تربیت
Tarbiat.Org

حقیقت نوری اهل البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

جلسه‌ی هفدهم، (جایگاه امام معصوم در عقاب و ثواب بندگان)

بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت علی(ع) فرمودند: مائیم حُجج الهی و خلفا و امناء و ائمه‌ی او و وَجه الله و عین الله و لسان الله. و از طریق ما خانواده، خداوند بندگانش را عذاب و پاداش می‌دهد. در شرح این قسمت از فرمایش حضرت، به این نکته توجه دارید که هر انسانی جنبه‌ی کمالی مقام انسانی‌اش را در درون خود می‌شناسد و تلاش می‌کند به این مقام نزدیک شود و موانع آن را برطرف کند. اگر انسان جنبه‌ی عصمت و کمال بدون نقص هر چیزی را نشناسد نه می‌تواند به سوی آن حرکت کند و نه می‌تواند از جنبه‌ی نقص آن فاصله بگیرد. به عنوان نمونه شما می‌گوئید عصمت من به این است که خطا نکنم و دروغ نگویم و عقاید و اخلاق باطلی نداشته باشم. نمونه‌ی کامل چنین حالتی و مجسمه‌ی عینی آن خصوصیاتی که می‌خواهید به آن برسید امام معصوم می‌شود. بنابراین انسان امام معصوم را به عنوان نوع می‌شناسد و کسی به عذاب دچار می‌شود که از نمونه‌ی عصمت خود فاصله بگیرد و کسی به نتیجه و ثمر می‌رسد که به نمونه‌ی عصمت خود نزدیک بشود.
هرکس می‌تواند به طور فطری مقام عصمت یعنی مقام کمال انسانی را تصور کند که چگونه هست، مسیحی و یهودی هم ندارد. به هر کسی بگوئید کمال هر انسان به چه کسی است صفاتی را ترسیم می‌کند که مصداقش امیرالمؤمنین(ع) می‌شود. همه قبول دارند انسان آرمانی، انسانی است که راست بگوید و عالم و حکیم و شجاع باشد و در عین شجاعت تواضع کند. می‌گوئیم اگر دشمن برآبی که باید هر دو لشکر از آن استفاده کنند مسلط شد و مانع شد تا لشکر مقابل از آن استفاده کند و فرمانده‌ی لشکر مقابل، دشمن خود را از محل آب عقب راند ولی مانع استفاده‌ی آن‌ها از آب نشد، چطور آدمی است؟ گبر و مسلمان ندارد، از هرکس بپرسیم کدامیک از این دو شخصیت جنبه‌ی عصمت شما را تغذیه می‌کنند می‌گوید شخصیت دوم. این یعنی همه به دنبال امیرالمؤمنین(ع) هستند، چه اسم آن حضرت را بدانند چه ندانند، تمام قلب‌ها به دنبال امام معصوم‌اند. در روایت‌های ما هست هرکس بمیرد امیرالمؤمنین(ع) بالای سرش می‌آیند، تا افقی را که می‌توانست طی کند ببیند، اگر کافر باشد پس از آن جهنم جلوی او گشوده می‌شود و اگر مؤمن باشد بهشت. اگر جایگاه این روایت را نفهمیم می‌گوئیم بودایی‌ها که امیرالمؤمنین(ع) را نمی‌شناسند، در حالی که بحث در مورد حقیقت عصمت است که امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه(ع) مصداق آن می‌باشند و هرکس به اندازه‌ای که از حقیقت عصمت دور باشد گرفتار عذاب الهی است. حضرت در این رابطه می‌فرمایند: «بِنَا یُعَذِّبُ اللَّهُ عِبَادَهُ» خداوند از طریق ما افراد را عذاب می‌کند. ملاک نزدیکی و دوری از عذاب، دوری و نزدیکی به حقیقت عصمت انسان‌ها است و هرکس خوب می‌فهمد چه اندازه به حقیقت عصمت، دور یا نزدیک است.
در جلسه‌ی تجلیل از یکی از نویسندگان مصری(177) سخنران جلسه اظهار می‌دارد قلم ایشان همچون قلم علی بن ابی طالب است. آن نویسنده از شنیدن این جمله ناراحت می شود، و پشت تریبون می‌رود و می‌گوید بنده در حدّ بند کفش علی بن ابی طالب هم نیستم. چون این نویسنده است که می‌فهمد حدّ نهایی سخن زیبا در چه حدّ است و خود را با آن حدّ نهایی مقایسه می‌کند و متوجه می‌شود خیلی کم‌تر از این‌ها است. همین‌طور که هر پیغمبری متوجه است خودش نهایت کمال پیامبری نیست - غیر