امیدوارم روشن شده باشد که روح عظمت، اولاً: چه مقامی است، ثانیاً: امامان چگونه با آن مقام ارتباط دارند و وقتی در چنین ارتباطی هستند در چه سعهای از هستی حاضرند. با توجه به چنین وسعتی برای آن که تصور خدایی برایشان نشود فرمودند: «وَ إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عبید اللَّهِ»(169) حقیقت آن است که من بندهای از بندگان خدا هستم. به قول حضرت آیت الله بهجت(ره)میفرمایند: وای به حال کسی که مقام ائمه(ع) را در مرتبهی عالیهاش نشناسد، و وای به حال کسی که اینها را در مقام عالیه، عبدی از عبید خدا نداند. میفرمایند آنکسی که نمیفهمد اینها در چه درجه و مقامی هستند که وای به حالش، آن هم که فکر میکند اگر اینها در چنین مقامی باشند بهرهای از خدایی خدا را دارند، وای به حالش. ما شیعیان در عین آن که متوجه چنین مقامی برای امامان هستیم، آنها را مظهر حق میدانیم که هیچ چیزی از خود ندارند. در راستای عبودیت محض است که حضرت فرمودند: ما را ربّ ندانید، و پس از آن، هر کمالی را که تصور میکنید میتوانید به ما نسبت دهید و بعد فرمودند: وقتی هم هر کمالی را به ما نسبت میدهید با اینهمه، هرگز به یک دهم آن چیزی که خدا به ما داده نمیرسید. چون هرکس به اندازهی کمالی که در نزد خود دارد میتواند کمال را تصور کند همچنان که مورچه تصورش این است که خدا شاخک دارد، ما کمال انسان را در این میدانیم که حب دنیا نداشته باشد و اهل تواضع و محبت باشد. حضرت میفرمایند هر چه تو بفهمی در حد خودت میفهمی. «فَإِنَّكُمْ لَنْ تَبْلُغُوا مِنْ فَضْلِنَا كُنْهَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا»؛ هرگز به آن چه که ما هستیم و خدا برای ما قرار داده نخواهید رسید. «لِأَنَّا آیَاتُ اللَّهِ»؛ چون ما آیات حضرت «الله» هستیم. فرمودند آیت حضرت «الله» هستیم در حالی که درخت آیت حضرت «حیّ» است نه آیت حضرت «الله»، اسم حیّ یکی از اسماء حضرت «الله» است همانطور که رزمندگان جبههی اسلام که دشمن را شکست دادند آیت اسم قهار خداونداند. آیت «الله» یعنی نمایش تمام کمالات خداوند و عنایت داشته باشید که حضرت روی حساب این جمله را به کار بردهاند.
حضرت امام خمینی(ره)در کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایه» در مورد جملهی مشهور حضرت امیرالمؤمنین(ع) که میفرمایند: «مَا رَأَیتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأَیتُ الله قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ» ندیدم هیچ چیزی را مگر آنکه قبل و بعد و همراه آن چیز «الله» را دیدم. میفرمایند: این مقام بزرگی است که انسان در هر موطن «الله» را ببیند. شما هر چیزی را که ببینید اسمی از اسماء الهی را میبینید، چون آن چیز مظهر آن اسم است، حال چه مقامی است که میتواند در هر منظری «الله» را ببیند؟ یعنی اگر رزمندگان را میبیند که تجلی اسم قهارند، همهی کمالات الهی را در آن مظهر میبیند، این کسی است که در اول، آخر را میبیند و در آخر اول را، در ظاهر، باطن را میبیند، در باطن، ظاهر را. درست است که هر اسمی سایر اسمها را پنهان میکند ولی نه برای کسی که «الله» را در مظاهر بنگرد. در حالی که برای سایر سالکان اگر خداوند به اسم حیّ تجلی کرد آن اسم بقیهی اسمها را میپوشاند. خداوند از آن جهت که غفار است اگر از طریق اسمی خود را مینمایاند، همان اسم موجب