تربیت
Tarbiat.Org

زیارت جامعه کبیره (نغمه عاشقی)
محمد رحمتی شهرضا

تحصیل صفات عالیه، شرط سوم‏

این سه تا که گفتم یک رمزی مانده است. اما آن رمز را می‏دانید که چه است؟ خیلی مهم است. مثل اینکه اینجا سیم کشی کنی، چراغ‏های خیلی اعلاء هم نصب کنی و زحمت بکشی، این سیم کشی در حد اعلاء باشد، نه اتصالی داشته باشد و نه آسیبی، مصالح خیلی خوب بکار بگیری، فقط این فیوز را نزده باشی؛ این فیوز را که بزنی همه روشن می‏شود. این که دارم می‏گویم فیوز است.
دستم به دامنتان! فردا نیایید اشکال بگیرید. یاداشت هایی، دو سه شب پیش به من داده شده که یک مقدار بگویی نگویی، از نویسنده آن گله‏مند می‏خواهم بشوم. دیگر خودمانیم تعارف نداریم. بعضی از حرف هایش خیلی متین است ولی بعضی هایش را نفهمیدم که چه می‏خواهد بگوید. نمی‏دانم و الله! می‏گویند: المسلفر کالمجنون شاید آنهایی که مثل من مسافرند آن مطالب در نامه را نمی‏فهمند! مخصوصا اگر مسافر ترک هم باشد!آنوقت دیگر هیچی! ولی تو را به خدا در یاداشت هایتان مقداری تجدید نظر کنید. بعضی از نامه‏ها ماست و دروازه است، آسمان و ریسمان به هم بافتند! آخر عزیز من هم وقت من گرفته می‏شود. من هم بیچاره‏ام. مسکینم. وقت خودت هم گرفته می‏شود. یک مقدار دقت کنید که شما به هدفتان برسید، من هم از یادداشت شما استفاده کنم. من از شما خواهش می‏کنم که یک مقدار فکر کنید ما کتاب‏های مشکلی را خواندیم و به لطف خدا فهمیدیم. ولی بعضی از این یادداشتها را نمی‏فهمم. چه خاکی بر سرم کنم؟ چه کنم؟ شما می‏گویید چکار کنم؟ نمی‏دانم چه بگویم! خدا آن شاء الله همه ترکها را هدایت کند، من هم قاطی آنها! یکی بگوید الهی آمین! برای اینکه ترکها هم هدایت بشوند، یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
حالا ایم رمز را در اختیارتان می‏گذارم و اینکه اینقدر معطلتان می‏کنم برای این است که جرات نمی‏کنم بگویم. بعد از سه مرجله اگر می‏خواهی زیر خیمه اهل بیت (علیهم السلام) قرار بگیری، باید سراغ صفات عالیه بروی باید صفات عالیه را به دست بیاوری. اهل بیت (علیهم السلام) بلند نظرند. تا کسی صفات عالیه نداشته باشد. اینها زیر خیمه راهش نمی‏دهند. آقا از سر شب تا صبح نماز بخوان ولی خسیس باش فایده ندارد. حالا جالب است که پول دارد و خست به خرج می‏دهد. یک وقت هست پول ندارد. فقیر هست حرفی نیست ولی یک وقت خیلی هم پول دارد. ولی به اصطلاح دستش در جیبش نمی‏رود. حالا می‏خواهند برای امر خیری قدمی بردارند مثلا یک بیمارستانی و یا هر چیز دیگر می‏گویند: آقا این قدر هم شما بدهید، می‏گوید: چراغی که به خانه رواست، بر مسجد حرام است حالا یک حرفی از مادر بزرگش یاد گرفته این حرف را در مقابل قرآن و حدیث قرآن قرار می‏دهد. وای! این اادم به هیچ جایی نمی‏رسد. آقا از سر شب تا صبح نماز بخوانی ولی حسودی کنی فایده ندارد. از سر شب تا صبح نماز بخوانی، ولی متکبر هستی، فایده ندارد.
حاج ملا مهدی نراقی و پسرش ملا احمد نراقی، خیلی بزرگ هستند. آقای طباطبائی می‏فرمودند:: این پدر و پسر را هنوز بما هو حقه مردم نشناختند واقعا هم نشناختند. شما اگر کتاب خزائن او را نگاه کنید، کشکول است. پدرش مشکلات العلوم را نوشته است. این مرحوم حاج ملا احمد گفته که من ملتزم هستم که هر کار پدرم انجام داده و می‏خواهد انجام بدهد دنبالش بروم. پدرم هر چه بنویسد، من پشتش را بگیرم. پدرش هرچه نوشته ایشان هم شبیهش را نوشته است. من یک وقت شمردم در خزائن نرافی، هفت رقم علم است. یک علم‏های عجیبی که اصلا نمی‏شود گفت. یکی اش را خیلی رمزی نوشته است. یک وقت من خدمت حضرت آیت الله بهاء الدینی عرض کردم که آقا یاد گرفتن آن علم چطور است. فرمودند: از طریق اجدادت بروی، زودتر می‏رسی. یک عبارت عجیبی فرمودند: از طریق اهل بیت (علیهم السلام) که بروی مشرف می‏شوی خلاصه این دو تا خیلی بزرگ بودند. در فن اخلاق این دو عالم بی نظیرند. پدر جامع السعادت نوشته است که سه جلد عربی است، پسر معراج السعاده نوشته است.