از وجود مقدس پیغمبر اسلام(ص)-. فرض بگیرید در زمان حضرت نوح(ع) سمیناری برای تجلیل از آن حضرت می‌گذاشتند و کسی در تجلیل از آن حضرت می‌گفت: ایشان افق کمال انسانی‌اند. مطمئناً حضرت نوح(ع) به این سخن اعتراض می‌کردند، چون می‌دانند عصمت کل کس دیگر است و به گفته‌ی خداوند «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ»؛(178) بعضی پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم. با این‌که همه‌ی آن‌ها در مقام عصمت هستند و معتقد به توحید می‌باشند. ولی توحید آن‌ها شدت و ضعف دارد. در همین رابطه وقتی می‌شنوید حضرت نوح(ع) به ائمه(ع) متوسل می‌شوند می‌فهمید یعنی به توحید شدیدتر نظر می‌کنند تا با نور آن توحید موانع را بهتر دفع کنند، چون جنس توحید نفی غیر حق است. حضرت نوح(ع) می‌فهمند در مقام کمال انسانی مرتبه‌ی کامل‌تری هست که مصداق آن امیرالمؤمنین(ع) می‌باشند یعنی متوجه‌اند در مسیر توحید وجوهی هست که هنوز می‌توانند به طرف آن وجوه سیر کنند. همین‌طور که شما می‌توانید تجربه کنید که یک تکبیر ناب در کنار خانه‌ی کعبه در آن حالت فوق‌العاده‌ی روحانی، نسبت به تکبیرهای عادی که می‌فرستیم، دارای جنبه‌ی نهایی و کامل‌تری است، با روبه‌روشدن با آن تکبیر متوجه می‌شوید ورود به آن نوع تکبیر، ورود به وادی گسترده و عظیمی است و انتهای تکبیر شما تکبیری است که در کنار خانه‌ی خدا اظهار نمودید.(179)
در رابطه با نظر به جنبه‌ی نهایی اعمال است که حضرت می‌فرمایند: «وَ بِنَا یُثِیبُ» خداوند از طریق ما به هرکس بخواهد پاداش می‌دهد. هرکس باید به افق و صورت نهایی اعمالش نظر داشته باشد تا هر عملی ارزش خود را در مقایسه با صورت نهایی آن‌ باز یابد. وقتی افق انسان، عصمت کل باشد می‌فهمد اعمالش چه اندازه ارزش دارد و نسبت به کار خود مغرور نمی‌شود تا ارزش عملش از دستش نرود. چقدر به بشریت و به‌خصوص به مسلمانان ظلم شد که با به پا کردن سقیفه، افق شخصیت مسلمانان را از پیامبر و اهل البیت(ع) به کسان دیگری معطوف کردند و از نظر کمال‌شناسی جهت جامعه را به شدت فرو کاستند. زیرا کمال هر چیزی به این است که تمام استعدادهای نهفته‌اش بالفعل شود و این از طریق الگو قرار دادن انسانی معصوم ممکن می‌گردد. ولی اگر به عده‌ای بگوئیم جنبه‌ی بالفعل شما فلان قهرمان ورزش یا فلان هنرپیشه است. آیا در این صورت آن‌ها را از جنبه‌های کمالی‌شان غافل نکرده ایم و آن‌ها را در نقص نگه نداشته‌ایم؟ در حالی که اگر متوجه بودند آن نهایتی که می‌توانند به آن نزدیک شوند انسان‌های معصوم‌اند مسیر نجات از نقص‌ها را بر روی آن‌ها گشوده بودیم. آیا با انحراف انسان‌ها از افقی که معصوم در آن قرار دارد راه رسیدن به جهنم را در جلو آن‌ها نگشوده‌ایم؟ بی‌‌سبب نیست که حضرت بعد از آن که فرمودند: خداوند عذاب و پاداش را از طریق ما بندگانش می‌رساند، می‌فرمایند: «وَ مِنْ بَیْنِ خَلْقِهِ طَهَّرَنَا وَ اخْتَارَنَا وَ اصْطَفَانَا»؛ و در بین خلقش ما را پاک کرد و انتخاب نمود و برگزید. تا معلوم شود جایگاه اهل البیت(ع) به عنوان ملاک‌های شایستگی هرکس در کجای هستی قرار دارد و از این طریق کمال انسانیت از افق اجتماع بشری محو نگردد. زیرا ارادت به آن‌ها ارادت به نمونه‌ی کامل بشری است، کسانی که یک عمر خود را در آن کمال حفظ کردند و ارزش و کمال آن‌ها در حفظ چنین عصمت و کمالی است. چنین اعتقادی به ائمه(ع) موجب می‌شود که یک لحظه چشم از آن‌ها برنداریم.
