انسان دارای دو نوع گرایش است، که خدای متعال بطور فطری در نهاد او قرار داده است یکی غرایز حیوانی، و دیگری میلهای متعالی. وجود غرایز برای آن است که انسان بتواند زنده بماند و به زندگی فردی و اجتماعی خود ادامه دهد. به عنوان مثال، اگر جاذبه جنسی در انسان وجود نداشت پسر و دختر نسبت به یکدیگر احساس نیاز نمیکردند. اگر هیچ تمایلی، از این قبیل، در انسان وجود نداشت با توجّه به مشکلاتی که در زندگی برای او وجود دارد، از قبیل بچه دار شدن، بزرگ کردن و تربیت فرزند و فراهم کردن وسایل زندگی، آیا چند درصد از مردم حاضر میشدند که به این زحمات تن در دهند؟ آنچه بیش از هر چیز انسان را به تشکیل زندگی خانوادگی، فرزنددار شدن و اداره خانواده و تحمّل زحمات بچه داری میکشاند همان غریزه فطری است که خدا در نهاد انسان قرار
﴿ صفحه 146﴾
داده و مرد و زن را به یکدیگر متمایل میسازد.
در مرحله بعد، غریزه مادری باعث میشود که مادر از پرورش فرزند لذّت ببرد. در نتیجه، نوع انسان در روی زمین باقی میماند. اگر چنین نبود از همان ابتدا، نسل انسان منقرض میگردید و انگیزهای برای فرزنددار شدن و تربیت آنها وجود نداشت.
پس وجود این گونه غریزه ها از روی حکمت است؛ مثلاً، غریزه خوردن؛ اگر ما میل به غذا پیدا نمیکردیم و غذا خوردن برایمان لذّتی نداشت دلیلی وجود نداشت که اینهمه زحمت را تحمّل کنیم تا با کار و مشقّت پولی بدست آوریم و غذایی تهیّه کنیم. گرسنگی و احساس نیاز است که ما را به این کار وامی دارد. باید این گونه غرایز در وجود انسان باشد. وجود این غرایز هم برای زندگی فردی و هم برای زندگی اجتماعی ضرورت دارد.
ولی همین نیازها ممکن است منشأ فسادهایی نیز واقع شود؛ یعنی اگر حدود آنها رعایت نشود و در یک چهارچوب محدودی اعمال نشود، خواه ناخواه، موجب فساد میشود. در هر حال، این گونه تمایل ها در انسان وجود دارد، باید نیروهای دیگری وجود داشته باشد که این تمایل ها را محدود سازد. در صورتی انسان میتواند تمایل به لذّتهای حیوانی را کنترل سازد که میل به ارزشهای متعالی، روحی و معنوی در او وجود داشته باشد. اگر این میل نباشد میلهای حیوانی به صورتی افسار گسیخته در میدان زندگی انسان حاکم میشوند و خواه ناخواه، جامعه انسانی را به فساد میکشانند. آنچه موجب میشود که انسان بتواند امیال خود را کنترل کند پذیرفتن یک سلسله ارزشهای برتر است.
اگر انسان بپذیرد که عفّت، پاکدامنی، کنترل غریزه جنسی و غرایز مربوط به شکم برای او نوعی ارزش و کمال است حاضر میشود که میلهای
﴿ صفحه 147﴾
حیوانی خود را کنترل کند. ولی اگر این ارزشها را نپذیرفت، مانند حیوان، هیچ حدّ و مرزی برای او وجود ندارد و تمام زندگی انسان غرق در مسائل جنسی میشود و ارزشهای انسانی، حتی مسائل مربوط به زندگی مادّی، صنایع و تکنولوژی نیز متروک واقع میشود؛ زیرا انسانی که شبانه روز در فکر مسائل جنسی است به هیچ چیز دیگری فکر نمیکند.
