اگر این نگاه را درست دنبال کنیم و مواظب باشیم سطح آن را پائین نیاوریم، معارف بسیار ارزشمندی در آن نهفته است و حضرت امیرالمؤمنین(ع) بر همین اساس میخواهند جملهی «عَلِیٌّ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ» که رسول خدا(ص) فرمودند را به جنبهی باطنی آن وصل کنند که من و محمد نور واحدی بودیم که خدا به آن نور امر کرد دو نصف شود. تا نظرها به جنبهی نوری عالم معطوف شود. همین قاعده را در قضیهی مباهله دنبال کنید که در آن جا پنج نفری که جهت مباهله آمدند همه انوار قدسی بودند که حقیقت آنها در فوق عالم ماده موجود بود و به همین جهت اگر هر دعائی میکردند اجابت میشد. همین طور که این جا حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند من و حضرت محمد(ص) یک نور بودیم که دو قسمت شدیم، در آن قضیه هم خداوند به رسول خدا(ص) میفرماید: بگو ما جانهای خود را میآوریم و شما هم جانهای خود را بیاورید. رسول خدا(ص) در ازاء جانهای خود فقط علی(ع) را آوردند تا باز مطابق همان حقیقت نوری عالم بالا عمل شده باشد. قرآن در جریان مباهله به رسول خدا دستور فرمود: «تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ»(87) بگو ما فرزندانمان را میآوریم شما هم فرزندانتان را بیاورید، ما زنهایمان را میآوریم، شما هم زنانتان را بیاورید ما جانهایمان را می آوریم شما هم جانهاتان را. ملاحظه میکنید که خداوند فرمود اولاً: جانهایتان را بیاورید ولی پیامبر(ص) یکنفر را بیشتر نیاوردند که همان حضرت امیرالمؤمنین(ع) بود. یعنی کس دیگری در زیر این آسمان نبوده که حکم جان پیامبر(ص) را داشته باشد. ثانیا: واژهی جان را بهکار میبرد، خودِ خدا میداند چطور آدرس بدهد که ما درست جلو برویم و حضرت علی(ع) را جان پیامبر(ص) بدانیم و او حکم آینه برای پیامبر(ص) داشته باشد، پیامبر(ص) خود را در آینهی امیرالمؤمنین(ع) ببینند و امیرالمؤمنین(ع) هم خود را در آینهی جمال پیامبر(ص) مشاهده کنند. البته این موضوع نباید با موضوع نبوتِ رسول خدا(ص) اشتباه شود، این مقام ربطی به نبوت نبی ندارد. نبوت یک مقام دیگر و یک مأموریت خاص است مخصوص حضرت محمد(ص) و از آن جهت که مأموریت خاص است پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و همهی مؤمنین به آن مقام که برنامهی خدا است جهت سعادت بشر ایمان دارند در همین رابطه داریم: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ ...»(88) رسول خدا به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده ایمان دارد و مؤمنون نیز همه ایمان به خدا و ملائکه و کتابها و رسولان دارند. در این رابطه امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «اِنَّمَا اَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبید محمد(ص)»(89) من بندهای هستم از بندههای محمد(ص). اینجا بحث نبوت است و آن جا بحث حقیقت نوری، در حقیقت نوری است که میفرمایند ما یک نور بودیم دو نصف شدیم. با طرح مقام نوریشان میخواهند ما به جنبههای آسمانی آنها نظر کنیم که نتایج آن را إنشاءالله خواهید یافت. یک نمونهاش را در رابطه با اعلام آیات برائت به مشرکان مطرح کردند تا روشن شود همهی مسئولیتهای اهل البیت(ع) از جمله موضوع غدیر از همین نمونه است، و عدول از آن، عدول از باطن عالم است و پشت کردن به حقایق تکوینی. مگر می شود دموکراسی را بهانه کرد و گفت چون مردم به ابابکر روی آوردند پس باید ابابکر بر مسلمین ولایت داشته باشد؟ فرض میگیریم واقعاً مردم به ابابکر رجوع کرده باشند، باید مردم را هدایت کرد تا راه زمین از آسمان غیب منقطع نشود. مَثَل امام کعبه است، مگر میشود یک خانهی مکعبی در جای دیگر ساخت و آثار و برکات کعبه را از آن انتظار داشت؟ شما در منطقهی حرم که کعبه در آن قرار دارد نمیتوانید یک بوته از زمین بکنید، نمیتوانید یک مورچه را بکشید. حرم سرزمین مقدسی است با قاعدههای خاص خود. مثل محلی از بدن است که چشم در آن قرار دارد، روح در چشم طوری خود را ظهور میدهد که در کف دست آن طور خود را ظاهر نمیکند و آنقدر که شما با نظر به چشمِ طرف میتوانید با روح او مرتبط شوید از طریق ارتباط با کف دست او نمیتوانید با او روبهرو شوید. به ارادهی شما نیست که بروید در کوههای کرج یک کعبه بسازید و احرام بپوشید و به دورش بگردید! وقتی معارف رفت و کار از دست بزرگان دین خارج شد عدهای فکر میکنند دستورات دین اعتباری است. وقتی ما معارف الهی را درست نگفتیم و موضوعات را در سطح نگه داشتیم این مسائل پیش میآید.