در مباحث معرفت نفس مطرح است، که تا نفس ناطقه جنبه‌های بالقوه‌اش بالفعل نگردد بدن خود را ترک نمی‌کند. به عبارت دیگر لازمه‌ی مردن این است که نفس ناطقه دیگر بدن خود را نخواهد و به کمالی که از طریق به کار بردن بدن باید برسد، رسیده باشد. حال در مورد ائمه(ع) اشکال می‌کنند با توجه به این‌که ائمه(ع) به کمال رسیده‌اند چرا نفس ناطقه یا روحشان بدن را ترک نمی‌کند؟ باید عنایت داشته باشید ائمه(ع) هم به یک معنی در زندگی دنیایی به کمال می‌رسند ولی نه به آن معنی که از نقص به کمال برسند بلکه کمالشان به حفظ عصمت است. این‌که ائمه(ع) سی سال در عین داشتن شهوت و غضب خود را در مقام عصمت کنترل می‌کنند، کار بسیار بزرگی است و پاداش آن غیر قابل تصور است. حفظ عصمت، به این جهت کار مهمی است که باید در این مدّت اراده‌شان را متمرکز کنند که کوچک‌ترین لغزشی از آن‌ها سر نزند. عبادات طولانی همه برای حفظ اراده‌شان در مقام عصمت بود، و حفظ عصمت نماز شب می‌خواهد آن هم چه نماز شب‌هایی. درست است که خداوند آن‌ها را در بین خلق پاک و طاهر قرار داد ولی این به خاطر آن بود که از همّت بلند آن‌ها جهت حفظ عصمت خبر داشت و آن‌ها نیز می‌دانستند مقام عصمت را باید خوب حفظ کنند. ائمه(ع) با عبادات طاقت‌فرسا و اخلاق فاضله، نشان دادند که خداوند بهترین کسان را جهت هدایت بشر انتخاب کرده و به آن‌ها مقام عصمت را داده است. اگر چنین انسان‌هایی در مدّ نظر ما نبودند ما چگونه راه دینداری صحیح را می‌یافتیم و متوجه افقی می‌شدیم که در آن افق چنین انسان‌هایی قرار دارند تا قلب بتواند بر روی نمونه‌ی متدینین توحیدی ناب متمرکز شود؟
با توجه به ضرورت وجود چنین انسان‌هایی حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ لَوْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ وَ كَیْفَ وَ فِیمَ لَكَفَرَ وَ أَشْرَكَ لِأَنَّهُ لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ»؛ اگر کسی بگوید چرا خداوند این‌ها را به این کمال رساند. چرا و برای چه و چطور؟ یک نحوه اعتراض در امر حکمت الهی است و موجب کفرو شرک می‌شود «لِأَنَّهُ لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ»؛ زیرا خداوند در مقامی است که از او در مورد عملش سؤال نمی‌شود در حالی که از اعمال و افکار مردم بازخواست خواهد شد. معنی ندارد از خدایی که عین کمال و فیض و رحمت است، سؤال شود چرا چنین کردی. مگر جز این است که از عین کمال فقط کمال صادر می‌شود و هرچه کرده سراسر لطف و حکمت است؟ حال چون و چرا در امر خدا به معنی نفی حکمت و علم خداوند است و بدیهی است که موجب کفر به خداوند خواهد شد. آیا بهتر از آنچه امام حسین(ع) انجام دادند قابل تصور بود؟ همین‌طور سایر ائمه(ع) با تدبّر در حرکات و گفتار ائمه(ع) به حکمت الهی می‌توان پی برد. در همه‌ی امور می‌توان با اعتماد به حکمت و لطف الهی اموری را که مربوط به خداوند است ارزیابی کرد.
یکی از ملاک‌هایی که همواره به ما کمک خواهد کرد تا مسائل را درست ارزیابی کنیم توجه به حضور حکیمانه‌ی پروردگار در عالم است. در مورد این‌که در مقابل خدا نباید چون و چرا کرد مولوی شعر زیبایی دارد که:
هان و هان ترک حسد کن با شهان

ور نه ابلیسی شوی اندر جهان

نگو چرا امیرالمؤمنین(ع) را به این مقام رساندی، بگو الهی شکر که چنین ذخیره‌ی گرانقدری را به ما ارزانی داشتی تا از اسرار عالم وجود بی‌بهره نباشیم.
خدایا به حقیقت امیرالمؤمنین(ع) راهی را که موجب نزدیکی به نور عصمت و طهارت می‌شود در مقابل جان ما بگشا.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»