یکی از آن شیوه ها، تسلط سیاسی است، در این روش، دشمن به جای لشکر کشی و جنگ و خونریزی تلاش میکند که با انجام توطئه هایی، صحنه سیاسی را در یک کشور به نفع خود تغییر دهد، و برای این کار، عناصری را از میان افراد خودشان برمی گزیند و با استفاده از نقاط ضعف آنان در وجودشان ایجاد شیفتگی و وابستگی میکند و اگر بتواند آنها را با دادن وعده های ریاست و حمایت، رسماً مزدور خود میسازد و بدین وسیله کم کم بر ارکان حکومت و همه شؤون آن کشور تسلط پیدا میکند. این عناصر، ممکن است افرادی را در سطح رئیس یک دولت تا سطوح پایینتر شامل گردد.
این همان تسلط سیاسی است که در نهایت اهداف اقتصادی را نیز در بر میگیرد و غالباً با سلطه اقتصادی توأم است. یکی از نمونه های بارز این عملکرد، استیلای غرب بر کشور اسلامی ما پس از انقلاب مشروطیت میباشد. هنگامی که استعمارگران غربی پیروزی انقلاب را در پرتو رهبری و حمایت همه جانبه علمای بزرگ شیعه حتمی دیدند، مبارزه عمیق و وسیعی را علیه اسلام آغاز کردند. آن ها عناصر خود باختهای را که تحصیل کرده و دست پرورده غرب و فریفته مظاهر تمدن جدید بودند، جهت مسخ ارزشهای اسلامی در نهضت مشروطه وارد کردند و با حمایتهای مالی و سیاسی، آنها را تا سطح بالای حکومت ارتقا دادند. اینان سپس رهبران مذهبی را که مخالف حضور عناصر ضد دینی در رأس مسائل کشور بودند،
﴿ صفحه 42﴾
سرکوب کرده و به انزوا کشاندند و زمینه تسلط کامل سیاسی بیگانگان را فراهم ساختند.