در باب تهاجم فرهنگی، سخن، بسیار گفته شده است و در بیان اهمیت و حساسیت این پدیده قرن، و نوع برخورد با آن، گفته ها و
﴿ صفحه 20﴾
نظریه های مختلفی ابراز شده که هر یک، اغلب ناظر به بعدی از ابعاد فرهنگ است و بنابر اینکه در آنها به کدامیک از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ اصالت داده شده باشد و به میزان ارزشیابی آن عنصر، با یکدیگر متفاوتند.
آنچه در این تهاجم، مورد توجه و تأکید اندیشمندان مسلمان و مسؤولان دلسوز جامعه قرار گرفته، اساسی ترین عنصر فرهنگ ما، همانا معارف و ارزشهای دینی میباشد که به شدت، هدف هجوم دشمنان ما واقع شده است.
در جهان معاصر، هویت و شخصیت حقیقی ما شرقیان، در پرتو فرهنگ آسمانی مان رقم میخورد، بدان معنا که در آن سوی کره زمین ـ اگر چه نمیتوان به سخن دشمن زیاد خوشبین بود، اما به هر منظوری که باشد ـ شناسنامه ما را، با مباحث عرفانی و معارف الهی ترسیم میکنند.
امروز، اگر غرب با تکنولوژی پیشرفتهاش شناخته میشود، شرق نیز با معنویت و انسانیت، اخلاق و عاطفه، و با فلسفه و حکمت و ایدئولوژی متافیزیکیاش هویت مییابد. و این همان چیزی است که به ذائقه دشمنان ما تلخ میآید و قرنها است که در برابر آن صف آرایی کرده اند.
استعمار فرهنگی برای قطع ریشه های اعتقادی، در کشورهای اسلامی مبارزه میکند که این مبارزه، مقدمهای برای از میان بردن تفکر و بینش توحیدی در تمامی جهان است.
اگر چه مساله تهاجم در کشورما، از مدتها قبل مطرح بوده است، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و نفوذ فرهنگ پویای اسلام در عرصه های بین المللی، نمودی تازه یافته است و استکبار جهانی با سرمایه گزاری های وسیعی تلاش میکند تا حرکت انقلاب و نفوذ فرهنگ اسلامی را متوقف
﴿ صفحه 21﴾
سازد و نه تنها راه صدور آن را به کشورهای دیگر سد کند، بلکه تا آنجا که میتواند، فرهنگ ماتریالیستی و مبتذل خود را به صورتی گسترده تر، به کشورهای اسلامی و شرقی، خصوصاً به کشور ما وارد کند و این همان «تهاجم فرهنگی» است که امروزه درباره آن سخن میگوییم.
از آنجا که هر پدیدهای دارای ویژگیها و جنبه های خاصی است که شناخت صحیح آن، ارتباط مستقیم و وابستگی تامی به تشخیص آن ویژگیها دارد، از اینرو، پیش از ورود در گستره بحث تهاجم فرهنگی نیز لازم است که ابعاد آن را به خوبی بشناسیم و عناصرش را با دقت تجزیه و بررسی کنیم. بدیهی است که لازمه مقابله با هجوم دشمن، آگاهی و احاطه به ابعاد آن است؛ پس باید ابتدا دشمن و ماهیت او را بشناسیم و انگیزه و هدف او را بدانیم، پس از آن، زمان حمله و ناحیه نفوذ و عوامل داخلی او، و نیز ابزار و تجهیزات و شیوه ها و تاکتیک هایی را که در این حمله بکار خواهد برد، شناسایی کنیم. سپس با دقت، نیروهای خودی و راههای مقابله با تهاجم دشمن را مورد بررسی قرار دهیم. در این صورت میتوانیم امیدوار باشیم که در اثر احاطه بر همه جوانب مبارزه، فریب دشمن را نخواهیم خورد و به پیروزی در برابر او دست خواهیم یافت. اکنون در بحث «تهاجم فرهنگی» نیز نخست باید منظور از «فرهنگ» و معنای «تهاجم» روشن گردد. پس از آن، وجود چنین تهاجمی به جامعه اسلامی امروز ما نفیاً و اثباتاً بررسی شود. سپس جریان و یا گروههای مهاجم، زمان تهاجم و همچنین هدف، انگیزه و شیوه های آنان مورد شناسایی قرار گیرد.