میشود سایر اسمها پوشیده شود و از این طریق نه تنها آن اسم را میبیند، غفاریت حق را هم میبیند و عملاً با غفاریت او روبهرو میشود. ولی اگر کسی به جایی برسد که در هر منظری «الله» را ببیند در افق بسیار متعالی قرار دارد که هیچ اسمی برای او حجاب سایر اسماء نشده است. عرفای بزرگ معتقدند خدایی که کمال مطلق است، حضور مطلق است و در همهجا به همهی اسماء جلوه میکند و اینکه ما حضور مطلق حق را در هر منظری نمینگریم چون به خودمان نظر داریم و در نتیجه به اندازهای که خود را نبینید در هر منظری حق را میبینید و این که حق را به اسمی خاص مینگرید به جهت حجابهایی از انانیّت است که مانع میشود تا حق به همهی اسماءاش جلوه کند. آیا واقعاً خداوند از طریق این درخت با اسم حی جلوه کرده یا حق به تمامه در صحنه است و اگر چشم امیرالمؤمنین(ع) در صحنه بود از طریق نظر به اسم حیّ در درخت به اسم «الله» نظر میکرد؟
آری امیرالمؤمنین(ع) در درخت که مظهر اسم «حیّ» است «الله» را مینگرد، آنوقت آیا شایسته است شیعیان علی(ع) امامان را که آیات الله و دلائل حضرت الله هستند مظهر «الله» نبینند؟ و فکر نکنند چزا حضرت مولیالموحدین(ع) میفرمایند: «لِأنّا آیاتُ الله». این است که عرض کردم اگر کسی نتواند اولیاء الهی را درست ببیند محال است بتواند خدا را ببیند و با خدا ارتباط پیدا کند. یک وقت آدم اجمالاً قبول دارد خدائی در دنیا هست اما اگر خواست حق را بیابد باید بتواند حق را در مناظر نمایش کامل حق ببیند تا حق را به درستی یافته باشد. هیچ منظری جز انسان کامل نمیتواند حق را درست نشان بدهد. اگر بخواهید خدا را پیدا کنید باید موجودی باشد که حرکات و سکناتش حق را نشان بدهد. اگر مسئله را ناممکن ندانید و ساده هم نگیرید با ساحتی روبهرو میشوید که حق خود را در منظر اولیاءاش به شما مینمایاند تا قلب شما بتواند با خدا مأنوس شود و از خدای ذهنی به خدای قابل اُنس سیر کند. همانطور که در حرکات انسان عاشق، با عشق و در حرکات انسان عاقل، با عقل مأنوس میشوید. به گفتهی مولوی:
عشق شِنگِ بیقرار بیسکون
چون در آرد کل تن را در جنون؟
لطف عقل خوش نهاد خوشنسب
چون همه تن را در آرد در ادب؟
در جمال انسان عاشق میتوان عشق را دید و در جمال اولیاء الهی میتوان با اسم «الله» مأنوس شد. ملاحظه کردهاید که بعضیها آنچنان تحت تأثیر عقل و حکمت هستند که اگر دست خود را هم تکان دهند معلوم است که عقل به ماهیچهها فرمان میدهد، نمونهی آن را در حرکات و سکنات امام خمینی«رضواناللهعلیه» دیدید. همینطور اگر کسی به دنبال خدا بود وقتی با کسی روبهرو شد که محل نمایش حق است آن را آینهی اُنسِ با حق مییابد. میگویند مرحوم کاشفالغطاء انسان عجیبی بودهاند به طوری که صفا و عشق به بندگی تمام ظاهر و باطن ایشان را اشغال کرده بود. یکی از روحانیون جلیلالقدر که با رؤیت مرحوم کاشفالغطاء محو صفای باطنی ایشان میشود مانده است اینهمه خوبی چطور در یک انسان جمع شده، در مقابل ایشان از خود بیخود میشود، عمامه را از سر خود بر میدارد و شروع میکند کفشهای آقا را پاککردن و میگوید فدای شما بشوم چطور شده است شما اینقدر خوب شدهاید؟
