جهت توجه به معنی و جایگاه «اسماء الهی» نسبت به اسم اعظم، به عنوان مثال وجود نور بیرنگ نسبت به نورهای سبز و زرد و آبی را در نظر بگیرید که نور زرد شکل خاصی از نور است که شش نور دیگر را با خود ندارد و لذا حالا هم که اشیاءِ اطراف ما را نشان میدهد به رنگ واقعیشان نشان نمیدهد. در حالی که نور بیرنگ؛ اولاً: حامل همهی هفت نور است، ثانیاً: اشیاء را به رنگ خاص خودشان نشان میدهد. حال اگر کسی نور بیرنگ را در صحنه بیاورد به واقع علاوه بر آن که اشیاء را میبیند و از تاریکی رها شده، اشیاء را به رنگ واقعی خود میبیند. اسماء الهی حقایق فعّال و با شعور عالم اند و تمام این عالم جلواتی از اسماء الهیهاند، مثل نور زرد و آبی و قرمز. هر اسمی از اسماء الهی صفتی از حق را به صورت نازله مینمایاند. حال اگر اسم اعظم در صحنه باشد و کسی با نور اسم اعظم عالم را بنگرد اولاً: حقیقت همهی عالم را به صورت کامل با خود دارد، ثانیاً: آن حقایق به صورت جامع در نزد اوست. اینکه حضرت میفرمایند: اسم اعظم نزد ما است، یعنی تمام حقیقت عالم به نحو کامل و جامع نزد حضرت است. وقتی چنین شد حیاتِ دست من به نحو کامل و در نهایت شدت در قبضهی حضرت میباشد و قبل از آن که دست من در قبضهی من باشد در قبضهی حضرت است و نه تنها حیات عالَم به نحو شدید در قبضهی حضرت است، بلکه تمام اسماء به همان شکل در قبضهی ایشان میباشد. وقتی میگوییم حضرت اسماء را به صورت جامع در قبضه دارند، مثل آن است که نور بیرنگ به صورت جامع همهی نورها را در خود دارد و هر نوری در نور بیرنگ مستغرق است و به نور بیرنگ موجود است و نه به نور خود.
در مورد تفکر نسبت به اسم اعظم، اولاً: باید بدانیم «اسم» یعنی چه؟ ثانیاً: این که گفته میشود ارکان عالم را اسماء الهی پُر کرده به چه معنی است، تا معنی اسم اعظم و جایگاه حاملان اسم اعظم روشن شود. اینکه امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَت»(203) اگر محبت من در دل کوه افتد متلاشی میشود. به جهت آن است که شناخت جایگاه حضرت در هستی به عنوان محل تجلی اسم اعظم موجب آنچنان شیدایی میشود که انسان نمیتواند وجود خود را تحمل کند، تماماً خود را در مقابل حضرت نفی میکند و بدون آنکه خودی برای خود قائل باشد، همهی حضور را برای حضرت مییابد. حضرت به رمیله میفرمایند: «یَا رُمَیْلَةُ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ یَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا حَزِنَ إِلَّا حَزِنَّا لِحَزَنِهِ وَ لَا دَعَا إِلَّا أَمَنَّا لِدُعَائِهِ وَ لَا سَكَتَ إِلَّا دَعَوْنَا لَهُ وَ لَا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِی الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِلَّا وَ نَحْنُ مَعَه»(204) اى رمیله هیچ مؤمنى بیمار نمىشود، مگر اینكه ما هم به خاطر او بیمار مىشویم و اندوهى به او نمىرسد، جز اینكه ما هم اندوهگین مىشویم و هیچ دعایى نمىكند، مگر اینكه برایش آمین مىگوییم و هرگاه ساكت باشد، برایش دعا مىكنیم. - رمیله عرض كرد: این مسأله نسبت به كسانی است كه در این شهر با شما ساكن هستند، ولی كسانی كه در مکانهای دور، سكونت دارند، چطور؟ فرمود: - هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر اینكه ما با اوییم. ملاحظه کنید اتحاد با اسم اعظم چه نوع حضوری برای امامان(ع) بهوجود میآورد. إنشاءالله نسبت به این نحوه حضور بعداً بحث خواهد شد.
با نظر به مقام حقیقی اهلالبیت(ع) میتوان اولاً: مسیرِ سیر حقیقی خود را یافت. ثانیاً: همّت سیر به سوی مقصد را به نور اهل البیت(ع) پیدا کرد و راه افتاد. حضرت با طرح این نکات دارند اسرار عالم را آشکار میکنند که اسم اعظم چیزی است که «لَوْ شِئْنَا خَرَقَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ» اگر ما بخواهیم میتوانیم آسمان و زمین را پارهپاره کنیم «وَ نَنْتَهِی بِهِ إِلَى الْعَرْشِ» به وسیلهی اسم اعظم به عرش منتهی شویم. «فَنَجْلِسُ عَلَیْهِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» و در محضر خدای عزوجل که حقیقت اسم اعظم است قرار گیریم، به طوری که در آن مقام، حق در آینهی خود به جمال علی(ع) اسم اعظم را میبیند و علی(ع) در منظر خود به اسماء عالیهی الهیه حق را میبیند. در ادامه میفرمایند: «وَ یُطِیعُنَا كُلُّ شَیْءٍ» در مقام حمل اسم اعظم همه عالم از ما اطاعت میکنند. امیدوارم با مقدماتی که عرض شد به راحتی بتوانید چنین مطلبی را تصدیق کنید. به گفتهی حافظ در تصدیق مقام اسم اعظم برای سروِ خانهی بندگی یعنی مولیالموحدین(ع):
مرا در خانه سروی هستکاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم
گرم صدلشکر از خوبان به قصددلکمینسازند
بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چواسم اعظممباشدچه باک از اهرمن دارم
خدایا به حقیقت انوار عالی این ذوات مقدس، قلب ما را متوجه حضور عالمگیر اهل البیت(ع) بگردان.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»