درباره این مطلب که گفتیم: اگر از سر شب تا صبح، نماز بخوانی و خسیس، بخیل، متکبر باشی، فایده ندارد. یک جمله‏ای حاج ملا مهدی در جامع السعاده دارد. آقا این جمله خیلی بلند و بالاست. گوش بده ببین چه می‏گوید؟ می‏فرماید: ان الاخلاق المذمومه فی القلب هی مغارس المعاصی اخلاق ناپسندیده در باطن هر کدام کشتزار یک سری معصیت است اگر متکبر باشی صد تا گناه دیگر هم می‏کنی. اگر بخیل باشی، هزار تا گناه دیگر کنی. هر کدام از این اخلاق ناپسند یک مرزعه است. فمن لم یطهر قلبه منها لم تتم له الصلاعات الظاهره کسی باطن خود را از اینها پاکیزه نکند، عبادت‏های ظاهری او هم به درد نمی‏خورد. خودمانیم! دیگر چقدر تعارف کنیم! البته نه اینکه اسم این آقا را در بی نمازها بنویسند، نه اینکه او را در بی روزه‏ها بنویسند، اما دیگر اثرات الصلوه معراج المومن(116) شوخی می‏شود. باید باطنت را پاکیزه کنی تا الصلوه معراج المومن معنا بدهد. می‏گوید باطنت را که پاک کنی، این اعمالت، تو را به جایی نمی‏رساند. برای همین است که درجا می‏زنیم ، دیگر. نمازش را می‏خواند روزه‏اش را می‏گیرد. اما مواظب زبانش نیست.
روایت داریم که خیلی از مردم بواسطه زبانشان وارد جهنم می‏شوند. یک سیدی در قم بوده است که به او سید سکوت می‏گفتند. حرف نمی‏زند. من از حضرت آیت الله آقای بهاء الدینی در مورد ایشان پرسیدم فرمودند که من هشت سالم بود که سید سکوت را دیدم. قبرش هم در 8
صحن است. بزرگان می‏رفتند پیش ایشان اصلا حرف نمی‏زد. فقط با اشاره! به این می‏گفت برو نماز شب بخوان به آن می‏گفت فلان کار را انجام بده. من به آقای بهاء الدینی عرض کردم که ایشان کرامت هم داشت؟ فرمودند: چون ا تش او بسته بود، چیزی گیرش آمده بود. گفتیم آقا آتش؟! فرمود: زبان، آتش است اگر جلوی این آتش را بگیرد خیلی چیزها گیرتان می‏آید. البته سکوت هم نه به این معنا که در خانه تان قیافه بگیری و با عیالت حرف نزنی. نه! آن وقت می‏گویند که این فاطمی آمد و این جوری گفت. نه من از آنها نیستم که جلسه اخلاق بگویم که از داخلش دیوانه بیرون بیاید. نه! در تهران یک جلسه اخلاقی بود که می‏گفتند سالی یک دیوانه بیرون می‏دهد.
