هنگامی که نظریات برخی از متفکران غربی را بررسی میکردیم، سخن (نیچه) را نقل نمودیم، او عقیده داشت که اساساً آدمی برای غلبه بر ضعیفان آفریده شده و خوی سلطه جویی در طبیعت او وجود دارد.
تردیدی وجود ندارد که همواره افرادی در جهان بوده و هستند که به خاطر داشتن خوی برتری طلبی و کبر فروشی به دیگران، هیچگاه حقوق انسانها را محترم نمیشمارند و برای خواسته های دیگران هیچ حقی قایل نیستند و حتی با توسل به هر نوع دروغ و نیرنگ، ارزشهای اسلامی را زیر پا میگذارند.
آنها چه بسا برای پیشبرد اهداف خود، در زیر لوای حقوق بشر، به دروغ، شعار آزادی، دموکراسی و صلح طلبی را فریاد کنند. اما هرگز نباید فریبشان را خورد زیرا روح مستکبر و تجاوزگر آنان، هیچ مرزی را نمیشناسد و هیچ قانونی را ـ حتی اگر خودش وضع کرده باشد ـ معتبر نمیداند! اینان تا زمانی که وجود انسانهای سربلند و با شرافت دیگری را در کنار خود احساس کنند، خوی تجاوز و سلطه جویی آرامشان نمیگذارد، فقط هنگامی آسوده خاطرند که تمام قدرتمندان در چنگال آنها اسیر باشند و نتوانند در مقابلشان عرض اندام کنند، آنگاه قهقهه مستانه را سر خواهند داد.
این منش استکباری است و ما با چنین خوی و منشی سرجنگ داریم و معتقدیم که حقوق انسانی با قانون جنگل تأمین نمیشود، بلکه باید
﴿ صفحه 38﴾
قوانین و مقررات انسانی بر زندگی بشر حاکم باشد تا همه انسانها به حقوق حقه خود دست یابند.
اما با کمال تأسف باید گفت که عدهای از نویسندگان و به اصطلاح اندیشمندان غربی، جدول تجاوز را ترسیم کردهاند و نه تنها با تئوریهای خود بر جنایات استعمارگران صحه گذاردهاند بلکه آنان را در ارتکاب فجایع بی شماری علیه مظلومان عالم، تحریک و حمایت کرده اند.
اگر تاریخ غرب را خصوصاً پس از دوره رنسانس مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم، در مییابیم که یکی از ویژگیهای فرهنگ غربی، اصالت دادن به قدرت است که بدبختانه اکنون در روح تفکر و فرهنگ آن رسوخ کرده است. این طرز تفکر که بر اساس سلطه جویی و بهره برداری از دسترنج زیر دستان بنا شده و ناشی از همان بینش ماد گرایانه است، امروزه بر سراسر جهان غرب حکمفرماست و آثار مخرب آن در تمام فعالیتهای مستکبرین دیده میشود.
از سوی دیگر، غربیان برای اثبات برتری خود بر دیگر ملتها، در مقام تحریف تاریخ بر آمدند و تلاش کردند که اروپا را سرچشمه تمدن بشری قلمداد کنند!
آنها به منظور پرهیز از اعتراف به عظمت تمدنهای غیر اروپایی، بعضاً حتی در آموزشهای رسمی مدارس بعد از دوره رنسانس، بخشهای دیگر تاریخ جهان، از جمله اسلام را حذف کرده و گاهی صد سال تمدن و فرهنگ اسلامی را در عبارت (سده های یورشهای خاوریان وحشی) خلاصه میکردند! ... متأسفانه بسیاری از نویستدگان اروپایی، علیرغم واقعیتهای فوق الذکر همواره مردم مشرق زمین را تحقیر کردهاند و آنها را نسل و نژادی فروتر و پایینتر از اروپاییان قلمداد کرده اند.
﴿ صفحه 39﴾
پیشروان فلسفه و اندیشه عصر روشنگری اروپا با اینگونه تفاوت گذاردن میان خاور و باختر، باختر را ذاتاً برتر و خاور را ذاتاً فروتر خواندن و بدیهای باختر را خوب جلوه دادن و خوبیهای خاور را بد و بدیهای آن را بدتر قلمداد کردن، تاریخ را سخت واژگون ساختند.
لردکرومر که پس از اشغال نظامی مصر توسط انگلیسیان در سال 1300 ـ 1882 به مصر رفت و تا سال 1325 ـ 1903 فرمانروای آن کشور بود .... در مقالهای که تحت عنوان خاور و باختر پراکنده ساخت، زشتی هایی مانند خودکامگی بردگی و بیرحمی را از ویژگیهای خاور زمینیان دانست.
اینکه در دایرة المعارف سی جلدی بریتانیا چاپ 1977 (1356 خورشیدی) میخوانیم که جامعه های آسیایی دارای صفات و رفتاری هستند که یکصد و هشتاد درجه با صفات و رفتار جامعه های باختری تفاوت دارد، درست در همین راستا قابل فهم است.
ادوارد سعید پژوهشگر عرب، در این زمینه میآورد که اروپاییان درباره خاور زمین نوشتند که انسان خاور زمینی خردستیز، فاسد، کودک منش و «متفاوت» است و از این روی، انسان اروپایی خردگرا، پاکدامن و «طبیعی» میباشد. پیام روشنتر اینگونه نوشته ها آن است که اصولا اروپاییان با ویژگیهای پسندیدهای که در سرشت خویش دارند، از بقیه جهانیان برترند و از همین روست که باید بر جهان چیره شوند و مردم جهان را به بردگی و استثمار کشند.