رابطه بین ممكنالوجودها با واجبالوجود، مثل رابطة صور ذهنی ما است با ما، كه اگر نفسِ ما در ذهن خود توجهش را به چیزی انداخت، آن چیز موجود میشود و همینكه توجهش را از آن منصرف نمود، نابود میگردد. چون رابطة آن صورت ذهنی با نفس، رابطهای است وجودی. یعنی اینطور نیست كه اگر ذهن اراده كرد تا یك ساختمان در ذهن خود پدید آورد، مجبور باشد ابتدا آجر و آهن و سیمانش را جمعآوری كند و سپس از آنها صورت ساختمان را بهوجود آورد، بلكه با یك اراده، تمام آن را موجود میكند و لذا بودنِ آن ساختمان به بودن آن است به وسیلة نفس، و هم چنین از بین رفتن آن، با یك ارادة نفس است. چون هویت آن ساختمان نسبت به نفس ما یك هویت تعلقی است، و به همین جهت اگر نفس ما رابطهاش را با آن قطع كرد آن ساختمان نابود میشود و دیگر اینطور نیست كه در موقع نابودیِ ساختمانِ ذهنی، نفس مجبور باشد شیشهها و آجرها و سیمانهایش را در جایی بریزد.