تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه، جلد18
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

سر آغاز ((قلب قرآن ))

این سوره همانند 28 سوره دیگر قرآن مجید با حروف مقطعه آغاز می شود (یا و سین ).

در باره تفسیر حروف مقطعه قرآن در آغاز سوره های ((بقره )) و ((آل عمران ))

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 315@@@

و ((اعراف )) بحثهای فراوانی داشته ایم .**به جلد اول (تفسیر نمونه) صفحه 61 به بعد و جلد دوم صفحه 303 و جلد ششم صفحه 77 مراجعه فرمائید***

ولی در خصوص سوره یس تفسیرهای دیگری نیز برای این حروف مقطعه وجود دارد:

از جمله اینکه : این کلمه مرکب از ((یا)) (حرف ندا) و ((سین )) یعنی شخص پیامبر اسلام است، و به این ترتیب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را برای بیان مطالب بعد مخاطب می سازد.

در احادیث مختلفی نیز آمده است که این کلمه یکی از نامهای پیغمبر گرامی اسلام است .**(نورالقلین) جلد 4 صفحه 374 و 375***

دیگر اینکه مخاطب در اینجا انسان است ((سین )) اشاره به او است، ولی این احتمال با آیات بعد سازگار نیست، زیرا در این آیات روی سخن تنها به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) است .

لذا در روایتی از امام صادق (علیهالسلام ) می خوانیم که فرمود: یس ‍ اسم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) و الدلیل علی ذلک قوله تعالی انک لمن المرسلین علی صراط مستقیم : ((یس نام رسول خداست و دلیل بر آن این است که بعد از آن می فرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستی (نور الثقلین جلد 4 صفحه 375).

به دنبال این حروف مقطعه - همانند بسیاری از سوره هائی که با حروف مقطعه آغاز شده - سخن از قرآن مجید به میان می آورد، منتها در اینجا به آن سوگند یاد کرده و می گوید ((سوگند به قرآن حکیم )) (و القرآن الحکیم ).

جالب اینکه ((قرآن )) را به ((حکیم )) توصیف می کند، در حالی که حکمت معمولا صفت شخص زنده و عاقل است، گوئی قرآن را موجودی زنده و عاقل

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 316@@@

و رهبر و پیشوا معرفی می کند که می تواند درهای حکمت را به روی انسانها بگشاید، و به صراط مستقیمی که در آیات بعد به آن اشاره کرده راهنمائی کند.

البته خداوند نیازی به سوگند ندارد، ولی سوگندهای قرآن همواره دارای دو فایده مهم است : نخست تاکید روی مطلب، و دیگر بیان عظمت چیزی که به آن سوگند یاد می شود، زیرا هیچکس به موجودات کم ارزش سوگند یاد نمی کند.

آیه بعد چیزی را که سوگند آیه قبل به خاطر آن بوده است بازگو می کند، می فرماید: ((مسلما تو از رسولان خداوند هستی )) (انک لمن المرسلین ).

((رسالتی که تواءم با حقیقت است و بودن تو بر صراط مستقیم )) (علی صراط مستقیم ).**در ترکیب جمله (علی صراط مستقیم) در میان مفسران گفتگو است بعضی جار و مجرور را متعلق به (مرسلین) می دانند که مفهومش این است (رسالت تو بر جاده مستقیم است)بعضی نیز آن را خبر بعد از خبر دانسته اند و مفهومش این است که تو بر صراط مستقیم قرار داری بعضی نیز آن را خبر موضع نصب بنابر حال بودن گرفته اند و مفهومش این است که تو از مرسلین هستی در حالی که بر صراط مستقیم می باشی(البته تفاوت چندانی از نظر معنی در این سه احتمال نیست)***

سپس می افزاید: این قرآنی است که از ناحیه خداوند عزیز و رحیم نازل شده (تنزیل العزیز الرحیم ).**منصوب بودن (تنزیل) به خاطر آن است که مفعول فعل مقدری است و در تقدیر چنین بوده (نزل تنزیل العزیز الرحیم) احتمالات دیگری نیز در نحوه ترکیب این جمله داده شده است***

تکیه روی ((عزیز بودن )) خداوند برای بیان قدرت او بر چنین کتاب بزرگ

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 317@@@

شکست ناپذیری است که در تمام طول اعصار و قرون به صورت یک معجزه جاویدان باقی می ماند، و هیچ قدرتی نمی تواند عظمت آن را از صفحه دلها محو کند.

