کسانی که از مباحث جامعهشناسی اطلاع دارند، میدانند که گاهی تغییرات اجتماعی در اثر تغییرات طبیعی و جبری اتفاق میافتد. فرض کنید شرایط جغرافیایی و اکولوژیک یک جامعهای به طور طبیعی دگرگون شود؛ در نتیجه، مردم آن جامعه مجبور میشوند که از زندگی کشاورزی دست بردارند. حال اگر شرایط فراهم باشد به زندگی صنعتی روی میآورند وگرنه به تجارت میپردازند. این تغییر در اثر یک عامل طبیعی است: منطقه حاصلخیز به علت کمبود بارندگی خشک شده و شرایط کشاورزی فراهم نیست؛ بنا بر این، مردم مجبور میشوند که از لحاظ اقتصادی در جامعه خود تغییری به وجود بیاورند و جامعه کشاورزی به جامعه صنعتی یا تجاری تبدیل میشود.
گاهی تغییرات در اثر تحولات صنعتی و تکنولوژیکی است: دانشمندان وسایل تولیدی جدیدی را اختراع میکنند و در اختیار جامعه قرار میدهند. با پیدایش ابزار جدید، شیوه تولید تغییر میکند. وقتی ابزار جدید تولید، به آسانی، در اختیار جامعه قرار گیرد، مردم صنایع دستی و دشوار را رها میکنند و شیوه تولید را تغییر میدهند. در نتیجه، جامعهای که زندگی اقتصادی سادهای داشت به جامعه صنعتی تبدیل میشود. در این تحول عموم مردم نقشی نداشتند، به وسیله فرد یا گروهی، با پیشرفت
﴿ صفحه 110﴾
علم و صنعت، ابزارهای تولید جدیدی ساخته شد و در اختیار مردم قرار داده شد. ممکن است آنها حتی برای منافع شخصی خود این کار را کرده باشند، ولی وقتی این ابزار تولید در جامعه رواج پیدا میکند، مردم مجبور میشوند که از آنها استفاده کنند؛ چرا که در غیر این صورت، رقبا منافع آنها را میبرند و آنها ورشکست میشوند.
ولی یک نوع دیگر تحول و تغییر دیگری نیز در جامعه هست که با کمال اختیار، انتخاب و آگاهی انجام میگیرد که آن را «انقلاب فرهنگی» میگوییم. انقلاب تحول جامعه است که با مشارکت توده های مردم رخ میدهد، برخلاف «کودتا» که به وسیله گروه خاصی انجام میگیرد. عموم مردم راهی را انتخاب میکنند که بر ضرر رژیم حاکم است و قصدشان این است که آرمانهایی را تحقق ببخشند. شرایط طبیعی یا تحول ابزار تولید آنها را مجبور به انقلاب نکرده است، بلکه یک تغییر سیاسی و اجتماعی است که مردم با فکر و اندیشه خود انتخاب کردهاند و برای تحقق آن تلاش میکنند و از جان و مال خود میگذرند تا تحقق پیدا کند.
این نوع تحول ـ که آن را به طور عام انقلاب مینامیم ـ ارتباط مستقیمی با فرهنگ دارد. در سایر تغییرات اجتماعی، ممکن است عناصر فرهنگی، با واسطه و از راه دور، کم و بیش تأثیر داشته باشد؛ مثلاً، فرهنگ موجب میشود که سطح آموزش کشور بالا برود، ارتقای سطح آموزش موجب پیدایش اختراعات جدید صنعتی میشود، اختراعات نیز موجب تغییر ابزار تولید شود؛ پس فرهنگ میتواند باواسطه در تحول صنعتی تأثیر داشته باشد؛ اما در انقلاب، به طور مستقیم، فکر و اندیشه مردم اثر دارد. در این تحول (انقلاب) عامل مستقیم و مباشر و بیواسطه «فرهنگ» است. البته ممکن است که در کنار فرهنگ عوامل دیگری نیز مؤثر باشد
﴿ صفحه 111﴾
ولی عامل اصلی فرهنگ است. اگر تأثیر فرهنگ همچنان ادامه داشته باشد انقلاب پابرجا خواهد بود؛ چون آنچه موجب پیدایش انقلاب است، فرهنگ خاصی است که در جامعه رواج پیدا کرده و اکثریت جامعه آن را پذیرفته و برای تحقق آن تلاش کرده اند. اگر همان افکار و اندیشه ها و آرمانها باقی باشد؛ یعنی فرهنگ جامعه همان فرهنگ انقلابی باشد انقلاب هم دوام خواهد داشت و اگر فرهنگ مردم تغییر کند خواه ناخواه، انقلاب هم آسیب پذیر خواهد شد.