اگر شیءای تمام سَمْتها و جهتها برایش یكسان باشد چنین موجودی از یك جهت بالقوه نیست و از یك جهت بالفعل. چون اگر از جهتی قوهای داشته باشد، یعنی جهتش به سوی به فعل درآوردن آن قوه است. پس اگر چیزی تمام سمتها و جهتها برایش یكسان باشد، چون در واقع آن چیز جنبة بالقوّهای ندارد،آن شئ حركت ندارد. بنابراین حركت - كه عبارت است از تبدیل قوه به فعل - هرگز بیهدف نیست ومسلّم سمت و سویی دارد، كه عبارت است از تبدیل قوّههایش به فعلیّت؛ ولذا هر حركتی پایان مخصوصی دارد كه قبل از رسیدن به آن پایان وهدف، سیّال است و با رسیدن به آن هدف «ثابت» شده و دیگر از جنبة نقص خود خارج میشود؛ مثل مجرّدات كه موجودات ثابتی هستند و دیگر حركت در وجودشان نیست، البته بین ثابت بودن یك شئ با ساكن بودن آن باید فرق گذاشت، چرا كه اشیاءِ ساكن، نسبت به هم ساكناند، مثل این صندلی كه در كنار آن صندلی فعلاً ساكن و بیحركت است. ولی موجود ثابت یعنی موجودی كه فعلیّت محض است و در ذات خود حركت نداشته باشد؛ مثل مجرّدات.
ممكن است سوال شود، چه اشكال دارد كه چیزی بینهایت قوّه داشته باشد و همواره در حركت باشد و هرگز به حالت «ثابت» در نیاید؟
در جواب باید گفت اگر موجودی بینهایت قوّه داشته باشد، یعنی بینهایت نیستی دارد؛ در نتیجه؛ چنین چیزی نمیتواند موجود باشد، تا حركت داشته باشد؛ و باز تأكید میشود اگر موجودی هیچ جنبة بالقوّهای نداشت، نقصی ندارد كه بخواهد با حركت، آن نقص یا جنبة بالقوّه را پُر كند؛ پس موجودی دارای حركت است كه جنبهای بالفعل و جنبهای بالقوّه داشته باشدو از طریق حركت، آن جنبة بالقوّه، به فعلیّت برسد، و هدف حركت هم عبارت است از به فعلیّت در آمدن جنبههای بالقوّة شئ؛ پس هر پدیده متحركی هدف خاصی دارد كه آن هدف را جنبههای بالقوّة شئ معیّن میكند.