و تکیه روی ((رحیمیت )) خداوند برای بیان این حقیقت است که رحمت او ایجاب کرده که چنین نعمت بزرگی را در اختیار انسانها بگذارد.

بعضی از مفسران این دو توصیف را برای بیان دو نوع عکس العمل متفاوت میدانند که ممکن است مردم در برابر نزول این کتاب آسمانی و فرستادن این رسول نشان دهند:

اگر به انکار و تکذیب بر خیزند خداوند با عزت و قدرتش آنها را تهدید کرده، و اگر از در تسلیم و قبول در آیند خدا با رحمتش آنها را بشارت داده .**(تفسیر فخر رازی) ذیل آیه مورد نظر***

بنا بر این عزت و رحمتش که یکی مظهر ((انذار)) و دیگری مظهر ((بشارت )) است با هم آمیخته و این کتاب بزرگ آسمانی را در اختیار انسانها گذارده است .

در اینجا سؤالی مطرح است که مگر می توان حقانیت یک پیامبر یا کتاب آسمانی را با سوگند و تاکید اثبات کرد؟

ولی پاسخ این سؤال در دل آیات فوق نهفته است، زیرا از یکسو قرآن را توصیف به حکیم بودن میکند، اشاره به اینکه حکمتش بر کسی پوشیده نیست، و خود دلیل بر حقانیت خویش است .

دیگر اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) را به ره سپردن بر صراط مستقیم توصیف کرده، یعنی محتوای دعوت او خود بیان میکند که مسیر او مسیر مستقیمی است، سوابق زندگی او نیز نشان میدهد که او طریقی جز طریق مستقیم ندارد.

و ما در بحثهای دلائل حقانیت پیامبران این مطلب را اشاره کرده ایم که یکی از بهترین طرق برای پی بردن به حقانیت آنها این است که محتوای دعوت آنان دقیقا بررسی شود، هرگاه هماهنگ با فطرت و عقل و وجدان بود و در سطحی

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 318@@@

قرار داشت که از انسان با نیروی بشری امکان پذیر نیست، بعلاوه سوابق زندگی شخص پیامبر چنان بود که نشان میداد مرد امانت و صداقت است، نه دروغ و مکر و تزویر، این امور قرائن زنده ای میشود بر اینکه او فرستاده خدا است، و آیات فوق در حقیقت اشاره ای به هر دو مطلب است، بنابر این سوگند و ادعای فوق هرگز بیدلیل نیست .

از این گذشته از نظر فن مناظره، برای نفوذ در دلهای منکران لجوج هر قدر عبارات محکمتر و قاطعتر و تواءم با تاکید بیشتر مطرح شود این افراد را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد.

باز سؤال دیگری مطرح میشود که چرا مخاطب را در این جمله شخص ‍ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) قرار داده است نه مشرکان، و نه عموم مردم ؟

پاسخ اینکه هدف این بوده که تاکید کند تو بر حقی و بر صراط مستقیمی خواه آنها بپذیرند و خواه نپذیرند، به همین دلیل در رسالت سنگین خود کوشا باش، و از عدم قبول مخالفان کمترین سستی به خود راه مده .