اگر مرحوم کاشفالغطاء بخواهد جواب آن مرد روحانی را بدهد خواهد گفت: ما یک ذره بندگی خدا را کردیم خداوند جان و جسم ما را محل نمایش جلوهای از خود قرار داد. عرض بنده این است که آیا میشود بدون نگاه به امثال کاشفالغطاءها خدا را ببینیم؟ وقتی به میدان بیایید میبینید که هیچ راه دیگری نیست. با این که ما نه مرحوم کاشفالغطاء را امام معصوم میدانیم و نه خود ایشان چنین ادعایی دارند ولی حرف بنده این است که راه دیدن انوار الهی یک راه خاص است، انتزاعی فکرکردن در مورد خدا و اسماء و صفات او غیر از روبهروشدن با اسماء او و اُنس با آنها است. شیعه و سنی از حضرت رسول خدا(ص) نقل کردهاند که فرمودند: «مَنْ رَاَنِی فَقَدْ رَأَی اللّه»؛(170) هر کس مرا ببیند خدا را دیده است. چگونه باید به این سخن حضرت فکر کرد که با دیدن رسول خدا(ص)، «الله» دیده میشود. این سخن در فرهنگ و ساحت خاصی زده شده است. آری میفرمایند: میتوان حضرت «الله» را دید، نه این که به حضرت «الله» پی برد. حضرت میفرمایند اگر من را که نمایش اسماء و صفات الهی هستم بتوانید ببینید، خدا را نیز دیدهاید. اگر منظور از رؤیت رسول خدا(ص) یک رؤیت عادی بود، که همهی آدمها حضرت(ص) را میدیدند، مسلّم این رؤیت، یک رؤیت خاص است و با چشم دل باید انجام گیرد تا خدا دیده شود. بیخود جای دیگر به سراغ رؤیت خدا نروید.
آقای جبران خلیل جبران در کتاب بسیار خوبش به نام «پیامبر» میگوید مردم آمدند از پیامبر پرسیدند چگونه ازدواج کنیم، آنها را راهنمایی کرد، کشاورزان گفتند چگونه کشاورزی کنیم؟ آنها را نیز راهنمایی نمود و خلاصه هر قشر و صنفی آمد و از او راهنمایی خواست و او آنها را راهنمایی کرد تا آنکه کشیش پیری آمد و پرسید ای پیامبر چگونه دینداری کنیم؟ آن پیامبر تعجب کرد که مگر در این مدت من چه چیزی میآموختم، مگر دینداری جز همین کارهایی است که گفتم؟ دینداری را که نباید در جای دیگر پیدا کرد. مشکل ما در مورد یافتن خدا همین است، معلوم نیست خدا را کجا باید پیدا کنیم. حضرت دارند میفرمایند: «آیت الهی و راه رسیدن به خدا مائیم» پیامبر خدا(ص) میفرمایند: «هرکس مرا بنگرد خدا را دیده است» ولی ما چون راه نگاه به آیات الهی را گم کردهایم معنی سخن آنها را نمیفهمیم و از خود نمیپرسیم این نوع نگاه که به ما توصیه میکنند چه نوع نگاهی است؟ آیا نباید برای بهدستآوردن آن به اندازهی آموزش اصول عقاید زحمت کشید، یا وقتی پای چنین نگاهی در میان است با تمام استکبارمنشی انتظار داریم بدون هیچ تلاشی ما هم چنین نگاهی داشته باشیم و فکر کنیم اگر نداریم پس چنین نگاهی حق نیست؟ به هر حال:
دیده آن باشد که باشد شهشناس
تا شناسد شاه را در هر لباس
وقتی دیده درست شد انسان شهشناس میشود و در هر جلوه و لباس «الله» را میبیند، به خصوص اگر آن جلوه مظهر کامل «الله» و آیت کبرای او باشد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) نمیگویند ما اهل البیت، خدا هستیم. اما ما را متوجه حقیقتی میکنند که اگر حرکات و سکنات و گفتار آنها را درست بنگریم متوجه نور الهی در شخصیت آنها میشویم و همان سخن امام صادق(ع) در میان میآید که فرمودند: «نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»؛(171) به خدا سوگند مائیم اسماء حسنای خداوند. یعنی آنها شخصیتهایی هستند که نمایش اسماء الهی میباشند، همان چیزی که عمان سامانی در جمال علی(ع) دید و گفت:
به پرده بود جمال جمیل عزّوجلّ
علی شد آینه خیرالکلام قلّ و دَلّ
میگوید همان طور که کلام باید مختصر و روشن باشد، جمال علی(ع) نمایش مختصر و روشن جمال الهی است.
