اول فراز را مطرح کنم بعد مقدمه را عرض کنم. در دعای کمیل که همه تان شنیدید و شاید دهها بار خواندید، این است: یا نور المستو حشین فی الظلم. این فراز یک چیز عجیبی است. یعنی سخن امیر المؤمنین (علیه السلام) مثل قرآن است. ظاهر و باطن دارد، که هر آیه هفتاد بطن دارد. مقصود عدد هفتاد نیست واقعا؛ مقصود کثرت است. یعنی آیات قرآن، دریاست. سخنانا معصومین (علیهم السلام) هم همین طور است فرمود: ان فی حدیثنا محکما کمحکم القرآن و متشابها کمتشابه القرآن(136) سخنان ما اهل بیت همانند قرآن است، محکم و متشابه دارد. حتی میفرمایند که بعضی از احادیث ما را نمیتواند تحمل کند مگر نبی مرسل یا ملک مقرب و یا مومنی که خدا قلب او را بر اساس ایمان نمرین داده باشد (137). برای همین است که میبینیم اصحاب ائمه (علیهم السلام) طبقه بندی شده بودند. اصحاب رسول خدا طبقه بندی شده بودند و چه غواضمی(138) در سخنان اینها پیدا میشود و حالا این جمله را یک قدری با هم بشکافیم. بعد به آن ظرائفش آن شاء الله برسیم.
بناء ما بر تطویل نیست. حالا یک وقتی تطویل میشود، بخاطر نورانیت شماهاست. ما شب زیاد صحبت میکنیم؛ اگر زیاد بوده برای نورانیت شما بوده است.
یا نور المستو حشین فی الظلم ای خدایی که تو نور وحشت زدهها هستی. کسانی که در بین ظلمتها، وحشت زده باشند. این ترجمهاش و اما تفسیرش. بعضی کلمات، روبروی هم و با هم به کار میرود. مثلا میگویند خیر و شر، نیک و بد، سرد و گرم، طلا و نقره هیچ کس نمیگوید طلا و نخود و لوبیا همیشه در مقابل وحشت، انس است.
یک شاعری در مصر که عارف هم است، ایشان وقتی مصر را رها کرد، رفت در بیابانهای سوزان حجاز به سیاحت پرداخت در این مورد یک بیت شعری دارد که در جساس بیداد کرده است؛ اهل ادب اینجا هستند. اینجا اصفهان است؛ نویسنده، شاعر، عارف، عالم، بحمده الله زیاد است اینجا دیگر مرکز است. میگوید اگر به من بگویید چرا ساحل رود نیل و آن صفا و آب و درخت را رها کردی، و به این بیابانها آمدی، سلی بعد او طانی سکونا در جواب میگویم که: من وطن داشتم بی وطن که نبودم، اما در این کویر و این صحرا زندگی میکنم یعنی با وحشیها انس گرفتم زیرا که: و بالو حش انسی اذ من الانس وحشتی؛ از انسیها وحشت داشتم. خیلی زیباست! به خدا پناه میبرم. بله! بعضیها وحشت کردنی اند و بعضیها هم خوبند و مومنند که انسان با آنها انس میگیرد.
من یک وقتی یکی کرامتی بدون واسطه و شخصا از حضرت آیت الله بهاء الدینی رحمه الله علیه دیدم. البته کرامت از ایشان زیاد دیدیم. یک وقتی یک کرامت باهرهای از ایشان دیدم.
یک وقتی ایشان قدم بر چشم ما گذاشته بودند و در منزل ما یک شب بیتوبه کرده بودند. آن شب را بنده به غصه این که فردا عدهای را خواهم دید، به سر بردم. یک چهره هایی میدیدم که اتفاقا خیلی هم قربان صدقه میرفتند. خدا شاهد است که میگفتم: خدایا! چگونه تحمل کنم؟ خدا میداند که در این شب رحمت، اغراق نمیکنم؛ سر صبحانه نشسته بودم رفتم برای آقای بهاء الدینی چای آوردم. بی مقدمه فرمودند که: برای رضای خدا، بعضی از چهرها را تحمل کن! بی مقدمه! عصر شد و تمام آن چهرههای نامطلوب به دیدن ما آمدند. جای شما خالی! هر چند جای گفتن جایتان خالی نیست!
بعضیها واقعا وحشتناک هستند. وحشت مراتبی دارد. همیشه انسان از گرگ وحشت نمیکند. وحشت مراتب دارد. انس مراتب دارد. وحشت امیر المؤمنین (علیه السلام) به نسبت خودش است. انس حضرت به نسبت خودش است. غربت حضرت به نسبت خودش است. در دعای دیگر امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه دارد که خودش است. در دعای امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه دارد که میفرماید: اللهم انک انس الانسین لاولیائک(139) بهبه! چه جملهای!.
شیخ محمد عبده سنی است. ولی این جمله این قدر او را گرفته که در مقدمه کتاب خود در مورد نهج البلاغه تعبیری دارد که من آن را ده دفعه خواندم و سیر نشدم. این را در حاشیه برایتان بگویم که، اگر من و تو در نهج البلاغه کوتاهی کنیم، در روز قیامت خداوند این شیخ سنی را به رخ ما میکشد.
عبده میگوید: من نهج البلاغه را به عمرم ندیده بودم. یک دفعه که خیلی غصه دار و گرفتار بودم در جایی نشستم. میگوید: اسفت علی تغیر حال حالم دگرگون بود. بی اختیار و برای اولین بار، دستم به طرف نهج البلاغه رفت. و عسره من اعمالی بعضی از کارهایم مانده بود. این نثر عربی در زیبایی نمونه است. خلاصه میگوید: کتاب را وقتی باز کردم دیدم که من را آرام میکند. عجب! میگوید که دیدم جملههای امیر المؤمنین (علیه السلام) غصههای مرا بیرون میکند؛ بعضی صفحاتش را نگاه کردم تا میگوید که یک دفعه دیدم اصلا عالمم عوض شد. دیدم در عالم بیان و خطابه، جنگها در گرفته و شبیخونها زده شده است. یک نفر پرچم پیروزی را بر دوش میکشد و آن امیر المؤمنین (علیه السلام) است.
این جملات نهج البلاغه یک سنی را دگرگون کرده است. آخر از این بهتر نمیشود حرف زد. اللهم انک انس الانسین لاولیائک آن او حشتهم الغربه خدایا! تو بهترین مونس برای دوستانت هستی. محل شاهدم اینجاست. اگر غربت، اینها را به وحشت بیندازد، انسه الشکر شکر میکنند. و این شکر، آن خلا پر میکند، که انواع غربتها را توضیح دادیم. الان میخواهم این جمله را بشکافم. گفتیم وحشت هر کس به نسبت خودش است. ظلمت هر کس به نسبت خودش است.