پدیده در خارج دارای حركت است. بههمین جهت است كه میگوییم «حركت، محسوسی است به كمك عقل» و یا عقل انسان به جهت ذات متحوّلِ بدنِ مادّی، «حركت» را تعقّل میكند و سپس در خارج از ذهن، مصداقهای آن حركت را مییابد و این است معنی عبارت «حركت، معقولی است به كمك حسّ».
پس طبق این بحث، هم حركت در خارج از ذهن موجود است و صرفاً ذهنی نیست وهم حسّ به تنهایی نمیتواند به وجود آن پی ببرد و آنچه را حسّ از واقعیّت حركت در مییابد، حركت نیست بلكه سكونهای متوالی است كه به كمك عقل واقعیّتش مشخص میشود، و البته؛ این سكونهای متوالی كه چشم آنها را حسّ كرده، مربوط به واقعیّتی است خارجی به نام حركت؛ یعنی انسان به كمك عقل و حسّ «عبور و حركت» را میفهمد.
علت اینكه امثال «زنون» منكر حركت شدند، این بود كه صِرفاً بر دادههای حسّ متمركز شدند و لذا وقتی به حسّ رجوع كنیم میبینیم حسّ به تنهایی از حركت، سكونهای متوالی درك میكند ولی باید متوجه بود كه حسّ به تنهایی وجهی از آن واقعیت خارجی را دریافت میكند و وقتی عقل، آن دادههای حسی ناشی از حركت را دریافت كرد و آنها را تجزیه و تحلیل نمود، نفسِ انسان متوجه واقعیت حركت میشود.