تربیت
Tarbiat.Org

تهاجم فرهنگی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

اصول و ارزشهای دینی و تشکیکهای مهاجمان

اگر کسانی اعتقاد یقینی داشته باشند که اسلام حق است و همه مردم باید به آن ایمان بیاورند و گرنه گمراه‌ می‌شوند،به عذاب آخرت مبتلا‌ می‌گردند و سعادت ابدی آنها به خطر‌ می‌افتد اصلا شکل زندگی شان عوض‌ می‌شود؛ مثلاً در این چند سال اخیر، به دلیل اینکه این مسائل تاحدی جدّی گرفته شده است جوانها و نوجوانان ما در صحنه های نبرد چه افتخاراتی که نیافریده اند! جوانان پانزده شانزده ساله ما، با اعتقاد به آخرت و امدادهای غیبی، دنیا را تکان داده‌اند اینها همه به خاطر جدّی گرفتن این مسائل است. اگر یک ملت شصت میلیونی، همه، این مسائل را جدی بگیرند در سایر ملّتها هم اثر‌ می‌گذارند و تدریجاً دنیا عوض‌ می‌شود.
اما دشمن برای اینکه این مسائل جدّی گرفته نشود تبلیغات‌ می‌کند؛‌ می‌گوید: دین یک سلسله پندارهایی است مربوط به زندگی شخصی افراد، هر کس در اعتقادی که دارد آزاد است ولی نباید به اعتقاد دیگران کاری داشته باشد. در حالی که عمده شعارهای پس از انقلاب مابر این اساس بود که «ما انقلابمان را به همه جهان صادر‌ می‌کنیم»؛ یعنی ما یک سلسله باورهای دینی داریم که‌ می‌خواهیم آنها را برای دیگران هم اثبات کنیم. اجباری هم نسبت به پذیرش حرفمان نداریم. تنها‌ می‌گوییم حرف ما
﴿ صفحه 87﴾
را بشنوید اگر دلایل ما برای شما قابل قبول است بپذیرید.
آنها چه پاسخ‌ می‌دهند؟ آنها‌ می‌گویند اولا، اصلا دلیل نیاورید؛ زیرا دلیلهای فلسفی و تعقّلی هیچ اعتباری ندارد. فقط دلایل حسّی و تجربی قابل پذیرش است. ثانیاً، اگر شما به دنبال این هستید که چیزی را به طور یقینی کشف کنید و بدان معرفت صحیح پیدا کنید این یک خیالی بیش نیست و هر گز تحقّق نخواهد یافت. کشف حقیقت و پیدا کردن اعتقاد یقینی نسبت به یک چیز نشدنی است. انسان هرگز نمی‌تواند از شک رهایی یابد. اینها کارهایی است که دشمنان ما در زمینه شناخت و جهان بینی انجام‌ می‌دهند و مهمترین و مؤثرترین کاری است که آنها انجام‌ می‌دهند، برای اینکه ایمان ما را از بین ببرند.
اما در زمینه مسائل ارزشی: در مدت هشت سال جنگ تحمیلی، مردم به اشکال مختلف به جبهه ها کمک‌ می‌کردند، از پیرزن و پیر مرد و خرد و کلان به طور کلّی، هر کس به هر شکلی که‌ می‌توانست کمک‌ می‌کرد. همه این کمکها به دلیل باورهایی بود که مردم به خدا و قیامت و حساب و کتاب داشتند، و به خاطر یک سلسله ارزشهایی بود که بدانها دل بسته بودند: ایثار، فداکاری، جانبازی و امثال آن. اهمیّت این مسائل برای آنها چنان بود که حاضر بودند جان خود را بدهند ولی این ارزشها مخدوش نشود. پس پای بندی به این ارزشهاست که چنین حماسه هایی را‌ می‌آفریند. اگر موفق شوند که این پای بندی را از مردم ما بگیرند در اهداف پلید خود پیروز شده اند. لذا برای سست کردنِ پای بندی مردم سعی‌ می‌کنند که این ارزشها را اعتباری جلوه دهند.‌ می‌گویند: گروهی چیزی را پسندیدند و بدان دل بستند، همان برای آنها ارزش شد.گروهی هم چیز دیگری را پسندیدند آن چیز برایشان ارزش شد. امروز برای جامعه‌ای فلان چیز
﴿ صفحه 88﴾
ارزش است و فردا چیز دیگر اولا، اینها دلیلی عقلانی ندارند. ثانیاً، به فرض داشتن دلیل عقلانی چنین دلایلی اطمینان بخش نیستند چون اینها مسائلی متافیزیکی و غیر قابل اثبات، هستند بخصوص آنکه مسائل ارزشی را متافیزیکی هم نمی‌توان دانست؛ زیرا ارزش اعتباری است و اعتباریات برهان بردار نیست. عده‌ای چنین خواسته‌اند و چیزی را برای خود به عنوان ارزش مطرح کرده اند، فردا هم چیز دیگری به عنوان ارزش جدید مطرح‌ می‌کنند. امروز فداکاری، جان بازی و شهادت طلبی ارزش است، فردا پول پرستی، کاخ نشینی، صنعت و تکنولوژی ارزش است.
اگر این فکر رواج پیدا کند که ارزشها اموری اعتباری هستند، پایه و اساسی ندارند و تابع یک سلسله شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص هستند مسائل ارزشی که در طول تاریخ برای ما مطرح بوده به تدریج، بر اثر تأثیر فرهنگهای بیگانه بر جوانان، دگرگون خواهد شد. در این صورت جوانان ما در آینده، حاضر نخواهند بود که نارنجک به کمر ببندند و خود را به زیر تانک دشمن بیندازند. چرا؟ چون در گذشته این کارها ارزش بوده ولی اکنون ارزش خود را از دست داده است. در عوض، هنر، رقاصی و خوانندگی و امثال آن ارزش شده است.
پس استعمارگران برای اینکه جامعه ما را از عمل به مسائل ارزشی خود باز دارد یعنی از رفتاری که به نفع مستکبران نیست جلوگیری کنند، چنین دسیسه هایی را بکار‌ می‌گیرند. آنها‌ می‌دانند که رفتار ملت ما و دستگاه ارزشی که تاکنون برایش مطرح بوده موجب شده است که قدرتی در آنها بوجود آید که اگر تمام قدرتهای جهان دست به دست هم دهند نتوانند با این ملت مبارزه کنند و او را به زانو در آورند. پای بندی به این اعتقادات و ارزشها برای استکبار، گران تمام‌ می‌شود و او را در مبارزه
﴿ صفحه 89﴾
سیاسی، نظامی و اقتصادی به شکست وادار‌ می‌کند تا آنجا که‌ می‌بیند هیچ راه دیگری جز مبارزه فرهنگی وجود ندارد.