آنچه میتواند انسان را محدود و معتدل سازد که از این غریزه به صورت صحیح استفاده کند پذیرفتن یک سلسله ارزشهاست؛ مانند پذیرش مطلوبیت علم، پذیرش عفّت و پاکدامنی و پذیرش عبادت خدا و توجه به او و انس با او. اگر چنین چیزهایی به عنوان ارزش پذیرفته شود مانع از طغیان شهوت خواهند شد. در غیر این صورت، شهوت به صورت افسار گسیخته در جامعه حکم فرما میشود.
علت بعثت انبیا این بوده که مردم نسبت به برخی از ارزشها باور پیدا کنند. کسانی که با انبیا مخالفاند و پیشرفت آنها را مغایر منافع خود میدانند درصدد برمی آیند تا از طرح آن ارزشها جلوگیری کنند و ارزشهای دیگری را جایگزین آن ها نمایند؛ بجای آنکه به مردم جامعه بفهمانند که باید غرایز حیوانی را کنترل کرد، بیشتر به آنها دامن میزنند و آن ها را تحریک میکنند. آنان به ارضای طبیعی این انگیزه ها اکتفا نمیکنند، بلکه انگیزشهای کاذب و بلوغهای زودرس ایجاد میکنند و تلاش مینمایند تا مردم را در دام شهوت بیندازند.
دلیل تمام این کارها اهداف مادّی است. به فرض، کارخانهای که میخواهد از تولید و فروش لوازم آرایش سود ببرد، به هر صورت ممکن، مردم را دعوت میکند که از آن وسایل بیشتر بخرند و بیشتر استفاده کنند. این دعوت تا آنجا اثر میگذارد که قشرهایی از جامعه از غذای ضروری خود
﴿ صفحه 148﴾
می گذرند و به خرید وسایل آرایش رومی آورند. آنها تنها به استفاده از این وسایل در محیط خانه نیز اکتفا نمیکنند؛ چون مقدار قابل توجّهی برای خرید آنها پول صرف کرده اند. بنابراین، میخواهند آن را در مقابل دیگران نیز به نمایش بگذارند. تصوّر کنید که در این صورت، چه مفاسدی بر این کار مترتّب خواهد شد؛ برای اینکه آن را به دیگران نشان دهند باید هیچ پوششی نداشته باشند؛ زیرا اگر پوششی در کار باشد نمیتوانند آرایش خود را در معرض دید دیگران قرار دهند.
علّت اصلی همه این کارها در سودجویی سازندگان و فروشندگان وسایل آرایش، لباسها و مدهاست که همه برای منافع مادّی خود کار میکنند و خود نیز مزدور شرکتهای چند ملیّتی و ثروتمندان کلان دنیا هستند و برای اینکه کالاهای خود را به فروش برسانند، باید فرهنگ برهنگی را ترویج کنند تا بتوانند برای اجناس خود بازار فروش فراهم نمایند. وگرنه مگر هر زن برای آرایش خود در مقابل شوهر به این مقدار از وسایل نیاز دارد؟ مگر به چند نوع لباس و جوراب احتیاج دارد؟ کسی که بخواهد از صبح تا به شب در خیابانها پرسه بزند و جولان بدهد به انواع وسایل آرایش محتاج است. کدام یک به نفع صاحبان کارخانه ها و سازندگان این اجناس است؟
سازندگان برای آنکه به اهداف خود برسند مجبورند که این فرهنگ را در جامعه ترویج کنند. البته این فرهنگ با تمایلات حیوانی انسان سازگار است و طبعاً آن تمایلات در انسان زنده است و نیاز به بیدار کردن آن نیست؛ اما ارزشهای معنوی بطور طبیعی پیدا نمیشود، به تربیت و آموزش احتیاج دارد.