در این بحث، لازم است که رابطه میان فرهنگ و تکنولوژی نیز مورد بررسی واقع شود و روشن گردد که آیا با توجه به ضرورتهای زمان، اصولا مقابله با تهاجم فرهنگی امکان پذیر است؟ و همچنین روشن شود که
﴿ صفحه 22﴾
تفاوت میان ترویج فرهنگ و جذب آن با تحمیل و تهاجم فرهنگی چیست و آیا ترویج یک فرهنگ نیز در همه حال، امری نامطلوب و ناپسند است؟
قبل از ورود به اصل موضوع، لازم است که درباره تعدادی از این پیش فرضها، بطور مختصر توضیح بدهیم و چهارچوب بحث را دقیقاً مشخص نماییم. البته بیان تفصیلی هر یک، در جای مناسب خواهد آمد:
مفهوم واژه «فرهنگ» از مفاهیم بسیار پیچیده است و به رغم تعاریف بی شماری که درباره آن بیان شده، تاکنون تعریف روشن و جامعی از آن ارائه نشده است. با این همه، منظور ما از آن در بحث «تهاجم فرهنگی» عبارت از مجموعهای از مایه های فکری و ارزشی است که در رفتار اختیاری و اجتماعی انسان اثر میگذارد. این مجموعه دارای عناصر متعددی است که در جای خود، مورد شرح و بررسی قرار خواهند گرفت.
کلمه «تهاجم» از واژه هایی است که از نظر لغوی معنای مشارکت طرفینی دارند، ولی این معنا مراد نیست و حتی در استعمالات رایج عرف نیز، به معنی هجوم یک طرفه آمده است.
اگر چنین نباشد، اعتقاد کسانی که اساساً اصطلاح «تهاجم فرهنگی» را یک لفظ بدون مصداق میدانند و جریانات امروز را نشرو تبادل فرهنگی میپندارند، با معنای طرفینی «تهاجم» سازگارتر است؛ در حالی که به وضوح مشاهده میکنیم که فرهنگ مهاجم، یک فرهنگ سلطه جو است که با اهداف خاصی در جهت بسط سیطره خود، برنامه ریزی و تلاش میکند و همانگونه که سردمداران و اندیشه گران کنونی آن اظهار کردهاند قصد دارد که جهان را به «دهکده واحد جهانی» بر اساس مبانی و ارزشهای اومانیستی مبدل سازد. بنابر این، معنی تهاجم با غافلگیری و تحمیل توام
﴿ صفحه 23﴾
است و علت آنکه این کلمه در عرف ما ارزش منفی دارد، این است که دشمن میخواهد باورها و ارزشهای معتبر و متعالی را از جامعه ما برباید وبه جای آن، باورهای نادرست و ارزشهای منفی را بر ما تحمیل کند.
درباره رابطه فرهنگ و تکنولوژی ـ همان طور که در مقدمه اشاره کردیم ـ گرچه تاکنون رشد تکنولوژی به میزان زیادی در بالا رفتن سلطه فرهنگی بیگانگان، تأثیر داشته است اما در واقع، پذیرش آن ذاتاً میتواند بدون هر گونه وابستگی فرهنگی صورت گیرد. بنابراین علی رغم تصور عدهای از دست اندرکاران مسائل فرهنگی، که نسبت به تعریف فرهنگ و ارزشیابی آن، در مغالطات لفظی و به هر حال در دام حیله های شیطانی گرفتار شده اند، منظور ما از مبارزه با تهاجم فرهنگی، نفی هر گونه نوگرایی و پشت پا زدن به ابزارهای مدرن فرهنگی و نیز تجدید حیات هر گونه آداب و سنن قدیمی نیست، بلکه با توجه به ارزشیابی ما از فرهنگ، هدف اصلی مقابله، در جهت حفظ و تحکیم مبانی و ارکان فرهنگ جامعه، یعنی اعتقادات و ارزشهای والای اسلامی، شکل میگیرد و این، دقیقاً همان چیزی است که دشمنان ما، با همه سرمایه گزاری ها و امکانات و ترفندهای خود، تلاش بیوقفهای را در جهت تخریب و انهدام آن به کار میبرند و با انواع تیرهای زهرآگین، نسلهای آینده را، آماج حملات پیاپی خود قرار میدهند.
در چنین شرایطی که تکنولوژی بویژه در بخش ارتباطات ماهواره ای، حملات رعد آسای استکبار جهانخوار را سرعت بخشیده و دیوانه وار راه خود را میپوید، به عنوان یک وظیفه الهی، بر فرد فرد امت اسلامی واجب است که در یک بسیج همگانی بپاخیزند و توطئه جهانی مستکبرین را علیه اسلام و مصالح مسلمین خنثی نمایند.
