پس از طرح بند 3 كه اصل برهان را مطرح میكرد، حال موضوعِ رابطة «عین وجود» با موجوداتی كه حاصل عین وجوداند مطرح میشود، میفرماید:
«رابطه وجود مطلق با این موجودات ، رابطة تجلّی است. زیرا آنچه از وجود مطلق صادر میشود چیزی غیر از «وجود» نیست، و خودِ «وجود مطلق» هم باز «وجود» است ، منتها در نهایت شدت. پس چون به جز «وجود» در صحنه نیست، رابطة وجود مطلق با سایر موجودات، همان تجلّی میشود، لذا هویت مخلوق، هویت تعلقی و وابسته است.»
یعنی هر «مخلوقی» از مخلوقات - اعم از عالم ماده یا عالم مجردات- یك نحوه وجودی است كه جلوه و پرتو وجود مطلق است. و به تعبیر دیگر مخلوق، هستیِ نازل شده علت است و در همین رابطه تمامِ هستیِ مخلوق از علت است. و به همین جهت هم اگر رابطة خالق با مخلوق قطع شود مخلوق، دیگر وجودی نخواهد داشت و نابود میشود، زیرا وجودش همان ارتباط با خالق است و بس. «یعنی وجود مخلوق، عین ربط به علت یا خالق خود است» و در نتیجه هویت مخلوق ، هویت تعلقی است ونه هویتی مستقل.
همچنانكه ملاحظه میكنید؛ اگر متوجه باشیم «وجود مطلق» یا «عین وجود» چیزی جز وجود نیست. از طرفی از عین وجود جز وجود صادر نمیشود - مثل اینكه از خورشید جز نور صادر نمیشود- پس وقتی در رابطه با ایجاد پدیدهها از عین وجود، جز وجود صادر نمیشود، در واقع عین وجود تجلّی كرده و در نتیجة این تجلّی، مخلوقات حاصل شده، و همة عالَم تجلّی عین وجود است. یعنی رابطة مخلوق با خالق مثل رابطة كوزه با كوزهگر نیست كه دوگانگی در میان باشد، چرا كه از عین وجود جز وجود صادر نمیشود. پس بین عین وجود و موجودات یگانگی در میان است. یعنی عین وجود، جلوه كرده و مخلوقات همان جلوه و تجلّی عین وجوداند، به این نوع رابطه كه بین علت و معلول دوگانگی نیست، تجلّی میگویند - مثل رابطة نور بالایی با نور پایینی كه تفاوتشان چیزی جز شدت و ضعف نیست -پس مخلوق، هستیِ نازل شده علت است، آری! عین وجود، وجودش از خودش است. ولی مخلوق، وجودش نازله از علت است، در عینی كه تمام وجودش از عین وجود است و رابطهشان تشكیكی است(11). یعنی یك وجود در صحنه است، همراه با شدت و ضعف، كه مرتبة اعلای آن، وجود مطلق یا عین وجود و عین كمال است و مراتب پایین آن، وجودات ضعیفترند.
حال وقتی متوجه شدیم رابطة بین «عین وجود» و مخلوقاتش تجلّی است، میتوان فهمید كه هویت مخلوق نسبت به خالقش «هویت تعلّقی» است. یعنی وجود مخلوق عین ربط به خالقش است و همین كه رابطه بین آن دو قطع شود، وجودِ مخلوق هم از بین میرود. چون وقتی رابطة عین وجود با مخلوقاتش «تجلّی» است، یعنی وجود مخلوق همان ربط به خالق است و لذا همین كه ربط بین آن دو از بین رفت، وجود مخلوق هم از بین میرود. مثل نور پایین كه اگر بهوسیلة یك مانعی ارتباطش را با نور بالایی قطع كردیم، نور پایین از بین رفته است. یعنی اینطور نیست كه اگر مانعی بین نور بالایی و نور پایینی قرار دهیم، حالا دو تا نور داشته باشیم، یكی بالای مانع و یكی زیر مانع. بلكه همینكه رابطة نور پایین با نور بالا قطع شد، نور پایین نابود میشود و نتیجه میگیریم كه وجود نور پایین، همان ربط به نور بالا بود، نه اینكه چیزی بود كه ربط داشت، بلكه وجودش چیزی جز ربط نبود. وگرنه با از بین رفتن ربط بین نور بالا با نور پایین، نباید نور پایین نابود میشد.