پس اگر در جامعه دو عامل وجود داشته باشد، یکی موافق با گرایش
﴿ صفحه 149﴾
طبیعی، که خودبخود وجود دارد، و دیگری مخالف گرایشهای طبیعی، که بخواهد ارزشهایی را به انسان بیاموزد و به او بقبولاند که باید دست از خواسته های حیوانی بردارد، کدام یک موفّقتر خواهد بود؟ روشن است: آنکه موافق طبیعت انسان است؛ مانند کسی که در سرازیری در حال حرکت است؛ اگر دیگری نیز او را از عقب وادار به حرکت کند، طبعاً سریعتر حرکت میکند. اما کسی را که با شتاب در حال حرکت است اگر بخواهند از حرکت بازدارند به عامل قویتر نیاز است.
مَثَل انسانها در زندگی چنین است؛ مانند کسی که در یک سراشیبی در حرکت است اگر دائماً شتاب داشته باشد حرکتش سریعتر میشود تا جایی که نمیتواند خود را از حرکت باز دارد. از اینرو، کسانی که میخواهند انسانها را از خطر حفظ کنند و از خطر سقوط نجات دهند ابتدا به او سفارش میکنند که «مواظب باش!» تا آرام حرکت کند و بتواند مراقب باشد و هر جا خواست متوقّف شود. در هنگام حرکت نیز، سعی میکنند برای او موانعی ایجاد کنند تا از سرعت او بکاهند و بالاخره در نهایت، بتوانند با قدرت او را نگه دارند.
انبیا به ما میآموزند که باید در زندگی و اعمال غرایز معتدل باشیم، آرام حرکت کنیم، حدّ و مرزها را بشناسیم، به مقدار لازم غذا بخوریم، به شکلی مناسب لباس بپوشیم، در امور مادّی و حیوانی معتدل باشیم و افراط نکنیم. آنان ما را متوجّه میسازند که زیاده روی در این امور خطرناک است. در مقابل این سفارشات، کسانی که توجّه کنند و بدان عمل نمایند، باتقوا هستند. به کسانی هم که قدرت کنترل خود را ندارند و از دیگران تبعیت مینمایند نصیحت میکنند که سعی کنند خود را کنترل نمایند وگرنه مانند کسی که در حال حرکت است و سرعتش دایماً در حال
﴿ صفحه 150﴾
افزایش است به مرحله ای میرسند که نمیتوانند خود را متوقّف سازند.
با این سفارش ها، در این مرحله، برخی گوش فرا میدهند و از این نصیحتها و سفارشها استفاده مینمایند و خود را کنترل میکنند، برخی نیز توجّه نمیکنند و مشرف به سقوط میشوند. در آنجا چه باید کرد؟ آنان که خیرخواه مردماند باید بیایند و سر راه آنها بایستند و مانع از سقوط آنها شوند. این همان مراحل امر به معروف و نهی از منکر است. ابتدا به زبان خوش و نصیحت ضرر کار آنها و عواقب بدش را تذکّر میدهند. در مرحله بعد، قدری شدیدتر فریاد میزنند که مراقب خود باشید! اگر باز هم اثری نکرد آنگاه باید کسانی موظّف شوند که با شیوع فساد مقابله کنند، لکن بر طبق ضوابطی حساب شده و مشخّص، در هر صورت، افرادی خاص باید اقدام کنند تا صلاحیت کار و قدرت مقاومت در مقابل آنها را داشته باشند، نه آنکه در راه نجات یک فرد خود نیز به فساد مبتلا شوند.
بسیاری از افراد در صدد بودهاند که با شیوع مفاسد مقابله کنند ولی خود در دام مفاسد افتاده اند. کسانی که میخواهند به این وظیفه مهم اقدام کنند باید خودساخته باشند، آموزش دیده باشند و صلاحیتهای خاصّی داشته باشند. اما مراحل ابتدایی وظیفه همه است؛ از پدر، مادر، خواهر، برادر، دوستان، معلم، شاگرد و همسایگان تا دیگران، همه در این مرحله مشترکند.