آیه بعد هدف اصلی نزول قرآن را به اینگونه شرح می دهد: قرآن را بر تو نازل کردیم تا قومی را انذار کنی که پدران آنها انذار نشدند و به همین دلیل آنها در غفلت فرو رفته اند (لتنذر قوما ما انذر آبائهم فهم غافلون ).**در اینکه (ما) در آیه فوق نافیه است یا غیر آن احتمالات مختلفی داده شده است بسیاری از مفسران آن را (نافیه) گرفته اند و ما هم در تفسیر فوق بر همبن معنی تکیه کردیم زیرا اولا جمله (فهم غافلون) گواه بر این معنی است چون عدم وجود انذار کننده سبب غفلت می گردد آیه 3 سوره سجده نیز شاهد بر آن است آنجا که می گوید: لتنذر قوما ما اتاهم من نذیر من قبلک لعلهم یهتدون (هدف آن است که قومی را انذار کنی پیش از تو انذار کننده ای برای آنها نیامده است شاید هدایت شوند) بعضی (ما) را موصوله دانسته اند که مفهوم جمله این می شود: (آنها را به همان چیز انذار می کنی که پدرانشان به آن انذار شدند و بعضی احتمال داده اند که ما مصدریه باشد و معنی جمله چنین می شود: تا انذار کنی قومی را به همان انذار که پدرانشان شدند ولی این دو احتمال ضعیف است***

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 319@@@

مسلما منظور از این قوم همان مشرکان عرب می باشد و اگر گفته شود به اعتقاد ما هیچ امتی بدون انذار کننده نبوده، و زمین هرگز از حجت خدا خالی نخواهد شد، بعلاوه در آیه 24 سوره فاطر خواندیم و ان من امة الا خلا فیها نذیر: هیچ امتی نبود مگر اینکه بیم دهنده ای در آنها وجود داشت .

در پاسخ میگوئیم منظور از آیه مورد بحث انذار کننده آشکار و پیامبر بزرگی است که آوازه او همه جا بپیچد، و گرنه در هر زمانی حجت الهی برای مشتاقان و طالبان وجود دارد، و اگر می بینیم دوران میان حضرت مسیح (علیهالسلام ) و قیام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) را دوران فترت شمرده اند نه به این معنی است که مطلقا حجت الهی برای آنها وجود نداشته، بلکه فترت از نظر قیام پیامبران بزرگ و اولو العزم است .

اءمیر مؤمنان علی (علیهالسلام ) در این زمینه میفرماید: ان الله بعث محمدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و لیس احد من العرب یقراء کتابا و لا یدعی نبوة !: خداوند هنگامی محمد را مبعوث ساخت که احدی از عرب کتاب آسمانی نمیخواند و ادعای نبوت نمی کرد (نهج البلاغه خطبه 33 و 104).

به هر حال هدف از نزول قرآن این بود که مردم غافل را هشیار، و خوابزدگان را بیدار سازد، و خطراتی که آنها را احاطه کرده و گناهانی که در آن فرو رفته اند و شرک و فسادی که به آن آلوده شده اند به آنها یادآوری کند، آری قرآن که پایه آگاهی و بیداری، و کتاب پاکسازی دل و جان است .

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 320@@@

سپس قرآن به عنوان یکی پیشگوئی درباره سران کفر و سردمداران شرک می گوید: فرمان و وعده الهی بر اکثر آنها تحقق یافته و به همین دلیل ایمان نمی آورند (لقد حق القول علی اکثرهم فهم لا یؤمنون ).

در اینکه منظور از ((قول )) در اینجا چیست مفسران احتمالاتی داده اند، ولی ظاهرا منظور همان وعده عذاب جهنم برای پیروان شیاطین است، چنانکه در آیه 13 سوره سجده آمده است ((و لکن حق القول منی لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعین )): ((ولی سخن من در باره آنها تحقق یافته که دوزخ را از جن و انس پر می کنم ))، و در آیه 71 سوره زمر می خوانیم و لکن حقت کلمة العذاب علی الکافرین : ((ولی حکم و وعده عذاب در باره کافران محقق شده است )).

به هر حال این در مورد کسانی است که تمام خطوط ارتباطی خود را با خدا قطع کرده بودند، پیوندها را گسسته، و تمام دریچه های هدایت را به روی خود بسته بودند، و لجاجت و عناد و خیره سری را به حد اعلی رسانده اند آری اینها هرگز ایمان نخواهند آورد و راه بازگشتی ندارند چرا که تمام پلها را در پشت سر خود ویران کرده اند.