حضرت مولی الموحدین(ع) در ادامه فرمودند: «وَ حُجَجُ اللَّهِ»؛ و ما حجتهای خداییم. یعنی ما وسیلهای هستیم تا راه خدا در میان بشریت گم نشود. اگر کسی میخواهد راه خدا را پیدا کند اشخاصی هستند که نه در تئوری، که در عمل آن راه را به نمایش گذاردهاند. «وَ خُلَفَاؤُهُ» و ما خلفای او هستیم. خلیفه کسی است که به جای مستخلفعنه مینشیند و کار او را انجام میدهد. پس خلیفهی الهی کار خدا را در زمین انجام میدهد تا انسان مطمئن شود با ارتباط با خلیفهی الهی با خدا مرتبط است «وَ أُمَنَاؤُهُ وَ أَئِمَّتُهُ» اُمناء یعنی امینان، یعنی خدا ما را طوری آفریده که امین او خواهیم شد. اگر نکتهای را از خدا بگیریم با فکر و نظر خود مخلوط نمیکنیم. امین یعنی کسی که اگر چیزی را به اسم امانت گرفت همان را پس میدهد. عموم ما انسانها ناخودآگاه حرفها را با ذهنیت خود و با برداشتهای خود مخلوط میکنیم و لذا نمیتوانیم حرف خدا را درست به مردم برسانیم. کسی میتواند سخن خدا را کامل به مردم برساند که هیچ منیّتی و وجودی در مقابل خدا در خود نداشته باشد چنین کسی میتواند امین الله باشد. گفت:
چو غلام آفتابم هم ازآفتاب گویم
نهشبم نهشبپرستمکهحدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم
این مقام، مقام پیامبر(ص) یعنی رسول آفتابِ حقیقت است. فرمود: «وَ أُمَنَاؤُهُ وَ أَئِمَّتُهُ»؛ ما امینان و امامان خداوندیم، که عرض شد مقام امام عین نماز و وَحی فعل خیر و دادن زکات بود.
فرمودند: اینکه گفتم شما به یک دهم از فضل ما هم دسترسی نمییابید به جهت آن است که ما «وَجْهُ اللَّهِ وَ عَیْنُ اللَّهِ» هستیم، تا با وجهالله بودنمان شما بتوانید خدا را به تماشا بنشینید و با عینالله بودنمان، حق را میبینید و غیر حق را تشخیص میدهید. انسانهای معمولی وقتی چیزی را بنگرند نمیدانند جایش کجا باید باشد و حق آن کجا است؟ اما آنهایی که عین الله هستند عین آنچه را که حق است میدانند، وجود مقدس معصومین(ع) مظهر توجه حقاند به مخلوقات و اینکه روشن کنند جای حقیقی هر مخلوق در عالم کجا است. همچنانکه «لِسانُ اللَّه» هستند و اگر شما میخواهید بدانید خداوند چه گفته باید به آنها رجوع کنید، آنهایی که نشان دادند سراسر وجودشان نمایش حق است و هیچ خودیتی ندارند که نمایش دهند. همهی ما جریان برخورد عَمْربن عبدُوَد را با امیرالمؤمنین(ع) شنیدهایم ولی همه به لوازم آن فکر نکردهایم، راستی در قلب کسی که تا این حدّ خود را از منیّت خالی کرده چه میگذرد؟
مولوی که خود اهل چنین رازهایی است با تمام وجود از علی(ع) با آن همه فاصلهی تاریخی میپرسد: ای علی تو چکار کردهای که تا این حدّ عظیم شدهای؟ بعد جواب خودش را خودش از زبان علی(ع) میدهد:
رخت خود را من ز ره برداشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم
سایهام من که خدایم آفتاب
حاجبم من نیستم او را حجاب
جز به باد او نجنبد میل من
نیست جز عشق اَحد سر خیل من
وقتی تا این حدّ منیّتها کنار رفته باشد جز حق در حرکات و سکنات و گفتار حضرت به نمایش نمیآید.
خدایا! به حقیقت امامان معصومات ما را متوجه مقام آنها بگردان و توفیق بهرهمندی از انوار وجود قدسی آنها را به ما عطا بفرما تا راه اُنس با تو را پیدا کرده باشیم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»