پس ایشان می‏فرماید که اگر باطنت را درست نکنی، این اعمال ظاهری تو را پرواز نمی‏دهد. یک چیز دیگر می‏خواهم برایتان بگویم ولی از خدا خجالت می‏کشم. خدایا من را ببخش! به خاطر اینها دارم می‏گویم. آن شاء الله که خدا من را می‏بخشد. حضرت آیت الله جمال السالکین میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(117) در این رابطه یک مطلبی دارد. می‏فرماید: نماز گزار! تو ین بدنت قشر بر یک حقیقتی است. حالا نام آن حقیقت را روح می‏گذاری، بگذار! نفس می‏گذاری بگذار! ما غیر از این جسم یک‏
7یز دیگر هم هستیم. به فضل الهی اصلاع دارم که مرده هزار سال پیش می‏آید، حرف می‏زند، بر می‏گردد و می‏رود. بله لباس هم می‏پوشی قشر بر این بدن است. لباس می‏پوشم که بدنم پوشیده شود. پس لباس می‏شود که چه؟ می‏شود قشر قشر! این بدن قشر آن حقیقت است. لباست هم می‏شود قشر بدن. پس لباس می‏شود قشر قشر. آمیرزا جواد آقا می‏فرماید اگر لباست متنجس شود، قشر قشرت متنجس شود و نمازت باطل است. آنوقت اگر جان تو متنجس شود، نمازت باطل است؟ ای داد بیداد! درون را پاک نکردیم. این درون را یک آب و جارو کنیم. یکی از بزرگان می‏فرماید اگر یک سلطانی می‏خواهد یک جایی برود و نزول اجلال کند، بهد می‏گوید: آقا بفرمائید: این دلت را آب و جارو کن، بعد نماز را شروع کن! یک چند دقیقه مانده به نماز بگو پروردگارا! تو خودت می‏دانی که یک وقت زبانم را به حال خودش گذاشتم، یک وقت جواب تند و پدر و مادرم دادم. یم وقت فریاد به سر زنم کشیدم. یک وقت روزگار را بر شوهرم تلخ کردم واز بعض حقوق تو کوتاهی کردم. تو همه را می‏دانی. خایا را مرا ببخش! می‏خواهم با تو حرف بزنم. اینها را از ته دل بگو. بعد بگو الله اکبر! وارد نماز بشو ببین چه می‏بینی! از ته دل بگویی‏ها، از گلو به بالایت نمی‏گویی بعد هم فریاد بیایی بگویی که من گفتم و نشد.
یک وقت به یک جوانی در تهران دستور العملی دارم که برو این کار را بکن. گفتم که عوامانه نکن‏ها. از ته دل بکن. رفته بود و عوامانه انجام داده بود. فردا آمد گفت حاج آقا هیچی نشد. گفتم چه می‏خواستی بشود؟ فکر کردی شق القمر کردی؟ می‏خواست دو تا ملک نازل بشود و بگویند امری نداری؟ عجب حرفی هست‏ها! بگو پروردگارا! آمدم به در خانه ات خودت مرا ببخش.
حضرت مجتبی سلام الله علیه به همه مان یاد داده است. حضرت به در مسجد که می‏رسیدند، می‏ایستادند و می‏فرمودند: الهی ضیفک ببابک(118) خدایا مهمانت بر در خانه ات ایستاده است. و قد امرت المحسن آن یتجاوز عن المسی خودت گفتی که از سر گنهکاران و از تقصیر ایشان بگذرند. حالا آمدم پس بگذر! اینها را می‏گفت و بعد هم وارد مسجد می‏شد. اگر آن صفات عالیه را بدست نیاوردی به جایی نمی‏رسی! این بحث را دیگر تکرار نمی‏کنم‏ها. این بار اول و آخر است دیگر اگر صد دفعه دیگر هم بیایم اصفهان دیگر نمی‏گویم! به قول عربها الاول و الاخر. این رمز را ببینید. اگر بروی آسمان بیایی روی زمین تا بلند نظر نباشی و مرد باشی و چوانمرد نباشی و در کل دنبال صفات اخلاقی نروی به جایی نمی‏رسی. نماز می‏خواند روزه می‏گیرد. اما تا یک نفر را می‏بیند که یک پیراهن تو تنش کرده است می‏گوید از کجا آورده؟ به تو چه از کجا آورده! سرت را بینداز پایین بندگیترا بکن! تجسس در کارهای مردم نکن! در اداره‏ای رفته و حالا یک نفر می‏خواهد که یک سرو گردن از او بالاتر باشد می‏گوید: ایشان مساله دارند. حالا خودش اینقدر مساله دارد که دارد می‏شود توضیح المسائل! حالا ممکن است ما یک آدم مساله داری هم داشته باشیم، نمی‏گویم نداریم بالاخره داریم که نباید سر کار اینجوری باشد. اما این طور هم نیست که هر کس یک ذره بالا برود مساله دار بشود.
می‏گویند یک وقت یکی خانه کسی رفت و برایش عسل آوردند. همان لحظه شروع کرد به خوردن عسل‏ها. صاحب خانه پیش خودش گفت که خب حالا یک قاشق می‏خورد، دلش را می‏زند و می‏آید کنار. دیدنه، ادامه داد. بعد دید ته ظرف دیگر یواش یواش پیداست. گفا آقا اطبا می‏گویند: عسل بسسیار خوردن، دل را می‏سوازند. او هم گفت: اگر دل شما را نسوازند، دل ما را نمی‏سوازند.