﴿ صفحه 24﴾
از مجموع آنچه گذشت، پاسخ سؤال پایانی نیز در مورد تفاوت ترویج فرهنگ با تحمیل آن به دست میآید واضح است که تلاش غرب در گسترش شبکه های ارتباطی و خبری، به منظور آن است که سلیقه ها، معیارها و الگوهای رفتاری و اخلاقی خود را در قالب فیلمها، شوهای تلویزیونی و دیگر برنامه های سرگرم کننده مبتذل، در سراسر کره زمین و به تمام بشریت تحمیل کند و این نیست مگر آنکه در زیر آن، اهداف شیطانی سودجویانه نهفته است. در حالی که ترویج فرهنگ سالم، دور از هر گونه دسیسه و با پشتوانهای که از حقیقت دارد، با اهداف الهی انجام میشود. بنابر این ترویج هر فرهنگی یک امر ناپسند تلقی نمیشود و علت اساسی مخالفت ما با فرهنگ مهاجم غرب، آثار ضدالهی و ضد معنوی آن است که به عنوان یک بار منفی، در آن به وجود آمده است.
گذشته از این، مغرب زمین به اعتراف مورّخان و دانشمندانش، قرنها تحت تأثیر فرهنگ عظیم اسلامی بوده است، به طوری که هنوز نیز آثار آن باقی است وحتی در تمدن کنونی خود، مدیون درخشش نیروهای خارق العاده مسلمان در بسیاری از علوم و فنون میباشد. زیرا جنگهای صلیبی که موجب ارتباط نزدیک اروپاییها با مسلمین شد، علی رغم خسارات فراوانی که به طرفین وارد کرد، موجب انتقال فرهنگ اسلامی و شرقی به اروپا گردید.
گوستاولوبون در کتاب «تمدن اسلام و عرب» مینویسد:
«تا مدت پانصد سال، مدارس اروپا روی کتابها و مصنفات مسلمین دایر بود، همانها بودند که اروپا را از لحاظ علم و عمل و اخلاق تربیت کرده، داخل در طریق تمدن نمودند ...»
آری دانشمندان منصف غرب، از صدور فرهنگ اسلامی به جوامع
﴿ صفحه 25﴾
اروپایی تمجید نیز نموده اند؛ بنابر این کسی که امروز بر صدور انقلاب اسلامی ما به آن سوی مرزها، نام تهاجم مینهد و بدین وسیله میخواهد غارتگری و سلطه فرهنگی جنایتکاران را توجیه کند و شعله خشم مسلمانان غیور را علیه روش استکباری آنان خاموش سازد، بدون تردید فرق پاکی را با ناپاکی قبول ندارد!
تاکنون در این مقدمه، به نکاتی پیرامون تعریف فرهنگ و تهاجم، اثبات وجود تهاجم فرهنگی، انگیزه و هدف تهاجم و مسائل دیگری اشاره کردیم. باید دانست که به اعتقاد ما، در جامعهای که اسلام به طور کامل تحقق و حاکمیت یافته باشد، سلسلهای از شناختها و باورها و همچنین ارزشهای اخلاقی ـ اجتماعی مورد قبول اسلام وجود دارد که دارای یک شیوه رفتاری منسجم و هماهنگ میباشد. این شناختها و ارزشها به علاوه رفتارهایی که دارای انسجام کامل بوده و دقیقاً ناشی از همان شناختها و ارزشها میباشد، فرهنگ اسلامی را تشکیل میدهند.
چنانچه گفتیم، این مربوط به جامعهای است که اسلام در آن بطور کامل متحقق شود، بنابر این اگر فرهنگ برخی از جوامع اسلامی، از این هماهنگی و انسجام رفتاری برخوردار نیست، علت آن آمیختگی و ناخالصی است که در اثر نفوذ عناصر فرهنگ بیگانه، در فرهنگ اسلامی صورت میگیرد و نتیجتاً اینگونه جوامع را دارای فرهنگی التقاطی میسازد که این دوگانگی، با وحدت اسلام و یکپارچگی فرهنگ اسلامی هرگز سازگار نیست.
از آنجا که شرط اول مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب، شناخت فرهنگ و فلسفه آن است و همچنین برای روشنتر شدن این بحث، به بیان نقش تخریبی فرهنگ و فلسفه غرب و ریشه تاریخی آن میپردازیم.
﴿ صفحه 26﴾