الف- چون سوفسطایی نیستیم مییابیم كه موجوداتی در اطراف ما هستند.
ب- چون هرموجودی یا خودش باید «عین وجود» باشد و یا از«عین وجود» بهوجود آمده باشد. پس این موجودات اطراف ما یا باید «عین وجود» باشند و یا باید به «عین وجود» ختم شوند. به قول فیلسوفان:«كُلُّ ما بِالْعَرَضِ لابُدَّ اَنْ یَنْتَهی اِلی ما بِالذّات»یعنی باید هر مابالعرضی - مثل شوری برای آب- حتماً به یك مابالذاتی - مثل شوری برای نمك- ختم شود.
ج- «عین وجود»، «عین كمال» است . زیرا هرجا پای «نقص» درمیان است، حتماً پای «عدم» در میان است . پس وقتی «عین وجود» داریم باید «عین كمال» داشته باشیم . یعنی «عین وجود» باید هیچ نوع محدودیتی نداشته باشد ، مثل «عین شوری» كه از نظر شوری هیچ محدودیتی ندارد، یا مثل «عین شیرینی»، یا «عین تری».
د- موجودات اطراف ما سراسر دارای محدودیت و نقص هستند. مثلاً یك سنگ اولاً: درجایی هست و در بقیه جاها نیست، ثانیاً: چیزی هست و چیزها نیست. پس این موجودات هیچكدام «عین وجود» نیستند.
ه- حالا كه این موجودات اطراف ما وجود دارند، و از طرفی هم «عین وجود» نیستند، پس باید به «عین وجود» كه همان «كمال مطلق» است ختم شوند.
همچنانكه ملاحظه میكنید ملاصدرا(ره) در اصل برهان ما را به نكات زیر توجه میدهد:
الف- كافی است شما سوفسطایی(8) نباشید و موجوداتی را كه در اطراف خود مییابید انكار نكنید. چرا كه سوفسطایی بودن جلو هرگونه تفكر را خواهد گرفت، از طرفی اعتقاد به واقعیات خارج از ذهن خود، آنقدر بدیهی است كه انكار آن عین اثبات آن است. چرا كه وقتی شما میگویید: «من هیچ چیزی را در خارج از ذهن خودم قبول ندارم و معتقدم همة آنچه كه میپندارم در خارج هست، همه در ذهن است و نه در خارج». در واقع با گفتن این جمله وجود خودتان و كسی را كه برایش این سخن را میگویید، در خارج پذیرفتهاید. پس عملاً انكار شما عین اثبات شد، چرا كه پذیرفتن واقعیات خارجی امر بدیهی است. لذا فیلسوف ما ابتدا میگوید: كافی است سوفسطایی نباشید، یعنی از نظر تفكر، یك انسان معمولی باشید كه قدرت تفكر را از خود سلب نكردهاست.(9)
ب- میگوید: هر موجودی یا خودش عین وجود است و یا از عین وجود بهوجود آمده، چرا كه در یك قاعده بدیهی داریم: «كُلُّ ما بِالْعَرَضِ لابُدَّ اَنْ یَنْتَهی اِلی ما بِالذّات»(10) این قاعده میگوید: صفاتِ بالعرض هرچیز مثل گرمای 30 درجه برای آب، باید از چیزی گرفته شده باشد كه آن صفت از ذات آن شئ باشد، مثل گرما برای آتش یا مثل شوری برای نمك.
ج- با توجه به بند ب، میگوید: اگر به موجودات اطراف خود بنگری، از یك طرف «وجود» دارند و از طرف دیگر «عین وجود» نیستند. چرا كه «عین وجود» خصوصیاتی دارد كه موجودات اطراف ما آن خصوصیات را ندارند. پس باید این موجودات به «عین وجود» ختم شوند و «عین وجود» آنها را پدید آورده باشد.