حقیقت این است که انسان در صورتی اصلاحپذیر و قابل هدایت است که فطرت توحیدی خود را با اعمال زشت و اخلاق آلوده اش به کلی پایمال نکرده باشد و گرنه تاریکی مطلق بر قلب او چیره خواهد شد و تمام روزنه های امید برای او بسته می شود.

ضمنا از این سخن روشن شد که منظور از این اکثریتی که هرگز ایمان نمی آورند سران شرک و کفرند و همینگونه شد که گروهی در جنگهای اسلامی در حال شرک و بت پرستی کشته شدند، و بعضی که باقیماندند تا پایان کار در دل ایمان نداشتند، و گرنه اکثریت مشرکان عرب بعد از فتح مکه به مفاد یدخلون فی دین الله افواحا (سوره نصر آیه 2) گروه گروه وارد اسلام شدند.

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 321@@@

آیات بعد از آن که سخن از وجود سدی پیش رو و پشت سر آنها می گوید، و چشمهای آنها را نابینا می شمرد، و تصریح میکند که انذار کردن و ناکردن برای آنها یکسان است، شاهد همین معنی است .**بنابر آنچه گفته شد روشن می شود ضمیر در (اکثرهم) به (قوم) که قبل از آن است باز نمی گردد بلکه به سران قوم بر می گردد و شاهد آن آیات بعد از این آیه است***

به هر حال آیه بعد ادامه توصیف این گروه نفوذ ناپذیر است، در نخستین توصیف آنها می گوید: ما در گردنهای آنها غلهائی قرار دادیم که تا چانه های آنها ادامه دارد، و سرهای آنها را به بالا نگاه داشته است (انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الاذقان فهم مقمحون ).

((اغلال )) جمع ((غل )) در اصل از ماده ((غلل )) به معنی چیزی است که در وسط اشیائی قرار گرفته، مثلا به آب جاری که از لابلای درختان عبور می کند غلل می گویند (بر وزن عمل ) و ((غل )) حلقه ای بود که بر گردن یا دستها قرار میدادند، سپس آن را با زنجیر می بستند، و از آنجا که گردن یا دست در میان آن قرار گرفته این کلمه در مورد آن به کار رفته است، گاه غلهائی که بر گردن بوده جداگانه به زنجیر بسته می شد، و غلهای بر دست جدا بوده، اما گاهی دستها را در غل می کردند و به حلقه ای که بر گردن بود می بستند و شخص زندانی و اسیر را شدیدا در محدودیت فشار و شکنجه قرار می دادند.

و اگر به حالت عطش یا شدت اندوه و خشم غله (بر وزن قله ) گفته می شود آن نیز به خاطر نفوذ این حالت در درون قلب و جسم انسان است، اصولا ماده (غل بر وزن جد) هم به معنی داخل شدن و هم داخل کردن آمده، لذا در آمد خانه یا زراعت و مانند آن را ((غله )) می گویند.**(مفردات راغب) و (قطر المحیط) و (مجمع البحرین) ماده غلل***

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 322@@@

در هر صورت گاهی طوق غل که بر گردن گذارده می شد تا چانه ادامه پیدا می کرد و سر را به بالا نگه می داشت و در حالی که اسیر و زندانی فوق العاده از این جهت شکنجه می دید از مشاهده اطراف خود باز می ماند.

و چه جالب است تشبیهی که از حال بت پرستان لجوج به چنین انسانهائی شده، آنها طوق تقلید و زنجیر عادات و رسوم خرافی را بر گردن و دست و پای خود بسته اند و غلهای آنها آن قدر پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاهداشته و از دیدن حقایق محروم ساخته، آنها اسیرانی هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید!.**بن بر آنچه در بالا گفتیم معلوم شد که ضمیر (هی) در فهی الی الاذقان به (اغلال) باز می گردد که تا ذقن و چانه آنها کشیده شده است و جمله فهم مقمحون تفریع بر آن است و اینکه جمعی احتمال داده اند که (هی) به (ایدی) (دستها) برمی گردد که در آیه ذکر نشده بسیار بعید به نظر می رسد***