خلاصه باید صفات رزیله راطلاق بدهی و به جای آن صفات فضیلت را بگذاری. حالا یک چیزی هم می‏خواهم بگویم می‏ترسم باور نکنید! باور می‏کنید بگویم؟
یک وقتی جوانی بود مهمانی داشت. سربسته می‏گویم چون چاره‏ای ندارم. آمده بود که برای مهمان صحبانه ببرد. دیده بود که صورت برزخی مهمان آشکار شده است. حالا عذر شرعی دارم که بگویم چه صورتی می‏دیده است. خلاصه جوان دیده بود که‏این مهمان نیست و یک چیز دیگر است که از آنجا نشسته است. ترسیده بود فلذا این حالت از او برگشته بود. به همین راحتی! چون این چیزها مانند برق فوری است.
مرحوم آیت الله آقا سید محمد تقی خوانساری مرد بزرگی بوده است. ایشان و آیت الله آقا سید احمد خوانساری و مرحوم آقا در فلسفه شاگرد میرزا علی اکبر حکیم یزدی بودند. میرزا علی اکبر در فلسفه ید طولانی داشته است. اگر خروج از موضوع نبود، برای شما توضیح می‏دادم. من آثارش را به فضل الله و کرمه دیدم. خلاصه در صف جماعت ایشان یک پیر مردی بوده که چشم او باز شده بود و صورت برزخی یک نفر را دیده بود. صفوف جماعت به هم ریخته بود و خیال کردند که آن پیرمرد دیوانه شده است. گفتند عموجان! چرا اینجوری کردی؟ آقا سید محمد فهمیده بود که این چشمش باز شده است. به او اشاره کرده بود که هیچی نگو! پیرمرد را برده بود و سه روز در سردابش نگه داشته بود. از او پذیرایی کرده بود. گفته بود: دیگر دمنزن! آدم هر چیزی را که نمی‏گوید.
اینها که لو می‏دهند، گاهی از روی سادگی است وگرنه آدم عاقل که نمی‏آید بگوید. مثل بچه که هزار تومانی را نشان می‏دهد و دزد هم می‏آید از او می‏گیرد. این سادگی است. گاهی اگر چیزی شانت دادند که نباید بخشنامه کنی.
خلاصه این جوان دیده بود که مهمان یک چیز دیگری است. برگشته بود دوباره رفته بود دیده بود آن رفیقش مثل اول است، به او هم چیزی نگفته بود. این خبر را برای یکی از اولیا خدا آوردند. ایشان فرموده بودند: این جوان که صورت واقعی را دیده است آدم فوق العاده‏ای نیست که بگویم مثلا شب تا صبح نماز می‏خواند بلکه اوواجبات را بجا می‏آورد، حرام هم نمی‏کند و جوان صادقی است. هر کسی هست صفات عالیه دارد. فرستادند تحقیق کردند و دیدند که بله این جوان صفات عالیه دارد و در اثر ا: صفات عالیه صورت برزخی آن شخص را دیده بود. یک عده خیال می‏کنند که اسلام همان ظواهر است. تصور کردی اگر نافه ات رابخوانی و دستت را پایین بیندازی و یک عصر هم از آن عطرهای تند بزنی - چون یک عطرهایی است که اگر ده دفعه هم لیاست را بشویی، نمی‏رود - و صبحکم الله و مساکم الله و این‏ها را بگویی دیگر تمام است؟! نخیر! گردوی بی مغز را نمی‏توان در دامن بچه جهار ساله بگذاری. حالا امتحان کن! یک گردو را برو در بیاور و مغزش را میل کن بعد با چسب بچسبان و بده به آقازاده چهار ساله که شرح تجرید و اسفار هم نخوانده است، چه می‏کند؟ جیغ می‏زند و فریادش بلند می‏شود و می‏گوید که این چیست به من دادی؟ حالا من نادان می‏خواهم نافله بی مغز و نماز بی مغز را بگذارم به حساب رب الاعلی. توقع به من خیلی بالاست. می‏خواهم یک شبه آخوند ملا حسینقلی بشوم. می‏خواهم یک شبه حاج شیخ جعفر شوشتری بشوم. مگر می‏شود؟ جان مطلب را به شما گفتم. خدایا خودت کمکن کن! این‏ها هم مرا دعا کنند و روز قیامت هم شفاعتم کنند. دیگر به قول عربها ولا ینباک مثل خبیر دیگر من مرده و شما زنده بدانید که کسی به این واضحی به شما نخواهد گفت. با خونم، با جانم، به شما گفتم.
جمع بندی مطلب این است که برای نیل به معارف عالیه، اگر صفات عالیه نداشته باشی، زیر خیمه اهل بیت (علیهم السلام) جایت نمی‏دهند. اینقدر بدان و ا گاه باش که باید جوانمرد و بلند نظر باشی. آدم تنگ نظر به هیچ جا نمی‏رسد. خودش را بکشد. برو صد تا نماز جعفر طیار بخوان! به هیچ جا نمی‏رسی. آدم تنگ و نظر و بخیل به جای نمی‏رسد. خب سخن دراز نشود.