تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

یا نور المستو حشین فی الظلم‏

اول فراز را مطرح کنم بعد مقدمه را عرض کنم. در دعای کمیل که همه تان شنیدید و شاید دهها بار خواندید، این است: یا نور المستو حشین فی الظلم. این فراز یک چیز عجیبی است. یعنی سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) مثل قرآن است. ظاهر و باطن دارد، که هر آیه هفتاد بطن دارد. مقصود عدد هفتاد نیست واقعا؛ مقصود کثرت است. یعنی آیات قرآن، دریاست. سخنانا معصومین (علیهم السلام) هم همین طور است فرمود: ان فی حدیثنا محکما کمحکم القرآن و متشابها کمتشابه القرآن(136) سخنان ما اهل بیت همانند قرآن است، محکم و متشابه دارد. حتی می‏فرمایند که بعضی از احادیث ما را نمی‏تواند تحمل کند مگر نبی مرسل یا ملک مقرب و یا مومنی که خدا قلب او را بر اساس ایمان نمرین داده باشد (137). برای همین است که می‏بینیم اصحاب ائمه (علیهم السلام) طبقه بندی شده بودند. اصحاب رسول خدا طبقه بندی شده بودند و چه غواضمی(138) در سخنان اینها پیدا می‏شود و حالا این جمله را یک قدری با هم بشکافیم. بعد به آن ظرائفش آن شاء الله برسیم.
بناء ما بر تطویل نیست. حالا یک وقتی تطویل می‏شود، بخاطر نورانیت شماهاست. ما شب زیاد صحبت می‏کنیم؛ اگر زیاد بوده برای نورانیت شما بوده است.
یا نور المستو حشین فی الظلم ای خدایی که تو نور وحشت زده‏ها هستی. کسانی که در بین ظلمت‏ها، وحشت زده باشند. این ترجمه‏اش و اما تفسیرش. بعضی کلمات، روبروی هم و با هم به کار می‏رود. مثلا می‏گویند خیر و شر، نیک و بد، سرد و گرم، طلا و نقره هیچ کس نمی‏گوید طلا و نخود و لوبیا همیشه در مقابل وحشت، انس است.
یک شاعری در مصر که عارف هم است، ایشان وقتی مصر را رها کرد، رفت در بیابان‏های سوزان حجاز به سیاحت پرداخت در این مورد یک بیت شعری دارد که در جساس بیداد کرده است؛ اهل ادب اینجا هستند. اینجا اصفهان است؛ نویسنده، شاعر، عارف، عالم، بحمده الله زیاد است اینجا دیگر مرکز است. می‏گوید اگر به من بگویید چرا ساحل رود نیل و آن صفا و آب و درخت را رها کردی، و به این بیابان‏ها آمدی، سلی بعد او طانی سکونا در جواب می‏گویم که: من وطن داشتم بی وطن که نبودم، اما در این کویر و این صحرا زندگی می‏کنم یعنی با وحشی‏ها انس گرفتم زیرا که: و بالو حش انسی اذ من الانس وحشتی؛ از انسی‏ها وحشت داشتم. خیلی زیباست! به خدا پناه می‏برم. بله! بعضی‏ها وحشت کردنی اند و بعضی‏ها هم خوبند و مومنند که انسان با آن‏ها انس می‏گیرد.
من یک وقتی یکی کرامتی بدون واسطه و شخصا از حضرت آیت الله بهاء الدینی رحمه الله علیه دیدم. البته کرامت از ایشان زیاد دیدیم. یک وقتی یک کرامت باهره‏ای از ایشان دیدم.
یک وقتی ایشان قدم بر چشم ما گذاشته بودند و در منزل ما یک شب بیتوبه کرده بودند. آن شب را بنده به غصه این که فردا عده‏ای را خواهم دید، به سر بردم. یک چهره هایی می‏دیدم که اتفاقا خیلی هم قربان صدقه می‏رفتند. خدا شاهد است که می‏گفتم: خدایا! چگونه تحمل کنم؟ خدا می‏داند که در این شب رحمت، اغراق نمی‏کنم؛ سر صبحانه نشسته بودم رفتم برای آقای بهاء الدینی چای آوردم. بی مقدمه فرمودند که: برای رضای خدا، بعضی از چهرها را تحمل کن! بی مقدمه! عصر شد و تمام آن چهره‏های نامطلوب به دیدن ما آمدند. جای شما خالی! هر چند جای گفتن جایتان خالی نیست!
بعضی‏ها واقعا وحشتناک هستند. وحشت مراتبی دارد. همیشه انسان از گرگ وحشت نمی‏کند. وحشت مراتب دارد. انس مراتب دارد. وحشت امیر المؤمنین (علیه السلام) به نسبت خودش است. انس حضرت به نسبت خودش است. غربت حضرت به نسبت خودش است. در دعای دیگر امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه دارد که خودش است. در دعای امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه دارد که می‏فرماید: اللهم انک انس الانسین لاولیائک(139) به‏به! چه جمله‏ای!.
شیخ محمد عبده سنی است. ولی این جمله این قدر او را گرفته که در مقدمه کتاب خود در مورد نهج البلاغه تعبیری دارد که من آن را ده دفعه خواندم و سیر نشدم. این را در حاشیه برایتان بگویم که، اگر من و تو در نهج البلاغه کوتاهی کنیم، در روز قیامت خداوند این شیخ سنی را به رخ ما می‏کشد.
عبده می‏گوید: من نهج البلاغه را به عمرم ندیده بودم. یک دفعه که خیلی غصه دار و گرفتار بودم در جایی نشستم. می‏گوید: اسفت علی تغیر حال حالم دگرگون بود. بی اختیار و برای اولین بار، دستم به طرف نهج البلاغه رفت. و عسره من اعمالی بعضی از کارهایم مانده بود. این نثر عربی در زیبایی نمونه است. خلاصه می‏گوید: کتاب را وقتی باز کردم دیدم که من را آرام می‏کند. عجب! می‏گوید که دیدم جمله‏های امیر المؤمنین (علیه السلام) غصه‏های مرا بیرون می‏کند؛ بعضی صفحاتش را نگاه کردم تا می‏گوید که یک دفعه دیدم اصلا عالمم عوض شد. دیدم در عالم بیان و خطابه، جنگ‏ها در گرفته و شبیخون‏ها زده شده است. یک نفر پرچم پیروزی را بر دوش می‏کشد و آن امیر المؤمنین (علیه السلام) است.
این جملات نهج البلاغه یک سنی را دگرگون کرده است. آخر از این بهتر نمی‏شود حرف زد. اللهم انک انس الانسین لاولیائک آن او حشتهم الغربه خدایا! تو بهترین مونس برای دوستانت هستی. محل شاهدم اینجاست. اگر غربت، این‏ها را به وحشت بیندازد، انسه الشکر شکر می‏کنند. و این شکر، آن خلا پر می‏کند، که انواع غربت‏ها را توضیح دادیم. الان می‏خواهم این جمله را بشکافم. گفتیم وحشت هر کس به نسبت خودش است. ظلمت هر کس به نسبت خودش است.