به هر حال آیه فوق هم می تواند ترسیمی از حال این گروه بی ایمان در دنیا باشد، و هم بیان حال آنها در آخرت که تجسمی است از مسائل این جهان، و اگر این جمله به صورت ماضی ذکر شده مشکلی ایجاد نمی کند، زیرا در بسیاری از آیات قرآن مجید حوادث مسلم آینده یا صیغه فعل ماضی بیان شده است، و این همانست که در زبان ادباء معروف است که مضارع متحقق الوقوع به شکل ماضی در می آید و نیز میتواند اشاره به هر دو معنی باشد، هم حال آنها در این جهان و هم حالشان در جهان دیگر.

جمعی از مفسران شان نزولهائی برای آیه فوق، و آیه بعد از آن ذکر کرده اند که در باره ابو جهل یا مردی از طایفه بنی مخزوم یا قبیله قریش ‍ نازل شده، آنها کرارا تصمیم بر قتل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) گرفتند، ولی خداوند از طریق اعجاز آنها را از این کار بازداشت، و در آن لحظه حساس که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) رسیدند

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 323@@@

و می خواستند ضربه کاری بزنند چشمانشان از کار افتاد، یا قدرت حرکت از آنها سلب شد.**تفسیر آلوسی جلد 22 صفحه 199***

ولی این شاءن نزولها مانع از عمومیت مفهوم آیه و گستردگی معنی آن در باره همه سردمداران کفر و متعصبان لجوج نخواهد بود، ضمنا تاییدی است بر آنچه در بالا در تفسیر جمله فهم لا یومنون بیان کردیم که منظور از آن اکثریت مشرکان نیست، بلکه اکثریت سردمداران شرک و کفر و نفاق است .

آیه بعد توصیف دیگری از همین افراد است، و ترسیم گویائی از عوامل نفوذناپذیری آنها، می فرماید: ما در پیش روی آنها سدی قرار دادیم و در پشت سرشان سدی (و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا).

آنها در میان این دو سد چنان محاصره شده اند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت ! و در همین حال ((چشمان آنها را پوشاندیم لذا چیزی را نمی بینند)) (فاغشیناهم فهم لا یبصرون ).

عجب ترسیم گویائی ؟ از یکسو همچون اسیرانی هستند که در غل و زنجیرند.

از سوی دیگر حلقه غل چنان پهن و گسترده است که سرهای آنها را به آسمان متوجه ساخته و مطلقا از اطراف خود چیزی نمی بینند! از سوی سوم سدی از پیش رو و پشت سر آنها را در محاصره خود قرار داده و راه پیش و پس را بر آنها بسته است .

از سوی چهارم چشمان آنها بسته شده، و قدرت دید و باصره آنها به کلی از کار افتاده است .

@@تفسیر نمونه جلد 18 صفحه 324@@@

خوب فکر کنید کسی که دارای چنین اوصافی است چه کاری از او ساخته است ؟ چه چیزی می فهمد؟ چه چیزی میتواند ببیند؟ و چگونه میتواند گام بردارد؟ و چنین است حال مستکبران خود خواه و خودبین، و مقلدان کور و کر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقایق !

به همین دلیل در آخرین آیه مورد بحث صریحا می گوید: برای آنها یکسان است، چه آنها را انذار کنی، یا نکنی، ایمان نمی آورند! (و سواء علیهم اءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون ).

گفتار تو هر قدر نافذ، و وحی آسمانی هر قدر مؤثر باشد، تا در زمینه آماده وارد نشود تاثیر نخواهد گذاشت، اگر هزاران سال آفتاب عالمتاب بر شوره زار بتابد، و بارانهای پر برکت بر آن نازل شود و نسیم بهاری مرتبا از آن بگذرد محصولی جز خس و خاشاک نخواهد داشت که قابلیت قابل در کنار فاعلیت فاعل شرط است .